کودتا آخرین راه حل
در پایان قسمت قبل گفته شد برای اینکه رازها از پرده بیرون نیفتد و استقرار «دیکتاتوری صالحه» یعنی کودتا آخرین راه حل بود. چرا؟ حقیقت این است که اختلاف بنی صدر با حزب جمهوری و آقای خمینی بسیار فراتر از شخص بنی صدر است و آنهائی که آن را به دعوای میان بنی صدر و حزب جمهوری کاهش می دهند، بخشی از حقیقت را می گویند. در حقیقت به تعبیر آقای رفسنجانی، در نامه اشان به آقای خمینی در بهمن ۵۹ و نیز به شهادت آقای مجتهد شبستری در مقدمه کتاب نقد قرائت رسمی از دین، دعوای اسلام فقاهتی با اسلام آزادی بود. مسئله اصلی به گمان من این است که ما دین داران ایرانی در برهه تاریخی سالهای آغازین انقلاب چه درکی از اسلام و انقلاب و آزادی و استقلال داشته ایم و این درک و فهم چه پیامدهای نظری و عملی برای خود ما و هموطنانمان داشته است؟ یا به عبارت دیگر ما چه تفسیری از دو گرایش اصلی در باره دین و آزادی در سالهای آغازین انقلاب داریم؟ آیا اسلام را بیان (گفتمان) آزادی، بیان قدرت و یا التقاطی از این دو می دانیم؟ و حل این مسئله برای روحانیت جز از طریق کودتا امکان پذیر نبود.
باز هم چرا امکان نبود به دلیل خیلی ساده به طوری که بیش از ۳۵ سال بعد فاش شد، دکتر بهشتی و دکتر یزدی در اردیبهشت سال ۱۳۵۷ در آمریکا در مورد حزب واحد با هم گفتگو داشته اند، نظر دکتر بهشتی این بوده که «یک حزب واحد تشکیل شود و همه نیروهای اسلامی، از روحانیان و روشنفکران ملی – اسلامی در آن شرکت کنند ولی یک گروه ۳ تا ۵ نفری از روحانیان، بر تصمیمات حزب نظارت نهایی با حق وتو داشته باشند.» (۲۴) اما دکتر یزدی بر این نظر بوده که « نهضت آزادی ایران در داخل فعالیت خود را آغاز کند، و تجدید سازمان نماید. روحانیان نیز سازمان ویژه خود را داشته باشند و این دو باهم یک جبهه مشترک ایجاد نمایند… اما اگر قرار باشد نیروهای اسلامی، یک حزب و سازمان واحد داشته باشند، با آن هم مخالفتی ندارم» (۲۵) ولی « حزب واحد همان الگوی شورای مرکزی نهضت آزادی ایران باشد » (۲۶) که آقای بهشتی به شدت با آن مخالف می کند. (۲۷) و بر اساس نظر خودش، حزب جمهوری اسلامی را تشکیل شد.
و باز اطلاع نداشتیم که آقای دکتر یزدی طرح راهبردی سیاسی خود را برای قبضه کردن قدرت به آقای خمینی ارائه کرده و از این طرح بنا به قول او، احمد آقا و آقایان مطهری، بهشتی و مهندس بازرگان، از آن مطلع بوده اند و در آن طرح، جمهوری اسلامی مرحلهای ازحکومت اسلامی است و آقای دکتر یزدی با آن موافق شدهاست. (۲۸) بنابر این به قطع و یقین نمیتوانسته برپایه «ولایت با جمهور مردماست» ایجاد گردد. زیرا جمهوری یعنی ولایت جمهور مردم و مرحله بعدی نمیتواند داشته باشد. و باز آن طرح بر اساس «ضرورت ایجاد سازماندهی واحد» میگوید که «حزب واحد» تهیه و ارائه شده است. (۲۹) وقتی هم که انقلاب پیروز شد فوراً بر اساس آن طرح آقای دکتر یزدی معاون نخست وزیر مأمور تهیه طرحهای انقلاب شد. و از طرحهای او، دو طرح به اجرا درآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. این دو، باید نقش بازوان نظامی و قضائی «سازماندهی» واحد را برعهده میگرفتند. «سازماندهی واحد» نهضت آزادی نشد، حزب جمهوری اسلامی شد و برجا نماند. اما سپاه و دادگاه انقلاب ماندند و دو پایه از پایههای استبداد فقیه شدند. این طرح ها هم بعد از چهل سال از پرده بیرون افتاده است.
اما ملت ایران یکپارچه مانند سیل خروشان در سراسر کشور برای بدست آوردن آزادی، استقلال و استیفای حقوق خویش در صحنه مبارزه آماده و حاضر به همه نوع فداکاری و از خود گذشتگی بر چه اساسی این آمادگی را پیدا کرده بود؟ بر اساس «بیان پاریس» و قول و تعهد آشکاری که آقای خمینی رهبر انقلاب، مرجع تقلید ، عارف هشتاد و چند ساله در انظار جهانیان به ملت ایران داد که در قسمت نحست به آن اشاره شد.
بنی صدر برای به ثمر نشستن و تحقق «بیان پاریس» که خواست ملت ایران بود و جلوگیر از دیکتاتوری که در کمین بود، برای ریاست جمهوری آماده و انتخاب شد. و خود و خدا فکر کنید، برای تحقق اجرای آن طرح های سرّی قبضه کردن قدرت راهی جز کودتا وجود داشت؟ حقیت این است که نه!
