دروغی به نام دروغ مصلحت آمیز
” اگر با اندکی دقت در کارنامه و سخنان تمامی سران جمهوری اسلام بویژه آقایان خمینی، خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و…توجه کنید، به عیان مشاهده خواهید کرد که اگر به دروغ تکیه نمی کردند، حتی یکسال هم نمی توانستند با دیکتاتوری و استبداد بر مردم حکومت کنند. اگر بخواهم دروغهای سران جمهوری ولایت مطلقۀ فقیه را احصاء بکنم، شمارش آن ها از حد و حصر بیرون می رود و مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.”
” این استدلال، دقیقاً استدلال اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها است که می گویند: انتخاب بین بد و بدتر است. آیا اینان نیز نباید بگویند چرا باید انتخاب بین بد و بد تر باشد ولی بین خوب و خوبتر نباشد؟ چرا باید انسان از خوب و خوبتر بگریزد وبه بد و بدتر پناه آورد؟”
هم اول باید گفته شود که این نوشته در درون گفتمان دینی و برای دینداران و یا کنجکاوان در اندیشه دینی نوشته شده است.
در طول تاریخ دروغ و دروغ سازی و شیوع آن در تمام جوامع از مهمترین و بلکه اصلی ترین اسباب قدرتمداری و قوام و دوام سلطه بر مردم بوده است
تجربه چهل ساله ام در موارد گوناگون می گوید دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای که باشد نظیر توریه و یا تقیه خوفی و یا..از این قبیل بهانه ها باطل و نادرست و از اسباب دوام و قوه استمرار استبداد و ستمگری است. کسانی هم که دروغ می گویند و بویژه دروغ گفتن را تحت نام های گوناگون توجیه شرعی و دینی می کنند به نوعی آگانه و یا نا آگاه عمله و اَکَره قدرت هستند واز دین به عنوان پوشش و مشروعیت بخشیدن به قدرت استفاده کرده اند. اگر به اعمال سی سال گذشته حکومت ولایت فقیه نگاه کنید، به تجربه به صحت این گفته ام یقین خواهید کرد.
فقیهان قدرت طلب و تحت امر قدرت خودکامه، با ترویج دروغ و قلب حقایق، بنام دین و قرآن و نیز با عمل خود به جامعه چنان آموزش دادند که متدینین و آنهائی هم که به خاطر عقیده و دین مبارزه می کردند، نه تنها دروغ را جایز شمردند، بلکه در توجیه، لزوم دروغ، برای پایداری قرآن و دین و ملت آن را از بزرگترین مصالح دانستند و پایداری حکومت را بر قرآن و دین و روش حضرت علی(ع) ارجحیت دادند. نویسنده با مطالعه قرآن و نهج البلاغه و حتی احادیث منطبق با قرآن به این نتیجه رسیده است که در هیچ شرایطی دروغ گفتن جایز نیست و از بزرگترین گناهان کبیره است و اساس سیئات در دروغ گفتن خلاصه می شود. دروغ گفتن است که موجب پایداری و استمرار شکنجه و تجاوز به حقوق انسان در جامعه می شود و هم جامعه را به فساد و تباهی می کشاند. کسانی که دروغ را جایز می شمرند و مصالح دین و ملت را در آن می بینند، بزرگترین متجاوزان به حقوق انسان هستند و آیا به نظر شما دروغگویان بزرگترین شکنجه گران نیستند؟
نظر به اینکه حکومت ولایت مطلقۀ فقیه، خود دروغی بیش نیست، و در واقع جعلی میباشد که آقای خمینی در اسلام کرد، ولی از آنجا که در کشور ما انحصارگران و قدرت طلبان، ولایت فقیه را توجیه شرعی و دینی کرده اند ( گرچه توجیه بردار هم نیست ولی با ضرب انواع و اقسام سانسور و داغ و درفش آن را به نام دین به خورد مرد م داده اند) و انواع و اقسام دروغ را برای استمرار حکومت خودکامه خود، بنام دین تحت نامهای مختلف نهادینه کرده اند، لازم آمد که به:
الف- قرآن
ب- نهج البلاغه
ج- احادیث
مراجعه کنیم و این پدیدۀ خانمان سوز را مورد مطالعه قرار دهیم.
