متن سخنرانی آقای محمد جعفری در مراسم بزرگداشت مرحوم آیت الله منتظری در پاریس ۶ دیماه ۸۸
ضمن تشکر از حضار محترم و برگزارکنندگان این جلسه، در روز عاشورا که به مناسبت بزرگداشت مرحوم آیت الله منتظری بر پا شده است، سخنم را با آ خرین فراز گفتار امام در روز عاشورا آغاز می کنم، که گفت: «هل من ناصرٍ ینصرنی و هل من معینٍ یعیننی»، این بیان، زبان حال امروز ملت مظلوم ایران است که همه را صدا می زند: آیا کسی هست که به دون چشم داشتی از ملتی مظلوم که برای آزادی و احقاق حقوق خویش به پا خاسته است، یاری و پشتیبانی کند؟
اینکه می گویند وقتی عالم عامل به علم خود از دنیا رفت ثلمه ای در جامعه واقع می شود، حرف حقی است. اما پر کردن حفره ایجاد شده با درس گرفتن از تجربه وادامه روش و منش چنین عالمی به طور نسبی امکان پذیر می گردد. با توجه به این نکته درست،با خود می اندیشیدم که دراین جمع محترم چه بیانی از عمل و روش و منشی، می تواند معرف شخصیت مرحوم آیت الله منتظری باشد. البته قصد ندارم که به نقد کارهای این مرد بزرگ بپردازم. در این رابطه با مکاتباتی که با ایشان داشتم به این مهم پرداخته ام و اینک آن مکاتبات که نکات ارزنده ای در بر دارد، در سایت اینجانب و انقلاب اسلامی در اختیار صاحب نظران قرار گرفته است. در فرصتی که مصدع اوقات شما هستم به نکاتی از اعمال نظری و عملی آن مرحوم که تجربه ای برای ما در بر دارد به طور مختصر به شرح زیر بدان اشاره خواهد رفت:
ساده زیستی و بی تکلف و خودمانی بودن
تمام کسانی که با او حشر و نشر داشته از هر طبقه و طایفه ای گواه بر این هستند که او انسانی بود که از هر امکان مادی که در اختیارش قرار می گرفت درتمام دوران زندگی در در راه اهداف خویش و پیشبرد آن و کمک به مستحقان آن و بویژه خانواده های زندانیان خرج می کرد و خودش ساده و با قناعت و مناعت طبع می زیست.حرف حقی است که می گویند اگر بخواهی کسی را بشناسی باید خانواده و اطرافیان نزدیک او را بشناسی و اگر از من بپرسند، کدام دسته از روحانی ها بعد از انقلاب از ذی خود خارج نشده و همچنان ساده زیسته و از امکانات و قدرت موجود سوء استفاده نکرده اند، پاسخ این است که بطور نسبی روحانیون و شاگردان منتظری را می شود نام برد. تمام زندانیان سالهای ۶۱-۶۷، آقای ناصری نمایندۀ آیت الله منتظری در زندان ها و نیز آقای محمودی را بنا به قول نزدیکان منتظری، در تصادف ساختگی او را از بین بردند، می شناسند که تا می توانستند در حد امکان به زندانیان کمک می کردند. احمد قابل و عماد الدین باقی نیز از این دسته اند که در حقگوئی بسیاری از ناملایمات را به جان خریدند و… از همه مهمتر هرکسی از هر طبقه فکری و اعتقادی که به او مراجعه و گفتگو می کرد، در کمال آرامش و با آزادی کامل به حرفهایش گوش میداد و اگر حقیقتی را در آن می یافت در حد امکان بدان عمل می کرد.
تحقیق در بازیافت حق و حقیقت و عمل بدان
دیگر از صفات بارز او این بود که تا آخرین لحظه حیات عمر از پژوهشگری و تحقیق در پیدا کرد حق و حقیقت باز نایستاد و اگر چیزی را حق تشخیص می داد، ولو به ضرر خود به آن اعتراف و عامل بدان بود. او این روش را از امام علی (ع) آموخته بود که راست و حق را بگو و شهادت ده ولو به ضرر خود و یا کسانت باشد و او پای بند بدان بود و آنچه را حق می پنداشت در حد امکان و نسبی بدان عمل می کرد.
