در شفاف سازی تاریخ یا برگی از تاریخ-۱
هسته امام یا هسته فرهنگی امام
قبل از اینکه به شرح زمینه و چگونگی تشکیل هسته امام یا هسته فرهنگی امام پرداخته شود، یادآوری دو نکته خالی از فایده نیست:
یکم: این نکته را که بارها نوشته و گفته ام مجدداً در اینجا یادآور می شوم: اینجانب به عنوان فردی از افراد ملت ایران که در جریان بخش هائی از انقلاب ۵۷ ملت ایران تا پیروزی و بعد از آن تا سال ۶۰ که کودتا علیه اولین رئیس جمهورِ منتخب ملت ایران اتفاق افتاد، نقشی داشته ام، بر خود فرض و واجب دانستم که آنچه را خود شاهد بوده و یا توانسته ام با تحقیق و جستجو آن را به دست آورم به عنوان تجربه در اختیار ملت ایران که صاحبان حقیقی آن هستند بگذارم.
دوم: در تمامی نوشته ها و گفتگو ها سعی بر این داشته و دارم که آنچه می نویسم و یا می گویم متکی بر اسناد و مدارک صحیحی باشد. حتی سعی شده آنچه را هم که خود شاهد بوده ام از جاهای دیگرسندی بر آن ارائه دهم. اما در مورد وقایع و یا حوادثی که تنها منبع آن اینجانب هستم، و اسناد دیگری ارائه نشده، برعهده خوانندگان و شنوندگان است که اگر نوشته و گفته هائی که تا به حال از من ارائه شده آن را به محک راستی آزمائی زده، در آنهائی هم که تنها منبع آن هستم، آن را هم با امور واقع مستمر به محک راستی آزمائی بزنند. کوشش بر این بوده و هست که حوادث و وقایع تاریخی را آنچنان که در زمان وقوع اتفاق افتاده به نگارش در آورم و در حد توان و امکان نگذارم که بعضی ها سعی کنند که کارهای کرده و ناکرده را به بنام خود و یا نحله فکری خود ثبت و ضبط و یا به نوع دیگری آن را تحریف کنند. در هر صورت آنچه تا به حال نوشته و گفته شده را وحی منزل و اینکه این است و جز این نیست نمی دانم و قضاوت همۀ آن ها بر عهده خوانندگان است و داور نهائی هم خداوند است.
و اما اصل مطلب:
اینطرف و آنطرف از هسته امام یا هسته فرهنگی امام در اطراف بنی صدر صحبت به میان آمده و یا نوشته شده است. کسانی که قبل و بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ با شادروان بنی صدر جمع شده و با او به همکاری پرداختند، بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ به گروه بنی صدر و یا بنی صدری مشهور شدند که ریشه آن به همان هسته امام و یا هسته فرهنگی امام بر می گردد. خوب جای این سئوال باز است که هسته امام یا هسته فرهنگی امام چگونه شکل گرفت و چه کسانی بودند؟
این جانب در کتاب پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، در فصل ششم تحت عنوان گروه بنی صدر از آن مختصر یاد کرده ام (۱) در اینجا قصد تکرار آن مطالب نیست، بلکه بیشتر زمینه های پیدایش و چگونگی آن مد نظر است.