الف- قرآن و دروغگوئی
تحقیقات من در قرآن، نهج البلاغه، سنت پیامبر و امام علی بر من مبرهن کرده است که دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای که باشد، خلاف حق و عملی ناپسندیده نزد پروردگار است.
اگر ما به زمان صدر اسلام و خلفای راشدین بر گردیم مشاهده می کنیم که از دروغ مصلحت آمیز و این قبیل دروغ ها خبری یافت نمی شود و از آن بالا تر تا دوران امام باقر و امام صادق(ع) هم دروغ مصلحت آمیز برای دین و اصلاح ذات البین به فقه و فقهات راه نداشته است و از آن زمان به بعد کم کم دروغ از طریق فقها وارد فقه و فقهات می شود و از این طریق به دورن جوامع شیعی راه پیدا می کند.
در قرآن بیش از ۳۵۰ بار از دروغ و درغگوئی و مشتقات مختلف آن سخن به میان آمده است و دروغگویان در قرآن یکی از چهار گروه و دسته ای هستند که لعنت شده اند.(۱) دروغ و دروغ گوئی به شدت در قران به طرق مختلف و موارد متعدد نهی شده است که در زیر به بعضی از آیات در این مورد اشاره می شود:
۱- کسانی که دروغ می گویند، نظر به اینکه چیزی از خداوند پنهان نیست، خداوند آن را به خود نسبت می دهد و می فرماید که ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بگوید و راه و روش درست را دروغ پندارد، کیست؟
«فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب باصدق اذ جائَهُ »
” ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد و دین راست و درست را که بر او عرضه شد، تکذیب کند کیست؟” ( ۲)
ستمکاران دروغگویانند که در جامعه ظلم و ستم پیشه می کنند. و چون ظلم و ستم به دیگران بیماری است، دروغگویان انسانهای بیماری هستند که بر خود هم ظلم می کنند و انسانیت خود را با دروغ و ستم به خود و دیگران از بین می برند.
۲- قرآن جای جای می فرماید به تجربه تاریخ و گذشته نگاه کنید و ببینید که به طور مستمر، چگونه کسانی که دروغ گفته اند دروغهایشان بر باد رفته است. چون دروغ از خود هستی ندارد و پوششی است بر حقیقت. وقتی آن پوشش را کنار زدی و یا کنار رفت، بنیاد آن دروغ هم بر باد می رود.
«انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل ما کانوا بفترون»
“بنگر که چگونه بر خویشتن دورغ گفتند و ساخته هایشان بر باد رفته است”( ۳)
و یا«انظر کیف یفترون علی الله الکذب و کفی به اثماً مبینا» ” بنگر که بر خدا چگونه دروغ می بندد و همین گناه به این آشکاری بس.” (۴)
۳- هر ملتی و فردی با راستی و درستی آزموده می شود و خداوند راستگویان و دروغگویان را خوب می شناسد و چیزی از او پنهان نیست و دوغگویان فکر می کنند که دروغشان پنهان است. نه! چنین نیست:
« ولقد فتنالذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین» ” و به راستی پیشینیان آنان را آزمودیم؛ و بیشک خداوند راستگویان و دروغگویان را نیک می شناسد.”(۵)
۴- «قتل الخراصون* الذین هم فی غمرتهم ساهون »
مرگ بر دروغگویان* ایشانند که در گرداب فراموشکاری فرو رفته اند.” (۶)
در تفسیر کشف الاسرار در مورد قتل الخراصون آمده است:
” قتل الخراصون ای- لعن الکذابون المرتابون الظانون بالله ظن سوء التخرص اتقول باظن و هم المقتسمون (۷)
المنجد: خراص = الکذاب
خرص – خرصا= کذب.