تجربه عینی خودم و آخرین مکاتبات با اینجانب است مبین این خصلت اوست
پای بندی به اخلاق در نظر و عمل
آقای منتظری انسانی اخلاق مدار بود یعنی اینکه گفتار و کردار را بطور نسبی یکی کرده بود، او وصیت اما به فزندش را که «یا بنی اجعل نفسک میزاناً بینک و بین غیرک»،: “خود را میزانی بین خود و دیگران قرار بده و آنچه راکه برای خود نمی پسندی، بردیگران هم مپسند” را نصبب العین قرار داده بود و بدان عمل می کرد . به همین علت دردهای مردم را از هر گروه و صنفی احساس و با آن ها هم دردی می کرد.
اخلاقی بود یعنی اینکه رژیمی یکی از مهمترین بنیان گذارش بود، وقتی این رژیم تمامی کوشش خود را به کار برد که انسان رسمی بسازد، یعنی انسانی که خود را با توقعات قدرت همآنگ سازد و بدان عمل کند، او بدان نه گفت! نه ای که به قیمت از دست دادن رهبری و حصر خانگی مابقی عمرش و تحمل انواع و اقسام تهمت، دروغ، زندانی شدن دوستان و همفکرانش تمام شد. او با ایستادن در مقابل چنین رژیمی تجربه ای از خود به یادگار گذاشت که اگر از قدرت و ریاست چشم پوشیدی، قدرتمند و تأثیرگذار می شوی و به دیگران می آموزی که از استقلال ، آزادی و حقوق خدادای خویش دفاع کنند و آن را بدست آورند.
اخلاقی بود یعنی اینکه رژیمی که اساس کار خود را بر دروغ به ملت استوار ساخته است، در مقابلش ایستاد و به احدی دروغ نگفت و با راستی از حق و حقیقت دفاع کرد و به جامعه آموزش داد که راستی و درستی باید پایه و اساس اجتماع باشد و به خاطر راستی از قدرت کنار زده شد.
اخلاقی بود یعنی اینکه دانستن حقایق را حق مردم می دانست و بطور نسبی و با روش خود آن ها را به مردم می گفت و به کسانی که می گفتند آقای منتظری نباید همه چیز را به مردم بگوید ، نه گفت و از مولای خود تأسی جست که ” مردم من هیچ اموری را از شما پنهان نداشتم.” و باز به همین علت جنایات و کشتار رژیم را در زندانها را فاش ساخت.
اخلاقی بود یعنی اینکه آنچه را در نظر بدان می رسید و حق می پنداشت، بدان عمل می کرد.
اخلاقی بود و درد مردم را با تمام وجود احساس می کرد به همین علت وقتی خیل عظیمی از جوانان کشور به زندانها گسیل داده شدند و در معرض کشت و کشتار قرار گرفتند، تنها پناهگاه زندانیان و خانواده هایشان آقای منتظری بود. چند خاطره و مثال این مطلب را بهتر روشن می کند:
– روزی نماینده اش در زندان به من گفت آقای جعفری، ” آیت الله منتظری، تلفنی به وسیلۀ حاج احمد آقا به امام خمینی پیغام فرستاد و گفت: به پدرت بگو: که بین من و لاجوردی یکی را باید انتخاب کنی، یا من یا لاجوردی” و به نظر من چون هنوز امکان حذفش فراهم نشده بود، لاجوردی را از مقام دادستان انقلاب مر کز برداشتند و همه شاهد بودن که با برداشتن لاجوردی از مقام دادستانی انقلاب مرکز چهره زندانها ئدر جهت بهبود وضعیت زندانیان دگرگون شد.