آیا کودتا واقع شده است و یا خیر؟
حال ببینیم امور واقع چه می گویند؟ امور واقع خود می گویند که چه اتفاق افتاده است. برای روشن شدن این مسئله باید پرسید کودتا چیست؟
شاید اطلاع نداشته باشید که خیلی قبل از اینکه، طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر به صحنه آورده شود، حزب جمهوری و روحانیت در دو نوبت طرح کودتا علیه بنی صدر را تدارک دیدند که موفق نشدند:
یکم: وقتی فرماندهی کل قوای مسلح به رئیس جمهوری واگذار گردید و توانست با بیدار کردن انگیزه و روحیه دادن به فرماندهان ارتش و آگاه کردنشان به استعداد خود و دادن مسئولیت به خودشان، ارتش را بازسازی و فعال کند، محبوبیت وی در بین نیروهای مسلح روزافزون شد. حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، پیشنهادِ طرحِ انحلال ارتش را، مطرح کردند و در غیاب بنی صدر در خرداد ۵۹ این طرح را به شورای انقلاب برده بودند که در شورای انقلاب، مهندس بازرگان به آنان گفته بود که با این طرح شما دارید کودتا می کنید و اگر می خواهید سر رئیس جمهور را ببرید اقلاً بگذارید خودش هم باشد. (۳۰) و
دوم: هنگامی که به بهانه توهین به روحانیت و پاره کردن عکس منتظری در مشهد و اصفهان و تهران به ایجاد بلوا پرداخته شد و به عکسی از آقای خمینی که در اصفهان پاره شده بود، تلویزیون از آن حرکت فیلمبرداری و در مرکز سیمای اصفهان به نمایش گذاشته شد. و متعاقب آن در تهران و قم و اصفهان سر و صدا راه انداختند که به ساحت مقدس روحانیت و ولیفقیه توهین شده ، به این بهانه آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان به علت توهین به منتظری و اهانت به ولی فقیه در تاریخ ۲۴ آذر ۵۹، اصفهان را ترک کرد و مجلس را هم برای شرکت در تظاهرات و راه پیمائی پنجشنبه ۲۷/۹/۵۹ تعطیل اعلام کردند. در قطعنامه پایانی راه پیمایی از آقای خمینی درخواست شده است که بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کنند. ما به موقع از قضیه آگاه شدیم و قطعنامه راه پیمائی به دستمان رسید و از طریق مراجع و روحانیونِ مخالفِ حزب، آقای خمینی در فشار قرار گرفت وسرانجام آقای خمینی فرمان داد که راه پیمائیی انجام نشود. و اعلام شد :
«پیرو اطلاعیههای متعدد و بسیاری که از طرف حضرات آقایان حجج اسلام و علمای اعلام شهرستانها دامت برکاتهم و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و انجمنها، گروهها و شخصیتهای محترم دیگری که در مورد راهپیمایی روز پنجشنبه دهم ماه صفر برابر ۲۷/۹/۵۹ اعلام شده بود حضرت امام خمینی مد ظله العالی ضمن تشکر و سپاسگزاری صمیمانه از احساسات و عواطف همگی آنان فرمودند با توجه به حساسیت زمان و مقطع فعلی که ما گرفتار مسأله جنگ با دشمن اسلام هستیم و باید به مسائل و مشکلات مملکتی بپردازیم و با توجه به اینکه بارها اعلام کردهاند که اگر به من و یا عکس من اهانت شد مردم عکسالعملی نشان ندهند،..، بدین وسیله از عموم آنان تقاضا میشود از راهپیمایی که قرار است باین عنوان انجام شود صرفنظر حجتالاسلام آقای حاج سیدجلالالدین طاهری هم به اصفهان باز گردند و کماکان به اقامه نماز جمعه و ارشاد مردم ادامه دهند و ارگانهای انقلابی هم که اعلام تعطیل نمودهاند به کارهای عادی خود مشغول گردند.» (۳۱) و هر دو طرح به موقع خنثی شد و به نتیجه مطلوب نرسید.
اما بخشی از آخرین طرح کودتا از زبان بهزاد نبوی چنین است:
چنان که بهزاد نبوی فاش می کند آقای خمینی در ۳۰ اردیبهشت ۵۹ آماده کشت و کشتار می شود. در واقع تصمیم به کودتا در ۳۰ اردیبهشت گرفته می شود. توضیح اینکه: آقای خمینی به بنی صدر قول داده بود که به مجلس دستور بدهد لایحه حذف فرمان همایونی را از مجلس پس بگیرند. عاملان حز ب جمهوری رجائی و بهزاد نبوی پیش آقای خمینی می روند و ۴ ساعت با او گفتگو می کنند که لایحه پس گرفته نشود. و آقای خمینی قبول می کند که لایحه در مجلس تصویب شود ولی به آنها می گوید: « من مطمئنم که اگر این قانون در مجلس تصویب شود این کشور را به خاک و خون خواهند کشاند و حتماً آقای بنیصدر موضعگیری خواهد کرد و کار به جاهای حساس خواهد کشید. » البته بهزاد نبوی۲۵ سال بعد فاش می کند «البته من نمیدانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمیگرفت و ماجرای بنیصدر آنطور نمیشد، الآن وضعیت ما بهتر بود یا نه؟» (۳۲)
و باز شاید مطلع نباشید که آقای دکتر بهشتی قبل از اینکه طرح عدم کفایت سیاسی ریاست جمهوری را به مجلس ببرند، از قضات دیوانعالی کشور استمزاج کرده بود که حکم عزل رئیسجمهور مبنی بر تخلف از وظایف قانونی وی را از طریق قضات دیوانعالی کشور بگیرد و افتخاری دیگر بر افتخارات انحصارگرایانه خود بیفزاید که با وجود تمام تمهیدات و تضییقاتی که در دادگستری بوجود آورده بود، قضات دیوانعالی کشور زیر بار نرفته و مخالفت جدّی خود را با این عمل اعلام کرده بودند. (۳۳) وقتی تیرشان از طریق قضات دیوان عالی کشور به سنگ خورد، طرح عدم کفایت سیاسی را به مجلس آورده شد و چنان جو ارعات و تهدید در کشور بوجود آورده بودند که نه تنها امکان آفتابی شدن ریاست جمهوری و حداقل دفاع از خود را از وی سلب کرده بودند بلکه به جز یک نماینده شجاع که مخالفت خود را بطور صریح اعلام کرد، بقیه به خاطر ترس ایجاد شده از صحبت کردن منصرف شدند. و با اینکه بنیصدر رئیسجمهور قانونی کشور است، دفتر و محل سکونت وی در تاریخ ۲۱ خرداد ۶۰ به محاصره سپاه و کمیته در میآید و عملاً وی را مجبور به اختفا میکنند: «حکم امام کافی بود که بنیصدر را به اختفای کامل ببرد و از لحظه و انتشار حکم (۳۴) عملاً بنیصدر از کلیه اقتدار خویش منعزل گردید و محل سکونت و محل کار وی به تصرف سپاه و کمیته درآمد. » (۳۵) و در حالی که بنی صدر هنوز رئیس جمهور است، ایت الله گیلانی ، رئیس دادگاههای انقلاب، طی فتوا ئی حکم هفت بار اعدام بنی صدر را صادر میکند
آخرین فاز آمادگی برای انجام آخرین پرده کودتا
در اینجا اجازه بدهید به گزارش های روزانه آقای رفسنجانی بنگریم که خود گویا است:
۱۷ فروردین« آقای محمد مجتهد شبستری آمد و بیش از یک ساعت در بارۀ ماهیت اختلاف ما (خط اما) با لیبرالها ( آقای بنی صدر و نهضت آزادی و…) توضیحاتی می خواست و گفتم ، مسئلۀ بر سر «اسلام فقاهتی» است. آن ها این را قبول ندارند و ما راهی جز با اجرای همین فقه نمی بینیم…خواست امام است و ما سپر شده ایم» (عبور از بحران ص ۶۰) باز در ۴ خرداد می نویسد: «ریشه اختلاف ما با لیبرالها همین جا است که آنها فقه ما و ولایت فقیه را قبول ندارند و پس از تدوین قاندن اساسی درگیری های جدی ما شروع شد؛ نمونه های از اظهارات بنی صدر و بازرگان و دیگران را نقل کردم. » (عبور از بحران ص ۱۲۷)
در ۱۷ خرداد ۶۰ به دستور رئیس دیوان عالی کشور آقای دکتر بهشتی و حکم آقای لاجوردی دادستان انقلاب مرکز، روزنامه ها فله ای بسته می شود.