تخرص و اخترص علیه = افتری و کذب
قاموس القرآن: مجمع خرص را دروغ گفتن معنی کرده است. دروغ گفتن و هر سخنی که از روی ظن باشد(قاموس)
۵ – قرآن کسانی را که بدون داشتن علم و دانش سخن می گویند، در ردیف دروغزنان قرار داده است: « ما لهم بذالک من علم ان هم الا یخرصون» کسانی را به آنچه می گویند دانشی نیست، آنان کسانی نیستند مگر دروغزنان” (۸)
– خداوند به پیامبر فرمان می دهد و می گوید: که گفتار پروردگار تو بر راستی و عدالت استوار است و کلمات وی تغییر پذیر نیست مواظب باش که کسانی که می خواهند ترا گمراه کنند، فرمان آنها را نبری که آنها می خواهند ترا از راه راست منحرف کنند، که «ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» اینان کسانی هستند که ظن و گمان را پیروی می کنند و دروغزنانند.”(۹)
۶- قرآن بیان می دارد که دروغگوئی از پدیده های مستمر تاریخ و برای پوشاندن حق و حقیقت است که می گویند این خواست خداوند است که ما شرک و دوگانگی می آوریم و چیزی را حرام می کنیم. از صفات اینان آن است که از هوا و هوس خود پیروی می کنند. خداوند به آنان می گوید: «قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و انتم الا تخرصون»،.” به آنان بگو اگر نزد شما دانشی است آن را به ما نشان دهید، [اما ای پیامبر] اینان جز پندار خود را پیروی نمی کنند و نیستند مگر گروهی که دروغ می گویند”(۱۰) تفسیر کشف الاسرار ذیل این آیه می گوید:” آنکه گفت:«ان تتبعون الا الظن ای: ما تتبعون فیما انتم علیه الا اظن لا العلم والیقین،« و ان انتم الا تخرصون، یعنی و ما انتم الا کاذبون» “(۱۱)
۷- “وما یتبعون الذین یدعومن من دون الله شرکاء ان یتبعون الاظن و ان هم الا یخرصون “
آنانکه جز خدا شریکانی خوانند، پیروی نمی کنند جز پندار خویش را و پیروی نمی کنند جز دروغ روشن که می گویند”(۱۲) در ذیل این آیه در کشف اسرار آمده است « و ان هم الا یخرصون» یقولون ما لا یکون، التخرص الاقفتری و الخراص المفتری(۱۳).
۸- از صفت دیگر دروغگویان، این است که برای حقیقت نشان دادن دروغ خود به مردم، آگاهانه به دروغ قسم می خورند. « و یحلفون علی الکذب و هم یعلمون»، ” و اگاهانه به دروغ سوگند می خورند”(۱۴)
۹- لغت دیگری که قرآن در مورد دروغ به کار برده شده، إفک است.
افک = ساخته. برگرداندن چیزی از حقیتش« و قالو هذا افک مبین»(۱۵)، گفتند این ساخته و دروغ است. دروغ را از این جهت افک گویند که از واقعیتش برگردانده می شده در جوامع الجامع فرمود، « الافک: ابلغ الکذب» و در قران هم به معنی ساخته، دروغ و برگرداندن بکار رفته است
باز خداوند دروغگوئی را گناهی عظیم و دروغگو را لعن و تحقیر می کند «ویل لکل افاک اثیم» ” وای بر هر دروغگوی گناهکاری”(۱۶) افاک صیغه مبالغه است. همچنانکه در فوق گذشت در قرآن جائی برای درغگوئی تحت هر نامی که باشد وجود ندارد و فقهائی هم که دروغ مصلحت آمیز را ساخته اند، به قرآن استناد نکرده اند زیرا قرآن ضد هر نوع دروغگوئی است. این فقها نباید از خود بپرسند که اگر دروغ مصلحت آمیز جایز بود، خداوند به اندازه این انسانهای ناقص ادراک و استعداد نداشت که بفهمد دروغ مصلحت آمیز برای جوامع ضروری است؟ وآیا نبایست با ایماء و اشاره هم که شده باشد، آن را در آیه ای آورده باشد؟ خداوند می دانست که وقتی دروغ مصلحت آمیز تحت هر نامی باب شد، هر کسی بنا به تشخیص ومصلحت خود، دروغ را جایز می شمرد به این علت است که در ذم دروغ این همه آیه نازل شده است و به دروغگو لعن و نفرین رفته است.