– دو سه ماهی بعد از اینکه از زندان آزاد شدم، از زندان یکی از دوستان حزب الهی که درطول مدتی که من در زندان بودم، هر جاییکه توانسته بود چکشی برای فراهم آوردن وسایل آزادی ام زده بود، بمنزل ما آمد و گفت: ’’ نظر به اینکه آقای منتظری برای آزادی شما سفارش و پافشاری کرده است، جهت تشکر و قدردانی از ایشان من ملاقاتی را برای شما ترتیب می دهم و با هم می رویم قم خدمت آقا.‘‘ به ایشان گفتم هر وقت صلاح دانستی و ترتیب ملاقات را دادی، خبرکن. سر انجام روزی به من تلفن کرد و گفت: ’’ حاضر شوید فردا برویم قم.‘‘ روز بعد به منزل آمد و مرا سوارکرد و باتفاق راهی قم شدیم. وقتی در قم به بیت آیت الـله منتظری رفتیم، من وآن دوست را به اطاقی که آقای منتظری نشسته و ارباب رجوع را ملاقات می کرد، هدایت کردند. اطاق بزرگی بود که دور تا دور آن با پتو مفروش شده بود و عده ای هم دور تا دور اطاق نشسته بودند. بعد از احوالپرسی و تعارفات لازم نشستیم. آن دوست رو کرد بمن و گفت: ’’ آقای جعفری یکی دو چشمه از شکنجه هایی را که در زندان معمول بوده است برای آقا تعریف کنید.‘‘ با شنیدن این پیشنهاد، نظر به اینکه من ماهانه خودم را به کمیته محل معرفی می کردم شاید نگران بود که خبر چینی در آن جا باشد،آقای منتظری گفت: ’’ لازم نیست که ایشان چیزی را تعریف کنند. حال من خودم یک نمونه را برای شما نقل می کنم و بعد افزود که این داستان را که برای شما نقل می کنم،خودآقای لاجوردی برایم تعریف کرده است. آقای لاجوردی گفت: ” من در بین آقایان تجار بازار دوستی داشتم که مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم. روزی تلفن کرد که بیا همدیگر را ببینیم و حال و احوالی کنیم. گفتم که وقت ندارم و شما بیایید اوین تا درآنجا یکدیگر را ملاقات کنیم. و گفتم هنگامی که آمدی دم در ورودی اوین به پاسدارها بگو با آقای لاجوردی کار دارم، شما را راهنمایی خواهند کرد، که به پیش من بیائید. قرار ملاقات گذاشته شد. روزیکه این دوستم برای ملاقات با من به اوین می آید و سراغ مرا می گیرد، پاسدارها چشم او را می بندند و تمام مسیر راه او را کتک می زنند و پیش من می آورند.“ درپایان آقای منتظری گفت: ’’شکنجه از این بدترنمی شود.”
– در سخنرانی کوتاهی در عید غدیر خم، در اعتراض به ضرب و شتم و کشتارو زندانی کردن مردم با زبان مخصوص به خود که بیشتر هشدار به حاکمان بود، از جمله گفت: این بچه های مردم رابا چماق می زننید ، خراش بر میدارد، زخم می شود، دیه دارد آآ شتر دارد آآ؛ شتر دارد آا یعنی چرا می کشید؟ چون کشتن انسان در فقه صدتا شتر دیه دارد.
انسانی خود ساخته آزاد و مستقل ودارای روش ویژۀ به خود
در مورد حفظ استقلال فکری و عملی مرحوم آیت ایت الله منتظری گمان نمی کنم کسی را شک و شبهه ای باشد اما آنچه در این رابطه مهم است این که او این خصوصیت خود را خیلی ظریف و با روش ویژه خود به کار می برد و همین بود که در آن دوران خیلی ها ندانسته او را ساده لوح و یا سفیه تلقی می کردند. من در همان دوران و بویژه دردورانی که در زندان به سر می بردم، به این نکته پی بردم که ایشان در این رابطه به مانند مائو عمل می کرد. کسانی که آثار مائو را مطالعه کرده اند می دانند که مائو هر راه حل و یا عملی که در فکر و ذهن خود داشت، بیان می کرد و در پایان می گفت: سوسیالسم این است. آیت الله منتظری هم در دوران قائم مقامی و حتی قبل از آن خط و خطوط و راه حلهای نظری و عملی خود را بیان می کرد و در پایان می گفت: نظر رهبر هم همین است و یا رهبر هم چنین و چنان در نظر دارند. و دوستانی که با من حشر و نشر داشته اند مرتب این را از من شنیده اند.
صریح الهجه و حق را فدای مصلحت نمی کرد
تا جائی که من چه در مکالمه حضوری ویا چه در مطالعه در اطراف خصوصیات ایشان دریافت کرده ام و امروز ورد زبان همه است صریح الهجه بودن اوست و این ویژگی را در رابطه با همه یکسان داشت. و بر عکس آقای خمینی که ایشان می گویند، یکی از اشکال بزرگ آقای خمینی این بود که: ” افراد و شخصیتها خودشان را در مقابل مرحوم آیت الله خمینی می باختند و از ابهت ایشان می ترسیدند و نمی توانستند اشکالات و انتقادهایی را که در ذهن داشتند صریحاً وبدون ترس با ایشان مطرح نمایند.” از جمله به خاطر نترسی و صریح الهجه بودن و حق را فدای قدرت نکردن، از رهبری چشم پوشید.