۱۸ خرداد ۶۰، برای فراهم شدن مقدمات تغییرات اساسی در فرماندهی ارتش آقای خامنه ای که در جبهه جنوب اند به تهران می آید. و «در جلسه شورای قضائی با حضور اعضای شورا و نخست وزیری داشتیم. وضع را بررسی کردیم و خط حرکت را برای آینده ترسیم نمودیم [یعنی کودتا] و به نیروهای سپاه و کمیته ها برای احتیاط آماده باش دادیم» (عبور از بحران ص ۱۴۵)
بعد از بستن روزنامه ها و نظامی کردن شهر در ۱۹ خرداد بیانیه ده ماده ای دادستانی که حکم بیانیه دولت کودتا را داشت از صدای جمهوری اسلامی پخش شد. و بر قراری حکومت نظامی اعلان نشده و انتقال سپاهیانی که در خوزستان در جبهه جنگ که در ۲۸ خرداد به تهران آمده و در پارک خرم اسکان داده شدند،
۲۲خرداد به دفاتر حمله همآهنگی می شود و اعضای آن مضروب و بعضی بازداشت و دفتر تعطیل می شود.
۲۳ خرداد: چند نفری کشته شدند که آمار دقیق موجود نیست شده.
۲۵ خرداد محل مسکونی رئیس جمهور مورد حمله قرار گرفت.” نزدیک غروب، صدای انفجار مهیبی آمد. بعداً معلوم شد، در حیاط کاخ مسکن بنی صدر، انفجار رخ داده است. و قبل از آن در تاریخ ۲۱ خرداد ۶۰ به محاصره سپاه و کمیته در میآید و رئیس جمهور عملاً وی را مجبور به اختفا میکنند: در ۱۸ خرداد که تهران را حکومت نظامی غیر اعلان شده کرده اند و« نیروهای سپاه و کمیته ها برای احتیاط آماده باش» داده اند. ظاهراً کم بوده در ۲۸ خرداد: سپاهیان را از جبهه جنگ خوزستان به تهران آورده و در پارک خرم اسکان داده و هاشمی و بهشتی شب به دیدارشان رفته اند. و رئیس جمهور که هنوز قانونی رئیس جمهور است، را وادار به مخفی شدن می کنند و حکم اعدام باغی با غین او در رسانه ها منتشر می شود. و او اجباراً در منزل چند نفر مخفی می شود.
در همان روز جلسه موقت قوای سه گانه تشکیل می دهند و در مورد چگونگی طرح سلب کفایت سیاسی بنی صدر… و دستگیری سران مخالفان و محارب تصمیی گیری شده است (عبودر از بحران ص ۱۵۷)
من از کسانی که می گویند کودتا واقع نشده است و عملی قانونی بوده است، سئوال می کنم، اگر اینگونه عمل کردن ها کودتا نیست، پس توضیح بدهند که کودتا چیست؟ مگر کوتا غیر از این است که روزنامه ها بسته می شود، نظامیان وارد عمل می شوند، و در آخر هم بنام ملت از مجلس دست نشانده و یا ار گان دگیری کسب مشروعیت می کنند؟
در جلسه عدم کفایت سیاسی
برای کامل کردن حلقه محاصره ریاست جمهوری ابتدا، روزنامه ها بدستور آقای بهشتی (۳۶) و چراغ سبز آقای خمینی، فله ای بسته شد، سپس همچنانکه دیدیم کشوری که در حال جنگ است سپاهیان را از جبهه به تهران آورده و دست به کشتار خفقان زده شد، چنان جوّ رعب و حشت را در جامعه حاکم شده بود، که کسی را یارای نطق کشیدن نبود. در چنان جوی طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر به مجلس برده شد. و با کودتا، از فردای همان روز حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی را در نطفه خفه کردند و دیکتاتوری ولایت فقیه بر ملت تحمیل گردید.
دو روزی که مجلس به بحث کفایت بنی صدر مشغول بود ساختمان مجلس در محاصره و اشغال نیروهای حزب الله بود که شعارهائی بر علیه بنی صدر میدادند ، از جمله “بنی صدر ضد الله اعدام باید گردد”، و نمایندگان مجلس را تهدید میکردند که در صورت ایراد نطقی در دفاع از بنی صدر، به قتل خواهند رسید. رفسجانی، رئیس مجلس، مدتی پس از این روزها، ایجاد وحشت در نمایندگان طرفدار بنی صدر را این چنین ستود : ” و اکنون نیروی واقعی، یعنی همان (نیروی ) حزب الله ، نیروی واقعی خط امام، وارد خط مقدم شده است. این حزب اللهیها بودند که مجلس را به محاصره در آورده و چنین بلائی بر سر نمایدگان (مخالف) آوردند» (۳۷)
احمد غضنفرپور، یکی از نمایندگان مجلس با شجاعت بسیار پیام رئیس جمهور را در مجلس قرائت میکند. در این پیام بنی صدر به آگاهی مردم میرساند که دولت عراق طرح صلحی با ایران را پذیرفته است که به سود ایران میباشد و بنا بر این طرج نه تنها صدام پذیرفته است نیروهای عراقی را از مناطق اشغالی ایران به درون مرزهای عراق عقب بکشد بلکه آماده است مبلغ سنگینی نیز بابت غرامت بپردازد. ( باید در نظر داشت که اگر فرایند برکناری بنی صدر حتی برای یک هفته به تاخیر انداخته می شد طرح صلح با صدام به امضا میرسید). به دنبال قرائت پیام بنی صدر توسط غضنفرپور به جان وی و برخی از دوستانش در حال خروج از مجلس سوء قصد میشود اما آنها موفق میشوند جان سالم بدر برند. و کودتا گران به علت این ترس که مبادا قرارداد صلح انجام شود و همه چیز از دستشان بدر رود در تسریع کودتا کوشیدند. و قبلاً هم دیدید که آشکارا گفتند اگر خوزستان و بلکه نصف ایران برود بهتر است که بنی صدر در جنگ پیروز شود. کودتا کردند تا جنگ را ادامه دهند.