ب- نهج البلاغه و راستی
امام علی در خطبۀ ۴۱ می فرمایند:
ایهاالناس، ان الوفاء توأم الصدق، و لا اعلم جنه أوقی منه ای مردم! همانا که وفا همزاد با راستی است و هیچ سپری را پاینده تر از آن نمی شناسم.
در خطبه ۸۴ می فرمایند: «هان بدانید که بدترین سخن ، سخن دروغ است»
امام در سخنان حکمت آمیز نهج البلاغه شماره ۴۵۸ می فرماید: « نشانۀ ایمان آنست که راست گفتن بر دروغ گفتن اختیار کنی اگر چه تر از آن راست زیان انگیزد و از دروغ سود خیزد، و به بیش از عمل سخن نگوئی و هنگامی که سخن از دیگری می رود از خشم و کیفر خدای بترسی.»
امام می فرمایند: زمانی که باطل نعره کشد و مثل درنده گزنده به مردم حمله ور می شود، زمانی است که مردم در دروغگوئی با هم پیوند می بندند و به راستی پشت می کنند و دین داران اندک می شوند و مردم در کارهای باطل و ناشایسته با هم برادر می شوند:
” …نادانی بر مرکبهای خود نشیند و طاغوت بزرگ گردد و رعایت کنندگان دین اندک شوند و روزگار چون درنده گزنده حمله ور شود، و باطل مانند شتر نر پس از آرامش نعره کشد. مردم برای کار ناشایسته دست برادری به یکدیگر دهند و نسبت به دین مهاجرت کنند و با راستی دشمنی ورزند و در دروغ پیوند مهر بندند.”(۱۷)
امام به فرزندش حسن می فرماید:
” و مباد که با زشتکاری دوستی کنی و مباد که دروغزن را به یاری گیری که او مانند سراب است، دور را به تو نزدیک می نماید و نزدیک را دور.”(۱۸)
امام وقتی فهرست مختصری از اموری که خداوند بر مردم واجب کرده، در مورد دروغ نگفتن و علت وجوب آن می فرمایند:«… خداوند دروغ نگفتن را برای نگهبانی شرف راستی، واجب فرمود.» (۱۹)
امام در خطبه ۲۱۰ می فرمایند: « در دست مردم، حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، حقیقت و خیال موجود است. در عهد رسول الله(ص) به حضرتش نسبت دروغ دادند تا بر پای خود ایستاد و خطابه ای ایراد فرمود پس گفت:” هر کسی به عمد دروغی به من نسبت دهد نشیمنگاه او در آتش باد » ( ۲۰)
امام در نامه به معاویه می نویسد: «آری، گروهی به خلاف حق در پی انجام کاری برمی آیند و به خدا سوگند یاد می کنند تا سخن خود را مقبول سازند اما خدا دروغشان را آشکار می کند.» (۲۱)
امام فرمود: زمانی بدبختی که به شما روی آورد، وقتی است که «پیوند هاتان بگسلد و مردم کوچک شما کارها را بدست گیرند. این رویداد زمانی است ضربت زدن شمشیر بر مؤمن از تهیه کردن یک درهم حلال آسانتر باشد؛ این امور هنگامی روی می دهد که پاداش عطاگیر از عطا بخش بیشتر باشد؛ این وقتی است که از غیر شراب مست می گردید بلکه از نعمت و نعیم مست می شوید و بی ناچاری سوگند یاد می کنید و بی آنکه در تنگنا باشید دروغ می گوئید» ( ۲۲)
و سپس امام مردم را آگاه می کند که دروغ با ایمان بیگانه است و دروغگو بر لبۀ پرتگاه سقوط قرار دارد و هشدار می دهد که به شدت « از دروغ دوری گزینید، چه دروغ، نسبت به ایمان بیگانه است و اجنبی. راستگو برکنارۀ رستگاری و بزرگواری است و دروغگو، بر لبۀ پرتگاه سقوط و خواری. » (۲۳)
مشاهده می شود که در نهج البلاغه هم فضائی برای دروغ مصلحت آمیز وجود ندارد و آنهائی که با نهج البلاغه مأنوس و در آن غور کرده اند، و یا شارحین آن نظیر ابن ابی الحدید، تا به امروز مشاهده نشده است که مدعی شده باشند که امام دروغی را تحت نام مصلحت جایز شمرده باشند و یا خود چنین روشی را در نظر و عمل خود به کار برده باشند وقتی به صراحت آمده باشد که راست گفتن باید اختیار کرد،« اگر چه تر از آن راست زیان انگیزد و از دروغ سود خیزد»، چه جای دروغ مصلت آمیز باقی می ماند؟ با توجه به قرآن و نهج البلاغه معلوم می شود که دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای ممنوع شده است و هیچ مصلحتی بالاتر از راست گفتن که حق است، نیست.