حق و حق گوئی در هر زمان
نه تنها در آن روز بلکه همین امروز هم برای بسیاری جای این سئوال باقی است که چرا چنین انسانی چهار ماه دندان روی جگر نگذاشت تا زعامت و رهبری را در دست بگیرد و بعد هر کاری که می خواهد بکند؟ چون سران و از جمله آیت الله منتظری می دانستند که وضع آقای خمینی طوری نیست که بتواند خیلی دوام بیاورد. او اولاً در عمل فهمیده بود که وقتی قدرتی شکل گرفت و شما متناسب با توقع قدرت بار اول جواب مثبت دادی، خواه ناخواه باید تا آخر بروی ثانیاً با تار و پودی که قدرت گرفته بود یکی دو سال آخر عمر آقای خمینی دریافته بود که هدف این است که او را رهبر کنند اما دیگران به نیابت از او عمل کنند و غیر مستقیم این را به آقای خمینی گوشزد کرده بود. که این دو سال آخر تمام امور را به سه نفر واگذار کرده ای: احمد اقا و آقای هاشمی و خامنه ای ثالثآ هیچگاه برای خود لباس زعامت و رهبری ندوخته و عاشق سینه چاک آن هم نبود. از همه اینها که بگذریم خود به این سئوال پاسخ داده است: که اگر من در همان چند ماهه نسبت به وقایعی که اتفاق می افتاد بی تفاوت و یا ساکت بودم، اولاً چه کسی به من تضمین می داد که من تا این زمان زنده باشم و ثانیاً نسبت به مسئولیتی که داشتم چه باید می کردم؟ و زمان می گوید که حق با او بوده است و این است که منتظری، منتظری است و هم اکنون دوست و دشمن به مانند مولوی که در مرگش یهود و مسلمان و گبرو ترسا همه و همه غزا دار و در غم از دست دادنش به سوگ نشسته بودند. در مورد رحلت منتظری با وجودی که رژیم استبدادی کوشش کرد که جلو مردم را بگیرد، هم همین عمل اتفاق فتاد، و همه در سوگ و غزاداری او شرکت کردند.
بازنگری به عمل خویش و انتقاد به خود
بازنگری به اعمال و انتقاد پذیری، که در قریب به اتفاق رجال مذهبی، سیاسیون و روشنفکران عملی مذموم و ناپسند و دون شأن به حساب می آید، او با کمال شجاعت وقتی می فهمید که نظری وعملی ناحق و یا نادرست است فوری خود به دان اعتراف می کرد و انتقاد دیگران را با کمال خوشروئی می پذیرفت. به لحاظ نظری این انتقاد پذیری در مکاتبات اینجانب با ایشان کاملاً مشهود است.
در مورد مکاتبات اینجانب با آیت الله منتظری، قبل از هرچیز لازم است یک نکته را بازگو کنم که در واقع انگیزه شروع این گفت و گو بوده است. اینجانب از سال ۶۰ تا ۶۵ به اتهام همکاری با اولین رئیس جمهور منتخب ملت در زندان ولایت فقیه بودم. در دوران آغازین سالهای ۶۰ که کمتر کسی جرأت می کرد از همکاران آقای بنی صدر حتی نامی ببرد، آزادی ام از زندان جمهوری اسلامی را، مثل بسیاری از مخالفان سیاسی دیگر، تا حد زیادی مدیون پیگیری ها و کمک های آیت الله منتظری و نمایندگانش می دانم. با رنجی که خود از ستم نظام ولایی دیده بودم و با توجه به مصائبی که آیت الله منتظری از سر گذرانده بود، برداشتم تا همین تابستان این بود که گفتمان کسی همچون آقای منتظری که خودش با پوست و استخوان شاهد خشونت های نظام ولایی بوده است باید به مرحله ای وارد شده باشد که دیگر نامی از ولایت فقیه و حاکمیت دینی در آن نباشد. با این ذهنیت وقتی در یکی از روزهای تابستان گذشته متنی از ایشان خواندم که در آن از ضرورت حفظ نظام سخن گفته بود بهت زده شدم. بی درنگ از طریق یکی از دوستان که با دفتر وی در ارتباط بود نظراتم را در باره این نوع گفتمان وی بیان داشتم و نوشتم که “شما در خطابه و یا بیانیه اخیر خود در باره تحولات پس از انتخابات رسوای ریاست جمهوری متذکر شده اید که “دست هر کسی که نظام را نجات دهد می بوسید”! راستش شنیدن این سخن کلی مرا برآشفت. نمی دانم با توجه به اینکه بنا بر قانون اساسی موجود و تفاسیر رسمی آن و بر اساس متبادر عرفی، مراد از نظام همین چیزی است که در راس آن ولایت فقیه است، با این تجربه دردناکی که همه ما و به ویژه خود شما از نظام ولایت فقیه داریم، آیا فکر کرده اید که به فکر نجات چه نظامی هستید؟ با شگفتی می خواهم بدانم جنابعالی چه بهره ای از “حق” در ولایت فقیه به مثابه یک نهاد می یابید که همچنان در این باره با دلسوزی نسبت به “اصل ولایت” سخن می گویید؟و بدین ترتیب نامه نگاری ها آغاز شد. که از دید من نتایج پرباری در پی داشت و افسوس که با رحلت ایشان این باب نیز بسته شد .