البته آقای رضائی هدف از ادامه جنگ را، ۱۲ سال بعد از جام زهر نوشاندن به آقای خمینی دقیقاً بیان کرده و به کسانی که بعد از فتح خرمشهر می گویند، باید در آن موقع صلح و جنگ را تمام می کردیم حمله کرده و در ضرورت ادامه جنگ می گوید:« اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از ۸ سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را ۶ و۲ توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود » (۳۸)
دلایل اصلی بی کفایتی رئیس جمهور:
اما نمانیدگانی که خواستار برکناری رئیس جمهور شدند نتوانستند مدارکی برای اثبات نقض قانون اساسی از سوی بنی صدر ارائه کنند. مهمترین دلائلی که برای عدم کفایت وی مطرح کردند از این قرار میباشند:
۱- مخالفت با ولایت فقیه. بله او مخالف دیکتاتوری فقیه بود و حق هم با او بود.
۲- مخالفت با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری
۳- مخالفت با اعدامها از جمله اعدام فرخرو پارسا، یا بقول آقای خوئینی ها با اعدام جانورها.
۵-مخالفت با شکنجه و انواع زندان
۴- مخالفت با نهادهای انقلابی دادگاه های انقلاب، سپاه و کمیته ها و…
۶-مخالفت با تبلیغات به نفع آقای خمینی و کیش شخصیت ایشان.
۷- خود بزرگ بینی و تبختر داشتن و مغرور شدن به رأی ۷۶% خود.
معین فر در سخنان خود چنین استدلال کرد که دلائل ارائه شده برای عدم کفایت بنی صدر در واقع کفایت وی در تلاش برای پاسداری از قانون اساسی را ثابت میکنند و از این منظر باید بنی صدر را ستود. و امروز اکثریت چه بگویند و چه نگویند به نتیجه گیر معین فر رسیده اند.
حال ببینیم در جلسه عدم کفایت سیاسی چه گذشته است؟
از ۱۰ نمایندهای که برای دفاع از رئیس جمهور ثبت نام کرده بودند، سه نماینده آن چنان وحشت زده شدند که در مجلس حضور نیافنتد (۳۹) و ۴ تن نیز تغییر موضع دادند و خواستار برکناری رئیس جمهور شدند. تنها یک نماینده، علی اکبر معین فر، در دفاع از رئیس جمهور سخن گفت.
آقای حسن روحانی حقه بازی کرده بود. چون دیده بود که لیست کسانی که علیه بنی صدر می خواهند حرف بزنند پر است( ده نفر می توانستند حرف بزنند در حالیکه حدود سی نفر بیشتر در لیست انتظار بودند)، در لیست مخالفان بر کناری بنی صدر اسم نویسی کرد و بعد هر چه خواست گفت، آنقدر افتضاح شد که رفسنجانی او را آورد پایین. (۴۰)
حجتی کرمانی آنقدر در موافقت صحبت کرد که آخر کار رفسنجانی گفت:”رئیس- بعد از این همه که ما انتظار کشیدیم ، یک کلمه هم در مخالفت میگفتید دیگر،”
عزت الله سحابی هم از جمله گفت: « با شرایطی که پیش آمده و جوی که امروز حاکم است…آقای بنی صدر دیگر نمی تواند رئیس جمهور باشد و از اینکه مجلس – بفرض محال- این طرح را رد کند، آقای بنی صدر نمی تواند دیگر دیگر با این وضع بماند. چه خوب بود که ایشان استعفا می داد که کار به اینجا نمی کشید » (۴۱)
محمد مهدی جعفری هم علیه بنی صدر حرف زد و با به نعل و میخ زدن در پایان سخنان گفت: « به هر حال، شخص بنی صدر و یا دیگری مطرح نیست بلکه جمهوری مطرح است» (۴۲)
اعظم طالقانی سخنان بسیار شرم آوری را بر زبان آورد و از جمله گفت:« دشمن از نقاط ضعف استفاده کرد تا نهاد ریاست جمهوری را در دنیا خدشه دار کند. من این توطئه را از طرف آمریکا و انگلیس و شوروی و سمپادهای آنها می دانم. » (۴۳)
تنها یک نماینده، علی اکبر معین فر، در دفاع از رئیس جمهور سخن گفت. معین فر با آیه “انا لله و انا الیه راجعون” سخنانش را به پایان برد، گوئی که خود را آماده مرگ به دست نیروهای حزب اللهی کرده بود . وقت ما امروز سخنان شجاعانه و از خود گذشتگی معین فر را مرور می کنیم، متوجه می شویم که او دقیقاً وضعیت بعد از این کودتا را حدود بیش از ۳۵ سال است که کشور ما درگیر آن است را پیش بینی کرد. فرازهائی از سخنان معین فر:
« بعنوان مخالف طرح عدم کفایت رئیس جمهور که تقدیم شده است در جوی هیجانزده که قبل از شنیدن توضیحات مخالف و موافق و قبل از استماع دفاع رئیس جمهور و قبل از اخذ رای نهایی تصمیم قطعی گرفته شده و رایها آماده گردیده است …
خصوصا آنکه تامین جانی ورود به مجلس برای مخالفان و بخصوص برای چند نفر از آنان که از نزدیکان و دوستان رئیس جمهور است فراهم نیست،…
اگر دلائلی را که مخالفین آقای بنیصدر علیه ایشان ابراز میکنند و اعتراضات و ایراداتی که به ایشان میشود،.. بنده این اعتراضات و دلائل را به هیچ وجه دلیل بر عدم کفایت سیاسی او نمیدانم. سهل است در اکثر موارد دال بر تعهد و وظیفهشناسی و کفایت سیاسی ایشان میدانم….
از طرفی این طرح موقعی در مجلس مطرح میشود که آقای بنیصدر بعنوان رئیس جمهوری که از قوانین تخلف کرده از هر طرف در معرض شدیدترین حملات قرار گرفتهاند و بهیچوجه وسیله و قدرت دفاع از خود را ندارند… در اجتماعات خیابانی و اطراف مجلس اگر کسی جرات کند نام آقای بنیصدر را ببرد و کوچکترین دفاعی از ایشان بکند، به شدیدترین وجهی تنبیه میشود.