شما نیز با من هم عقیده هستید که اگر فقط تنها دروغ گفتن از جوامع و بویژه جامعه ما رخت بر بندد، تمام امور دیگر اصلاح خواهد شد. اگر با اندکی دقت در کارنامه و سخنان تمامی سران جمهوری اسلام بویژه آقایان خمینی، خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و…توجه کنید، به عیان مشاهده خواهید کرد که اگر به دروغ تکیه نمی کردند، حتی یکسال هم نمی توانستند با دیکتاتوری و استبداد بر مردم حکومت کنند. اگر بخواهم دروغهای سران جمهوری ولایت مطلقۀ فقیه را احصاء بکنم، شمارش آن ها از حد و حصر بیرون می رود و مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. بر خوانندگاه محترم است که هر کسی خود به این مهم بپردازد تا ببیند از طریق دورغگوئی چه بلائی بر سرشان آمده است.
دروغ گفتن تنها منحصر به سران جمهوری اسلامی نیست که اگر چنین بود، آنها مجبور می شدند که خود را اصلاح کنند و یا کنار بروند. مشکل این است که مرد م و بویژه سران دسته ها و احزاب و با صطلاح روشنفکران چه لائیک و چه دینی، دچار این مرض خانمانسوز هستند و گوئی دروغ گفتن در وجود آن ها عجین شده است.
اگر دروغ گفتن در اینان عجین نشده بود، با توجه به اینکه هیچ انسانی کامل نیست و همه نسبی هستند، برایشان چندان مشکل نبود که به انتقاد اعمال خود بپردازند و برای توجیه اعمالی که اسناد و مدارک آن هم موجود است، به درغگوئی متوسل نشوند.
ج- احادیث
در این باب به کتاب اصول کافی که مرحوم کلینی – که درقرن سوم هجری به دنیا آمده و بنا به قول تاریخ، نواب خاص امام زمان را هم درک کرده، آن را نوشته و پس از قرآن، یکی از مهترین کتب اربعه شیعه است و در وصف آن از قول امام زمان آورده اند که «الکافی، کافی لشیعتنا»،- مراجعه می کنیم تا ببینیم در مورد راستگوئی چه گفته است. در کتاب اصول کافی،
کتاب کفر و ایمان «باب اصدق و أداء الامانه»
حدیث ۱ تا ۱۲در مورد راستگوئی و اداء امانت است:
امام صادق (ع) فرمود: ۱- خدای عز و جل هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود جز با راستگوئی و اداء امانت به نیکوکار و بدکار.
۲- به روزه و نماز مردم گول نخورید، زیرا بسا انسان بنماز و روزه شیفته می شود تا آنجا که اگر ترک کند بهراس افتد، ولی آنها را براستگوئی و اداء امانت بیازمائید.
۳- هر که زبانش راست باشد کردارش پاک است.
۴- عمربن ابی المقدام گوید: نخستین بار که خدمت امام باقر(ع) رسیدم، فرمود پیش از یاد گرفتن حدیث راستگوئی بیاموزید.
۵- فضیل بن یسار گوید: امام صادق (ع) فرمود: ای فضیل: نخستین کسی که راستگوئی را تصدیق می کند خدای عز و جل است که می داند او راستگو است و خودش هم خود را تصدیق می کند و می داند راستگو است.
۶- ربیع بن سعد گوید امام باقر (ع)بمن فرمود: ای ربیع، همانا مرد راست می گوید، تا خدا او را صدیق«بسیار راستگو»، می نویسد.