در مورد عمل هم دو مثال کفایت می کند:
– در مورد اشغال سفارت آمریکا که موجب انسداد دارائی های ایران، انقلاب فرهنگی، جنگ خانمان سوز هشت ساله که این سه عامل باعث استقرار استبداد و دیکتاتوری ولایت فقیه شد، گفت: من از اول موافق اشغال سفارت بودم ولی این یک عمل باطلی بود که خسارتهای عظیمی به کشور و ملت ایران وارد کرد. شما این عمل را با خود گروگان گیرها مقایسه کنید که همین اندازه هم حاضر نستند که از عمل خود انتقاد کنند و دست به انواع تشبثات و آسمان ریسمان بافتنها می زنند که این عمل را مثبت جلوه دهند.
– وقتی قرار بود که قبرستان خاوران یا مسگرآباد را تخریب کنند و آثار جنایت را از بین ببرند وقت به او اطلاع دادند فتوای صریح خود را دال بر نادرست خواندن عمل صادر کرد و مانع تخریب آن شد.
بخششی کم نظیر نسبت به کسانی که در حق او جفا کردند
بدون اینکه بخواهم از شأن و منزلت کسی بکاهم از بخشش و عفو اغماض او همین بس که کسانی که او را از شرکت در امور مردم محروم و از صحنه سیاسی کشور حذف کردند و وی را خانه نشین ودر موجبات حصر و انواع و اقسام اذیت آزار وی نقش داشتند، بدون ذره ای ناراحتی همه را عفو و با خوشروئی کم نظیر همه را پذیرفت و این عمل از یک عارف به حق و حقیقت بر می آید.
در اینجا و در این مجلس محترم که به مناسبت یاد بود و تجلیل از مردی بزرگ و مبارزی خستگی ناپذیر و نستوه بر پا شده است، چند نکته را از باب تذکر یادآور کنم:
ما ایرانی ها عیبی داریم که تا شخصیتی در بین ما هست و ما می توانیم از او بهرهای مختلف ببریم، کمتر توجه می کنیم وقتی از بین ما رفت آنوقت دست به عزاداری می زنیم و می گوئیم اگر چه و چه می کردیم چنان می شد.
مصدق ۱۶ سال در بین ما در حبس خانگی و در بین ما بود بود و رفت. بعد از آن، سالها و سالهاست که در وصف او قلمفرسائی می کنیم . خوب این خوب است، اما خوبتر آنستکه که وقتی چنین شخصیتهائی هستند، پشت سر آنها به ایستیم و از نظر و عمل آنها بهره ببریم و با هم از حقوق و آزادی خود دفاع کنیم.
آقای بنی صدر نه به این که دوست من است و مدت بیش از ۳۵ سال است که از نزدیک با هم همکاری می کنیم بلکه به عنوان متفکری که در بین ما است و بیش از ۱۱ میلیون به او رأی دادند و او هر روز می گفت: اگر مرا به زانو در آوردند ، دمار از روزگار همتان در خواهند آورد. همه را نشنیده گرفتیم که هیچ حتی ساده ترین چیزها را ولو که او گفته یا عمل کرده باشد به او نمی بخشیم اما برای کسانی که خود موجبات اصلی یک چنین استبداد و دیکتاتوری را فراهم آوردند سینه می زنیم و فکر می کنیم آنها برای ما آزادی و حقوق مان را به ارمغان خواهند آورد. ما باید از همۀ متفکرین و آزادیخواهان خود تا در قید حیات هستند بهره ببریم. من از خودم شرمنده هستم که در سالهای آخر عمر مرحوم فیلسوف و مجتهد مسلم و آزادی خواه دکتر مهدی حائری یزدی که در لندن بود به اندازه ای که امکان بود بهرۀ لازم را نبردم و فقط در یک جلسۀ چند ساعته در مورد حجاب، چند مسئله اجتماعی و حکومت از آن مرحوم پرسش کردم. که در مورد حکومت در آن روز به ما بشارت داد که در آیندۀ نزدیکی نظرات اجتهادی خود را که کتابی به نام حکمت و حکومت تدوین کرده است ملاحظه خواهیم کرد و کتاب در سال ۱۹۹۵ در لندن به طبع رسید.و مطالعۀ آن را به همه توصیه می کنم.