در اجتماعی که به مناسبت میلاد حضرت حجت علیهالسلام تشکیل شد شعار «بنیصدر صد درصد بدست حزب الله اعدام باید گردد» داده میشود و یا در برابر مجلس فریاد میکردند که «بنیصدر ضد الله» متاسفانه اغلب این شعارها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش میشود یعنی حکم قتل یک نفر قبلا صادر شده است و عامل قتل هم که بعنوان حزبالله خود را معرفی میکند قبلا تعیین شده است…
جالب اینکه نخست وزیر کشور هم در سخنرانی که میکند از جمعیتی بنام حزبالله که اینچنین در صحنه حضور یافتهاند تشکر میکند… .
انگیزه چنین وضعی عواملی است که برای قضیه کردن کامل مملکت و در اختیار گرفتن همه چیز از هیچگونه فعالیتی خودداری نمیکند …و به این ترتیب عملا تمام قدرتها در یک گروه خاص متمرکز خواهد شد و با سابقهای که از این گروه داریم که هر کس که با آنها نیست مخالف خود دانسته و طرد خواهند کرد چندی نمیگذرد که دیکتاتوری وحشتآوری به کشور تحمیل خواهد شد….
… راهی که میرویم راه انتقال همه قدرتها به گروه و قشر خاصی است و از بین بردن تمام آزادیهایی است … اگر امروز در برابر سیستم تک حزبی، مقاومت نشود باید در انتظار دیکتاتوری موحش و شدیدی نظیر دیکتاتوری کشورهای کمونیستی منتها با آب و رنگ اسلامی باشید که خلاصی از آن به مراتب مشکلتر از خلاصی از رژیم شاهنشاهی است، ای امام امت و ای نمایندگان مردم، من گفتم آنچه را که صلاح میدانستم، «انا الله و انا الیه راجعون.» (۴۴)
وقاحت و دروغ هم حد ندارد، در حالی که آقای گیلانی قاضی القضات شرع بنی صدر را باغی با غین خوانده و ۷ بار حکم اعدام برایش صادر شده و دفترش در تصرف سپاه قرار گرفته، هاشمی رفسنجانی می نویسد: « بحث عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور ادامه یافت. امروز موافقان خوب صحبت کردند، مخصوصاً آقایان موسوی خوئینی ها ، سید علی خامنه ای و مخالفها بعضی منصرف شدند و بعضی غیبت داشتند و بعضی در موافقت صحبت کردند» (عبور از بحران ۳۱ خرداد، ص ۱۶۴)
بعد از اعلان رأی عدم کفایت سیاسی دست به اعدام و کشتار زده شد
در ۳۱ خرداد «در تهران ۱۶ نفر کشته شدند و ۱۵۶ نفر مجروح… و صبح روز بعد در دادگاه انقلاب هم ا۵ نفر اعدام شدند» (عبور از بحران ص ۱۶۴ و ۱۶۶)
حضار محترم اگر از طریق بستن روزنامه و نظامی کردن و ایجاد رعب و حشت در تهران و شهرستانها، قبضه کردن قدرت کودتا نیست؟ پس باید تعریف دیگری برای کودتا پیدا کرد.
در حقیقت رأی عدم کفایت سیاسی کلاه شرعی و صورت قانونی دادن به مسأله بود که هر کودتاگری متناسب با شرایط ویژه کشور صورت قانونی و محملی شرعی و یا عرفی برای عمل خود میسازد و الاّ حرف آخر و لب کلام را آقای مهندس علیاکبر معینفر در جلسه طرح عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور بر زبان آورد و با شجاعت تمام قریب به این مضمون اعلام کرد: اِنّااللِه وَ اِنّا الَیهِ راجِعوُن فاتحه آزادی و قانون خوانده شد. خود کودتا گران هم غیر مستقیم آن را کودتا خواندند. چطور؟
دلایلی دیگری بر انجام کودتا :
آقای رفسنجانی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در ۳ بهمن۱۳۶۰ می گوید: «عزل بنی صدر، یک حرکت قانونی بود. آنها می توانستند اعتراض خود را در یک تظاهرات آرام بیان کنند و یا حداقل در روزنامه هاشان بردارند و بنویسند مگر نمی شد بدون ایجاد اخلال، حرف زد و انتقادکرد؟ » (۴۵) چقدر باید انسان وقیح و دروغگو باشد که بتواند تا این حد دروغ بگوید. تنها حفظ قدرت است که هر نوع دروغی را مجاز و واجب می شمرد. مگر در ۱۷ خرداد چنیدن روزنامه و از جمله روزنامه انقلاب اسلامی را فله ای نبسته بودند؟
آیا آقای رفسنجانی خود ننوشته بود که: در ۱۷ خرداد ۱۳۶۰، حزب جمهوری اسلامی با چراغ سبز آقای خمینی و بدست دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، فله ای روزنامه های انقلاب اسلامی، میزان، خبرنامه جبهه ملی، و… بستند و آیا او اطلاع ندارد که آقای گیلانی قاضی القضات شرع بنی صدر را باغی با غین خوانده و ۷ بار حکم اعدام برایش صادر شده و دفترش در تصرف سپاه قرار گرفته.؟ وقاحت و دروغ هم حد ندارد، باید به خدا پناه برد از این دروغگویان وقیح
۲ – ممکن است که کسانی مدعی شوند که در مجلس اول مستقل بوده اند، اما همه می دانیم که استقلال در “عمل” متبلور و مشخص می شود. یعنی با این محک مشخص می شود که فرد یا کسانی مستقل عمل کرده اند و یا خیر! استقلال در عمل ضوابط و شرایط خود را دارد. مدعیان می گویند هردو گروه قدرت طلب بودند وآن ها گروه مستقل خارج از آن دو گروه قدرت طلب بودند. اما نظر کلی و جمعی در آن دوران این بود که ما با “دو دسته” متفاوت از سیاستمداران در قدرت مواجه هستیم و شاید بر همین اساس بود که آقای خمینی هم در بیانیه ۱۰ ماده ای خود د ر ۲۵ اسفند ۵۹ ، آقای بنی صدر رئیس جمهور را یک طرف و مابقی (دولت، بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی ) همه را « طرف دیگر » قرار داده است. و این درک از آن دوران برای من که با اسناد در ارتباطم بسیار واضح است. اسناد و مدارک و رویدادها همگی مبین این معنی است. اما من فرض می کنم که حرف این گروه بدون ذره ای خدشه درست است و در آن موقع دعوای دو گروه قدرت مدار بر سر قدرت بود و در این میان گروه مستقلی هم که اینان جزو آن بودند وجود داشت.