۷- امام صادق(ع) فرمود: مردم را به غیر زبان(بلکه با کردار) خود به خیر و نیکوکاری دعوت کنید، مردم باید کوشش در عبادت و راستگوئی و پرهیزکاری شما را ببینند.
۸- ایضاً: هرکه زبانش راست شد، عملش پاک گشت.
۹- ایضاً: بطول دادن رکوع و سجود مرد ننگرید، زیرا بآن عادت گرفته و اگر ترک کند، وحشتش می گیرد، ولی براستی گفتار و اداء امانتش بنگرید. (۲۴)
تا قرن سوم که احادیث فوق که در کتاب کافی آمده است جائی برای جواز دروغ مصلحت آمیز وجود ندارد. آقای سید جواد مصطفوی مترجم و شارح اصول کافی در کتاب کفر و ایمان «باب الاصلاح بین الناس»، در حدیث ۵ که آمده است:
“ان ابی عبد الله (ع) قال، المصلح لیس بکاذب
امام صادق(ع) فرمود: مصلح دروغگو نیست.”(۲۵) می نویسد:
” فقهاء شیعه رضوان الله تعالی علیهم باستناد این خبر و بنا بگفته دو خبر دیگر، این مورد را یکی از مستثنیات دروغ شمرده و حرام ندانسته اند، زیرا اگر قبح و زشتی دروغ ذاتی باشد، رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقلیه است و اختلاف و کشمکش میان دو نفر گاهی دامنه پیدا می کند و به دو نفر و فامیل دو کشور می رسد و خونریزیها و زیانهای مالی و عرضی بسیار ببار می آورد و چه بسا بوسیله یک دورغ مصلحت آمیز بتوان از این مفاسد جلوگیری کرد. در این صورت عقل حکم می کند که به خاطر دفع آن مفاسد بزرگ این فاسد کوچک انجام شود.”(۲۶) و با این ترفند آشکار فقهای قدرت طلب و توجیه گر حکام ستمکار در لباس جلوگیر از فساد بزرک، انجام فساد کوچک را که دروغ مصلحت آمیز که خود بزرگترین فساد و در توجیه استمرار قدرتهای مختلف است، ساخته اند.
معنای حدیث فوق که « مصلح دروغگو نیست.»، سر راست و روشن است که انسان مصلح و کسانی که در جوامع نقش آشتی بین مردم و اقوام و ملل را بازی می کنند، از خصائص آن ها این است که درغگو نیستند و انسانهائی هستند که بر صراط مستقیم راست و حقیقت گام بر می دارند زیرا همه از نزدیک شدن به انسانهای دروغگو دوری می گزینند و کسی که دروغگو است نمی تواند مورد اعتماد مردم باشد تا بتواند بین آنها اگر مشکلی پیش آمد صلح و آشتی برقرار کند.
انسانهای مصلح که هدفشان اصلاح بین مردم، طایفه، قوم، و ملل ویا اصلاح ذات البین است، به دروغ گفتن نیاز ندارند. با دروغ گفتن قطعاً وضعیت صلح را بدتر می کند.
به نظر من لازم نیست که هر حرف راستی را به هر کسی زد، اما نباید به کسی دروغ گفت. پس اگر چیزی به دیگران گفته می شود، از حقوق آن ها است که به آنها راست گفته شود. دروغ به دیگران گفتن، تجاوز به حقوق آن ها است. حتی انسان حق ندارد به دشمن خود هم دروغ بگوید و من در زندان با بازجویان خود این روش را به کار بردم یعنی اینکه به آن ها دروغ نمی گفتم اما هر چه را هم که در دل داشتم به آن ها نمی گفتم و به قول معروف سفره دل را با آن ها باز نمی کردم. به راستی گفته اند که «النجات فی الصدق، کما ان هلاک فی الکذب»، نجات در راستی و هلاکت در دروغگوئی است. و این حقیقتی انکار ناپذیر است. حتی در مورد اصلاح ذات البین که فقهای زورمدار و قدرت طلب دروغ مصلحت آمیز را جایز شمرده اند، ده ها راه وجود دارد که برای اصلاح ذات البین می شود، آن ها را به کار برد و از دروغ دوری جست. دروغ که باتفاق شیعه و سنی از گناهان کبیره و اثمی عظیم است، چگونه می تواند موجب اصلاح ذات البین شود؟
در مورد اصلاح بین کسانی که کارشان به هر نحوی به دشمنی و کدورت کشیده شده است، از سه حالت خارج نیست: یکطرف حق است و طرف دیگر باطل، هر دو طرف در اشتباهند و یا اینکه هر طرفی قسمتی ازحق را در این خصومت دارا است.