همین شادروان منتظری که همه امروز برایش به سوگ نشسته ایم، سالیان در بین ما در کنج خانه نشسته بود. می توانید تصور کنید، همین جمعیتی که در تشییع و کفن و دفن او شرکت کردند و به قم هجوم آوردند، اگر کمی قبل از آن به او این اقبال را نشان می دادند، قطعاً کسی جرأت نداشت که او را در حبس خانگی نگاه دارد، هم او آزاد می شد و هم دیگران خود را از شرّ این رژیم آزاد می کردند.
نکته دیگر اینکه اگر ما واقعاً خواهان آزادی و حقوقمداری در کشورمان هستیم اولاً باید بدانیم که برای کدام جامعه و مردمی آزادی و حقوق طلب می کنیم؟ از هر دسته و گروه، دیندار و یا غیر دیندارکه هستیم ، باید مواظب حرفها و گفتار خود باشیم. از گذشته ها تجربه بیاموزیم و جوری صحبت و عمل نکنیم که آتش بیار معرکه شویم و دودش توی چشم همان مردمی که ما خوا هان آزادی و حقوق آنها هستیم، برود . هفتۀ گذشته در وی. او. ای. بحثی در گرفته بود، اینکه خانم شیرین عبادی گفته است که مرحوم منتظری پدر حقوق بشر در ایران است، چقدراین حرف درست و یا نادرست است نمی خواهم وارد این بحث بشوم. اما یکی از گویندگان مدعی بودکه: « هیچ ادیان ابراهیمی نمی تواند در کنار حقوق بشر و مفاد حقوق بشر قرار بگیرد» و بعد پا را از این هم فراتر گذاشته و گفت: « از دید گاه کسانی که سکولار هستند…از دیدگاه کسانی که با مذهب سر آشتی ندارند.» چنین و چنان است. کسانی که مسائل را اینگونه مطرح می کنند، آیا توجه دارند که همین حقوق بشر از کجاها پایه و مایه گرفته است. ثانیاً در همین کشورهائی که ما زندگی می کنیم تا کجا حقوق بشرتحقق پیدا کرده و بویژه وقتی پای مردم کشور خودشان در میان نباشد چقدر حقوق بشر را رعایت می کنند و پای بند بدان می مانند ؟ از اینها که بگذریم یک وقت است که شما سکولار و یا بی مذهب هستید، خوب می توانید باشید. اما یک وقت است که نه شمای سکولار و یا غیر مذهبی با مذهب سر آشتی ندارید، یعنی اینکه سر ستیز دارید. در این صورت طبیعی است که مذهبی ها هم با شما سر ستیز خواهند داشت. آیا این بهترین حالت برای حکومت استبدادی نیست؟ و آیا نمی شود که مذهبی و غیر مذهبی با آشتی و تعامل با هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند؟ و اگر مذهبی و غیر مذهبی با هم نتوانند زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند؟ حقوق بشر و دموکراسی چه معنی می تواند داشته باشد؟ کدام بهتر و به حقوق بشری که ما از آن دم می زنیم نزدیک تر است؟ بگذرم.
خلاصه اینکه : زنده یاد آیت الله منتظری تا آخرین ساعات حیاتش در این دنیا از تحول در فکر نهراسید و نشان داد که در صورت پارسایی می توان با داشتن پایی محکم در سنت، در عمل تسلیم قدرت نشد و راهی به سوی آزادی و استقلال ایران نشان داد. از ویژگی های کم نظیر این پارسا یکی بخششی کم نظیر نسبت به کسانی است که در حذف او از دخالت در امور مردم و خانه نشین ساختنش نقش داشتند و دیگری انتقادپذیری او بود. درِ خانه اش همیشه و در این سالهای اخیرو آدرس ایمیلش بر همگان باز بود. او هیچ کس را سانسور نمی کرد و با همه در کمال آزادی وراحتی به گفتگو می پرداخت. به نظرم دلیل توفیق او در همین دقایق بود. راهش پررهرو و یادش گرامی باد.