فرض محال محال نیست. فرض را بر این می گذاریم که مجلس مستقل بوده و بدون هیچ خشونت و نظامی گری و سانسور و خفقان رای به عدم کفایت سیاسی رئیس جمهوری داده است. باید دید”عملا” چه اتفاق افتاده است؟ نتیجه رأی گیری این شده که طرف مقابل بنی صدر که به قول مستقل ها یک طرف قدرت بود، طرف دیگر را حذف کرد. و مستقل ها هم بنا به گفته خودشان، رأی به عد م کفایت سیاسی بنی صدر داده اند. آیا ای حرف آشمار نمی گوید که در حقیقت رأی شما های مستقل هم در خدمت حمایت و پشتیبانی آن طرف دیگر قدرت قرار گرفته است؟ ولی در آن جلسه و با مقدماتی که روزها و هفته های قبل آماده شده بود، واقعیت دیگری متصور بود؟ وقتی یکطرف، با وجود مجلسی مستقل طرف دیگر را باخشونت تمام و راه انداختن زنجیره اعدام و سرکوب حذف کرده است، اگر از فردای آن روز ذره ای به سمت آزادی و حقوقمداری حرکت کرده بود، می شد اکنون مدعی شد که ما دست کم به طور نسبی در طرف آزادی و حقوقمداری بوده ایم. اما نمی توانید اذعان نداشته باشید که از صبح روز بعد از حذف آن طرف دیگر، کل کشور به سمت حذف تمامی آزاذی ها و حقوقمداری و دیکتاتوری و قلع و قمع سوق داده شد – و امروز اسناد و مدارک آن از زبان دست اندرکارانش از پرده بیرون افتاده است – یعنی اینکه شما چه خواسته باشید و چه نخواسته باشید، رأی مجلسیان مستقل پشتیبان و حامی رأی طرف دیگر و در نتیجه با قدرت یکی شده است. ما در اینجا نیت خوانی نمی کنیم که وکلا چه نیتی در سر داشته اند. نیتها مکن است به معنای حقوقی انگیزه استقلال طلبانه آن ها نزد خود شان و برای قضاوت دادگاه الهی مفید باشد ولی در بحث واقعی و حقوقی کنونی، ما به نتایج اعمال خارجی نظر داریم.
از سوی دیگر، وقتی مستقل ها هم خود معتقدند که دو طرف بر سر قدرت دعوا داشتند، پس منطقا شما به هر طرف که رأی می دادید، در حقیقت به نفع یک طرف قدرت عمل کرده اید و این باز مغایر با دعوی استقلال خواهی شما است. اگر بواقع آن طور که مدعی هستید شما مستقل بودید و آن دو طرف را هم قدرتمدار تصور می کردید، می بایست نه به این طرف و نه به آن طرف رأی می دادید، بلکه یا اصلاً در رأی گیری شرکت نمی کردید که این در آن موقع بهترین نشانه استقلال شما بود و یا حد اقل رأی ممتنع و یا سفید می دادید ولی شما چنین نکرد ه اید بلکه به سود یک طرف قدرت رأی داده اید.
البته نباید از یاد برد کودتای سیای ۲۸ مرداد که علیه حکومت مصدق انجام گرفت، همچنانکه تا به امروز و با وجودی که خود کودتا گران انگلیسی – آمریکایی اعتراف کردند و اسناد آن هم منتشر شد و آمریکائی ها از مردم ایران پوزش خواستند ولی هنوز، کاشانی چیی ها، و بخشی از روحانیون، سلطنت طلبها و اردشیر زاهدی می گویند: که مصدق از اسلام سیلی خورد و آن یک قیام ملی بود و یا این که این مصدق بود که کودتا کرد. نباید خیلی انتظار داشت کسانی دست به این کودتا زدند و یا آن را حمایت کردند، امروز اعتراف کنند که کوتا انجام شده است. اما چه آنها اعترف کنند و چه نکنند، واقعیت را نمی توانند تغییر دهند. اسناد و مدارک آن از زبان کودتا گران اصلی منتشر شده است. هم شگفت انگیز و هم تأسف آور است که بعضی های می گویند که چرا بنی صدر با آن ها سازش، مماشات و بر اساس توازن قوا عمل نکرد؟ که اگر کرده بود، احتمالاً جنایات بعدی واقع نمی شود؟ و لذا و در جنایاتی که بعداً واقع شده بنی صدر هم مقصر بوده است؟ دقیقاً این حرفها نظیر همان حرفهایی است که گفته می شود، چرا مصدق با شاه و یا طرح بانک جهانی کنار نیامد که کودتا نشود، و چنین گفته هایی غیر مستقیم متضمن این معنا است: در جنایتی که بعداً توسط شاه واقع شده مصدق هم شریک است. دقیقاً چنان سیاستی از معاویه سرچشمه گرفته است و کسانی هم که چنین نظری دارند، چه آگاه و چه ناآگاه پیرو آن سیاست هستند. توضیح اینکه: اصحاب پیامبر از دو لب آن حضرت شنیده بودند که فرموده بود: «ای عمار ترا گروه یاغی می کشند تقتل عماراً الفئه الباغیه » وقتی در جنگ صفین عمار به دست لشکر معاویه کشته شد، به یاد فرمودۀ رسول خدا افتادند و فریاد کشیدند : صحابی رسول خدا به دست گروه یاغی کشته شده. عده ای از کسانی هم که در لشکر معاویه علیه امام می جنگیدند، به یاد آن فرمودۀ حضرت رسول افتادند و لذا به قول امروزی ها مسئله دار شدند، و معداویه برای اینکه از تفرقه افتادن در لشکر خود جلوگیری کند و در لشکر امام هم تفرقه ایجاد شود. چون نمی توانست اصل فرموده را تکذیب کند، گفت: «عمار را ما نکشته ایم، عمار را کسی کشت که آوردش به جنگ» (۴۶) یعنی اینکه امام علی او را کشته است. و با این سیاست کسانی که پیرو سیاست سازش، مماشات و توازن قوا بودند، مانع شدند که جانب حق گیرفته شود و آنچه نباید بشود، شد. اینان نمی گویند که اگر باید با قدرتمداران سازش، مماشات و بر اساس توازن قوا عمل کرد؟ یعنی اینکه دو دستی به قول احمد خمینی باید به قدرت چسبید. در این صورت و با این حرفها، باید روشن بگویند که: حقوق، آزادی، عدالت و حقوق بشر چه معنا و مکانی پیدا می کند؟ و آیا پیروان چنین سیاستی به بی معنی بودن مقوله های حقوق، آزادی، عدالت و حقوق بشر اذعان نمی کنند ؟!