در حالت اول بر هر مصلحی است که طرف حق را بگیرد تا حق به حقدار برسد و اگر مصلح یا مصلحین با نادیده گرفتن حق کسی که به او ظلم شده است با فشار و زور او را وادار به صلح و آشتی کنند. این دیگر صلح نیست بلکه به مظلوم ظلم و به حقوقش تجاوز شده است. در حالت دوم باید هردو طرف را از اشتباه و نادرستی که به دان دچار شده اند به در آورد و در آخرین حالت بر مصلح و یا مصلحین است که هر طرف را به همان اندازه که در آن مسئله مورد نزاع حق دارد آگاه کنند. ملاحظه می شود که در هیچکدام از سه حالت فوق برای برقرار ی صلح و آشتی نیاز به دروغ گفتن ندارد و در تمام حالات اگر پای دروغی به میان آمد، آن دروغ به منظور پوشاندن حقی است وانسان مصلح بر خلاف حق و عدالت رفتار نخواهد کرد.
بر اساس قرآن سنت و روش پیامبر(ص) و امام علی(ع)، راستگوئی معیار سنجش اعمال دیگران و خود است. اگر ما تنها همین یک معیار را در زندگی خود در نظر داشته باشیم، و دیگران و خود را با درستی و راستگوئی مورد آزمایش قرار دهیم، به صرف چند حرف باب میل و احساس خود هر روز به دنبال این و آن راه نمی افتیم تا بعد از چند صباحی به خود آئیم و بگوئیم که ما در شناخت فلان و بهمان کس اشتباه کردیم و یا اصلاً زیرش بزنیم که خیر ما اصلاً از همان اول می دانستیم که طرف چکاره است. فکر نمی کنم خیلی مشکل باشد که فهمید فلان شخص و یا بهمان کس راستگو و یا دروغگو است. شما اگر به گفته های هر کسی که فکر می کنید، چند ماهی توجه کنید، هم دروغها را در می یابید و هم اعمالش را با حرفهایش می توانید به درستی مورد قضاوت قرار دهید. از خواص دروغگوئی برای حفظ قدرت و ظلم و ستم این است که قدرت به دستان و زورگویان مرتب و در فواصل گوناگون حرفهای متضاد و متناقض می زنند و اغلب فراموش می کنند که قبلاً فلان و بهمان حرف را زده اند. گهگاهی هم حرفهای خوب و شیرین می زنند اما خودشان عکس آن را عمل می کنند.