محمد جعفری ۲۹ خرداد ۱۳۹۶
یادداشت و نمایه:
۲۴-خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج۲، ص ۱۴۴و۱۴۵. دیدار یزدی با دکتر بهشتی در اویل سال ۵۷
ما قبلاً هیچ اطلاعی نداشتیم که در اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۵۷ ( ده سال با اتحادیه ، ص ۲۶۲) آقای دکتر بهشتی و دکتر یزدی در آمریکا در مورد چگونگی حزب واحد با هم گفتگو داشته اند. دیدار با دکتر بهشتی
«با توجه به این سوابق طولانی دوستی و همکاری، سفر ایشان به آمریکا و تگزاس در دیدار و گفتگوها برای هردوی ما بسیار مغتنم بود. به خصوص که سفر ایشان مقارن بود با سفر قریب الوقوع من به نجف و دیدار با آقای خمینی. هر دوی ما قبول داشتیم که نیروهای اسلامی نیاز به تشکل و سازماندهی دارند. با پراکندگی نیروها آینده جنبش در ابهام قرار خواهد داشت.
در مورد چگونگی سازماندهی نیروها، با هم اختلاف نظر پیدا کردیم. نظر ایشان این بود که یک حزب واحد تشکیل شود و همه نیروهای اسلامی، از روحانیان و روشنفکران ملی – اسلامی در آن شرکت کنند ولی یک گروه ۳ تا ۵ نفری از روحانیان، بر تصمیمات حزب نظارت نهایی با حق وتو داشته باشند. از قانون اساسی مثال زدند که یک گروه ۵ نفری از مجتهدان، مصوبات مجلس مقننه را مورد بررسی قرار میدهد و آنها را تایید و یا رد میکند. من این نظر و قیاس را نادرست و غیرواقع بینانه میدانستم. در برابر نظرم این بود که نهضت آزادی ایران در داخل فعالیت خود را آغاز کند، و تجدید سازمان نماید. روحانیان نیز سازمان ویژه خود را داشته باشند و این دو باهم یک جبهه مشترک ایجاد نمایند. هر دو گروه در پارهای از مسائل از استقلال برخوردارند. در حالی که در پارهای از مسائل باهم مشترکند و همکاری می کنند. اما اگر قرار باشد نیروهای اسلامی، یک حزب و سازمان واحد داشته باشند، با آن هم مخالفتی ندارم ولی بر باورم که رابطه روحانیان و روشنفکران در این حزب واحد همان الگوی شورای مرکزی نهضت آزادی ایران باشد. در نهضت آزادی مرحوم طالقانی عضو هیئت موسس و شورای مرکزی بود، اما حق ویژهای برای خود قائل نبود. در تصمیمات شورا او هم یک رای داشت، برابر رای جوانترین عضو شورا. در یک سازمان سیاسی تصمیمات فقهی یا قانون گرفته نمیشود که به نظر اجتهادی روحانیان نیازی باشد. اما وقتی صحبت از مسائل فقهی و تخصصی به میان آید و نیاز به نظر کارشناسی باشد، منطق و خردورزی و احساس مسئولیت دینی حکم میکند که شورای تصمیم گیری، نظر کارشناسی روحانیان عضو شورا را خواستار شود و بر طبق آن عمل کند. این همان کاری بود که در شورای مرکزی نهضت آزادی صورت میگرفت. مرحوم بهشتی با این نظر به شدت مخالفت کرد و بر نظر خود اصرار ورزید. و نهایتاً هم حزب جمهوری اسلامی براساس همین دیدگاه تشکیل شد.
موضوع دومی که مرحوم بهشتی در این گفتگوهای دوجانبه مطرح کرد تشکیل شورای اجتهاد یا مرجعیت بود و معتقد بود که با توجه به تنوع و پیچیدگی مسائل جامعه جدید یک فرد نمی تواند در باره همه این مسائل نظر بدهد . مرجعیت باید شورایی باشد و خودشان در آن حضور داشته باشند و آن را مدیریت کنند. طرح شورای مرجعیت و استقلالی که هر یک از مراجع برای خود قائل هستند، تا چه اندازه می توانست عملی باشد قابل تامل بود. همانطور که اشاره کردم، سفر ایشان به هیوستون و این گفتگوها، همزمان بود با برنامه سفر من به خاورمیانه و نجف. ایشان مطالب و نکاتی را هم درباره آقای خمینی، روحیات ایشان و نیز برخی از مواضع مطرح کردند. مرحوم بهشتی بعد از این گفتگوها هیوستون را به مقصد نیویورک ترک کرد. خبر سفر ایشان را به دوستان نیویورک و ضرورت تماس و گفتگو را با ایشان مطرح کردم. اما دوستان ما در نیویورک نتوانستند با ایشان تماس بگیرند و ظاهرا به جای نیویورک به واشنگتن دی سی رفته بودند و با دوستان مقیم واشنگتن دی سی نیز تماس نگرفته بودند. صراحت من در گفتگو با مرحوم بهشتی در مورد چگونگی همکاری میان نیروهای روشنفکر ملی – اسلامی و روحانیان ظاهرا به مزاق ایشان خوش نیامده بود و موجب کدورت و تیرگی روابط شد و بعد از انقلاب هم، مسائل دیگری پیش آمد و مزید برعلت شد»(خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج۲، ص ۱۴۴و۱۴۵)
۲۵- همان سند، ص ۱۴۵.
۲۶-همان سند.
۲۷-همان سند.
۲۸- خاطرات دکتر یزدی، جلد ۳، ص۱۲۹.
۲۹- همان سند، ص ۱۳۱.