متأسفانه فقهای شیعه از این حدیث سر راست و روشن دروغ مصلحت آمیز ساخته اند. نباید اینان بگویند از کجای این خبراگر هم صد در صد صحیح باشد، دروغ مصلحت آمیز در می آید؟ و برای اینکه دروغ مصلحت آمیز را جا بیندازند می گویند چون «رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقلیه است»، دروغ مصلحت آمیز جایز است. نباید از اینان پرسید که چرا دفع افسد به فاسد از رجحان عقلی است؟ البته عقل قدرت و زورمدار آن را رجحان می پندارد و الا عقل آزاد اندیش و حقوقمدار چگونه می تواند، چنین چیز باطلی را که منشاء افساد در جامعه است، رجحان بداند و این استدلال، دقیقاً همان استدلال اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها است که می گویند: انتخاب بین بد و بدتر است. آیا اینان نیز نباید بگویند چرا باید انتخاب بین بد و بد تر باشد ولی بین خوب و خوبتر نباشد؟ چرا باید انسان از خوب و خوبتر بگریزد وبه بد و بدتر پناه آورد؟ آیا این همه تجربه روزانه به آن ها درس نیاموخته است که هر وقت انسان از ترس گرفتار شدن در وضعیت بدتر، تن به بد می دهد، قطعاً به بدتر گرفتار خواهد آمد؟ چرا اینان باید با اینگونه توجیه ها آب به آسیاب دیکتاتوران و ولایت مطلقۀ فقیه بریزند؟
جایز بودن دروغ و گواهی نادرست به خاطر دین از ابداعات ابوالخطاب که به نام محمد بن ابی زینب و یا مقلاص بن ابوالخطاب معروف است، می باشد و بنا به نوشته نوبختی او یکی از شاگردان و یاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود. بنا به همین نوشته او یکی از داعیان این دو امام بود. وی عقاید بدعت آمیز جدیدی را مانند: «اباحه»، «جایز شمردن دروغ مصلحت آمیز» و «گواهی نادرست» را به خاطر دین تبلیغ می کرد. (۲۷)
بر آنهائی که درد دین دارند، واجب است که با کار تحقیقی خود ریشه دروغ را که با دین عجین شده است بخشکانند و همچنان که بسیاری بر این عقیده هستند و در تجربه هم ثابت شده است که دین و عقیده نیاز به دروغ گفتن ندارد، دست به کار جدی و تحقیقی بزنند و با استعانت از قرآن و روش حضرت علی (ع) به ریشه یابی این بدعت بپردازند و این لکه سیاه دروغ گفتن به خاطر مصلحت دین و ملت را از جامعه بزدایند.
محمد جعفری ۳۰/ تیرماه/ ۱۳۸۹
نمایه و یادداشت
۱- از چهار دسته لعنت شده در قران اول شیطان است که «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین» دوم کافران مردمی که عامل خنثی کننده رشد انسانها و دوری آن ها از عدالت، حقوق و آزدیشان می شوند. «الا لعنت الله علی الکافرین»، دسته سوم دروغ زنان و دروغگویان هستند که «الا لعنت الله علی الکاذبین». و اخرین دسته ستمگرانند که « الا لعنت الله علی الظالمین»
۲- قرآن، سوره زمر آیه ۳۲ و انعام/۲۱.
۳- قرآن، سوره انعام، ایه ۲۴.
۴- قرآن، سوره نساء، آیه ۵۰.
۵- قرآن، سوره عنکبوت، آیه ۳.
۶- قرآن، سوره ذاریات، آیه۱۰ و ۱۱.
۷- کشف الاسرار و عده الابرار معروف به تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج ۹، ص۳۱۰.
۸- قرآن، سوره الزخرف، آیه۲۰.
۹- قرآن، سوره انعام، ۱۱۶.
۱۰- قرآن، سوره انعام، آیه ۱۴۸.
۱۱- کشف الاسرار و عده الابرار،ج ۳، ص ۵۱۴ و ۵۱۵.
۱۲- قرآن، سوره یونس، آیه ۶۶.
۱۳- کشف الاسرار و عده الابرار، ج۴ ، ص۳۱۲.
۱۴- قرآن، سوره مجادله ، آیه۱۴.
۱۵- قرآن، سوره نور ، آیه۱۲.
۱۶- قرآن، سوره جاثیه، آیه ۷.
۱۷- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول ، خطبه ۱۰۸، ص۴۰۷ .
۱۸- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۳۸.
۱۹- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۲۵۲.
۲۰- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول، خطبه ۲۱۰، ص۸۴۹و۸۵۱.
۲۱- همان سند، بخش دوم و سوم، نامه ۴۸ به معاویه، ص۱۹۱.
۲۲- همان سند، قسمت اول، خطبه ۱۸۷، ص۷۴۱و۷۴۳.
۲۳- همان سند، قسمت اول، خطبه ۸۶، ص ۲۹۷.
۲۴- اصول کافی، ج ۳،ص ۱۶۵-۱۶۲.
۲۵- اصول کافی، ج ۳،ص ۲۹۸ .
۲۶- همان سند.
۲۷- برای توضیح بیشتر به کتاب کشی، فرق شیعه نوبختی و تاریخ اسماعلیان نوشته برنارد لوئیس ترجه دکتر فریدون بدره ای مراجعه شود.