۳۰- طرح را آقای بهشتی به بهانه جلوگیری از تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به شورای انقلاب برده بود که بموجب آن طرح هیئتی مرکب از نمایندگان” کمیته های انقلاب، سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب تشکیل می شد و این هیئت مسئولیت تصفیه کامل ارتش تا مرحله انحلال و ادغام آن در سپاه پاسداران را بطوریکه ارتش بطور کامل در اختیار سپاه در آید بعهده داشت. آقای بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا پس از بازگشت به تهران و اطلاع از طرح، در نامه ای بتاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۹ همراه با اصل طرح آقای خمینی را در جریان می گذارد: ” یک سر این حادثه سازیها، در گردانندگان سپاه انقلاب است. اینها چگونه خود فریب خورده اند و افراد سپاه را فریب داده اند؟ یک نظر وهم آمیز که در پیشنهادی که برای تصویب در شورای انقلاب ( در غیاب اینجانب) تهیه شده بود، آمده است و آنرا بحضور فرستادم …” (۱۵) اگر چه عملاً تا حذف بنی صدر اجرای این طرح غیر ممکن بود و بنی صدرتا خرداد ۶۰، مانع از طرح انحلال ارتش و ادغام آن در سپاه گردید. ولی بعد از برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری و کشته شدن بهشتی به شکل دیگری آن طرح تعقیب شد و این بار گام به گام به تضعیف ارتش پرداخته و مرتب از ارتش کنده و بر سپاه افزوده گشت تا سرانجام سپاه را بر ارتش و کشور مسلط ساختند. در خرداد (آیا می دانید…؟ ص ۲۳-۲۴؛ نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران…، ص ۵۶،۵۷ و ۴۸۹؛)
۳۱- تقابل دو خط، ص۲۵۶-۲۶۱ .
۳۲- تقابل دو خط، ص ۳۴۷-۳۷۲ ؛ به نقل از: رفتار شناسی حکومتی امام در گفتگو با بهزاد نبوی پنج خاطره از امام، پدرام الوندی alvondi@gmail.com
۳۳- تقابل دو خط، ص ۴۳۱؛ علت هم این بود که هنوز موفق نشده بودند که دادگستری را آنطور که دلخواهشان بود تصفیه کرده و قضات دست نشاندۀ خود را جانشین آنها سازند. مطلب اخیر را آقای موسوی اردبیلی در رابطه با این که چرا پرونده ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ به دادگاه نرفت و مشکلاتی را که سر راه وجود داشت، بعد ها بطور واضح و آشکار چنین بیان میکند: «پرونده آماده رفتن به دادگاه شد، لیکن پیگیری قضایی در این مرحله به جهات زیر به موانعی برخورد و متوقف شد:
۱ـ حضور مرحوم بهشتی که آن روز رئیس دیوانعالی کشور بود در رأس محاکم دادگستری، زیرا بنیصدر و یاران و هواداران و متحدین او مرحوم بهشتی را مخالف و طرف خود میدانستند و مدعی بودند که او هم مثل آنها باید محاکمه بشود لذا برعلیه او هم طرح دعوا کرده بودند.
۲ـ آماده نبودن محاکم آن روز دادگستری زیرا هنوز قضات تصفیه نشده بودند و همۀ آنهایی که همفکر و طرفدار لیبرالیسم و گروهکها و بنیصدر بودند در رأس محاکم قرار داشتند و با هر پیشآمدی نیات خود را ابراز میکردند و وضع را بهم میریختند، مانند جریان توقیف میزان و توقیف رضا صدر و غیر آنها.
۳ـ وجود طرفداران بنیصدر و دوستان فتحالله بنیصدر و طرفداران جبهه ملّی و نهضت آزادی و غیره در میان جامعۀ قضات و حقوقدانان که آن روزها، یکه تاز میدان بودند و در محاکم دیوان کشور و محاکم عمومی و محاکم و دادسرای انتظامی و کانون وکلاء هنوز بر سر قدرت بودند.
۴ـ مشکلات مراجعه به دادگاههای انقلاب که بنیصدر آنها را غیرقانونی میدانست و هر روز با آنها درگیر بود و یکی از درگیریهای بزرگ بنیصدر درگیری و اختلاف با دادگاهها و دادسراهای انقلاب بود… اینها مجموعاً سبب شد که نتیجه کار دادسرا به دادگاه منتقل نشود.» (غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، ناشر دادگستری جمهوری اسلامی ایران، شرایعالی قضائی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، چاپ اول ۱۳۶۴، ص ۶۱۰.)
۳۴-منظور حکم آقای خمینی مبنی بر عزل آقای بنیصدر از فرماندهی کل نیروهای مسلح است.
۳۵- تقابل دو خط، ص ۴۲۶؛ به نقل از: غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، دادگستری جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول ۱۳۶۴، ص ۶۸۶ .
۳۶-عبور از بحران، ص ۱۴۰.
۳۷-
۳۸- آیا می دانید، ص ۱۱۸-۱۱۹؛ سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و ۱۶ هزار شهید خوزستان،۱۰ اسفند ۱۳۷۹.
۳۹-۱۰ نفر عبارتند از: آقایان صباغیان، مجتهد شبستری و تقوی که از ترس در جلسه حاضر نشدند. حجتی کرمانی، مهندس سحابی، محمد مهدی جعفری، حسن روحانی، معین فر وخانم اعظم طلقانی به عنوان مخالف ثبت نام کردند ولی در موافقت صحبت کردند و بیانی.
۴۰- جمع زیادی از آقایان روزهایی که اسم نویسی بود از سحر بعضیها هم شب خوابیده بودند وقت گرفته بودند که متاسفانه نوبت به آنها نرسید که آقای الویری لیست اسامی که وقت گرفتند و نوبت به آنها نرسیده ، میخوانند.
الویری- آقایان : معادیخواه، آیت ، علم الهدائی، رشیدیان، ملکوتی، طیبی، باغانی، حججی، هاشمی سنجانی، حقانی، روحانی، کیاوش ، طباطبائی نژاد، عبد خدائی ، پرورش، سازگارنژاد، احمد کاشانی، غفاری، مرتضی محمودی، محمد علی محمودی، میریونسی ، خاتمی، محمد منتظری، حیدری ، مجید انصاری، علی اکبر ناطق نوری، سیدابوالفضل موسوی تبریزی، عبدالکریمی ، معصومی ، شرافت، متکی، آقارحیمی، فخرالدین حجازی ، خلخالی، مصطفی تبریزی، دری نجف آبادی، قاسم صادقی، قره باغ، رضوی اردکانی، مروی ، کروبی، نصیری لاری، رجبعلی طاهری، عابدین زاده، خوشنویس، فخرالدین رحیمی، بشارتی، عرفانی، فخرالدین موسوی ، رهامی ، الویری ، حائری، شیرازی.
۴۱- بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ ج ۴، ص ۱۳۴۳.
۴۲- بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ ج ۴، ص ۱۳۴۰.
۴۳- بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ ج ۴، ص ۱۳۴۳.
۴۴- بخشهائی از سخنان علی اکبر معین فر در جلسه طرح عدم کفایت سیاسی در ۳۱ خرداد ۶۰.
۴۵- تقابل دو خط، ص ۴۲۶؛ به نقل از: بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ ج ۶، ص ۱۴۴.
۴۶-ترجمه تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۵۵۴-۲۵۵۵ + ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۸۹. .