زمینه پیدایش هسته امام یا هسته فرهنگی امام
از سال ۱۳۴۷ به بعد، از آقاى بنىصدر در مکتب مبارز ارگان اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا مقالاتى تحت نام مستعار الف – موسوى انتشار مىیافت. اولین مقاله وى در شماره ۸ مکتب مبارز با نام « از محرم تا محرم » انتشار یافت و سپس مقالات مختلفى از وى در هر شماره از مکتب درج مىگردید. در سال ۱۳۵۱ که اینجانب به عنوان عضوی از اعضای هیئت مدیره اتحادیه انتخاب شدم، در دیماه همان سال، براى اولین بار هیئت مدیره اتحادیه از شادروان بنی صدر به عنوان مدرس در سمینار اتحادیه دعوت بعمل آورد( ۲) در آن سمینار (۳) بود که براى اولین بار براى اعضاء اتحادیه و شرکت کنند گان در آن سمینار آشکار شد که مقالات عنوان شده با نام مستعار الف – موسوى از آقاى ابوالحسن بنىصدر است. از آن سال به بعد تا پیروزى انقلاب آقاى بنىصدر مرتب در سمینارها، کنفرانسها و جلسات بحث و بررسى که وسیله اتحادیه و یا انجمنهاى اسلامى وابسته وغیر وابسته به اتحادیه در شهرها و کشورهاى مختلف اروپایى تشکیل مىشد، شرکت مىکرد و مقالات مختلف مذهبى، سیاسى، اقتصادى و… را مورد بحث و بررسى قرار مىداد که بعضى از آنها بعداً از طرف اتحادیه و یا از طرف خود ایشان بصورت کتاب چاپ و انتشار پیدا کرد و به این علت آقاى بنىصدر در بین دانشجویان مسلمان و اعضاء اتحادیه به مرور طرفدارانى پیدا کرد. از سال ۵۲ تا پیروزى انقلاب اسلامى فعالیت وى در زمینه طرح مسائل سیاسى – اسلامى و نیز مسائل حاد و مطروحه آن دوران بیشتر از همه جلب توجه مىکرد. وى که در کشورها و شهرهاى مختلف اروپایى و در بین مجامع مختلف اسلامى بطور فعال در سخنرانیها و سمینارها شرکت مىکرد و مسائل مطروحه آن دوران: اقتصاد ، اخلاق، مسائل سیاسى اجتماعى، مسائل دینی، مبارزه با سانسور، روش شناخت و… را مورد بحث و بررسى و به سئوالات و مسائل مطروحه از طرف گروهها و اشخاص مختلف پاسخ مىداد، بیش از پیش مورد توجه دانشجویان قرار گرفت.
به مرور که دانشجویان مسلمان به نظریههاى آقاى بنىصدر علاقمند مىشدند، آنرا تبلیغ مىکردند و چون در مجامع فرهنگى و سمینارهاى مختلف، آن نظریهها و مطالب به طرق مختلف از جانب دانشجویان مورد بحث قرار مىگرفت، کم کم عدهاى که در آن میان شاخص بودند و در اتحادیه صاحب نفوذ شناخته شده بودند به طرفداران بنىصدر مشهور شدند. اینجانب نظر به اینکه مطالب، طرحها و نظرات شادروان بنی صدر را صائب تر از دیگران می دیدم و پاسخگوی سئوالها و مسائلی که در ذهن داشتم بود، از همان سال ۱۳۵۱به بعد با آقای بنی صدر در ارتباط مداوم قرار گرفتم و هر از گاهی که نظریه ای، مسائلی و یا سئوالی به ذهنم می رسید، از طریق نامه به وی منتقل می کردم (۴) و آن مرحوم هم طبق سنت مألوف خود در اسرع وقت به آن پاسخ می داد. و اینچنین نامه نگاری با شادروان بنی صدر شروع شد.
در آن زمان کمتر باب بود که نامه هائی که به آن مرحوم نوشته می شد، کپی از آن برداشته شود، اما پاسخ بخشی از آن نامه ها به دست خط آن مرحوم که از حوادث روزگار مصون مانده مسائل مختلفی را در بر می گیرد. از خلال پاسخها کاملا روشن است که نویسنده چه مسائلی را با آن مرحوم مطرح کرده است.(۵) در پاسخ این نامه ها زمینه هسته امام یا هسته فرهنگی امام روشن می شود. در پاسخ نامه ای به اینجانب چنین آمده است:
« از اظهار نظرهائی که فرموده ای بسیار استفاده کردم. در این عریضه قصدم پاسخ به سئوالهائی که کرده اید نیست، چرا که آن یک طرح است و پس از اینکه نظرهای انتقادی رسید، طرح دیگری آماده خواهد شد برای بحث در یک جمع…شما مرقوم داشته اید اگر ما مسلمانها کارهایمان را همآهنگ کنیم، نیروی عظیمی می شویم. و این راست است، کوشش اینجانب چه در زمینه نظری و چه در زمینه عملی اینست که دیدمان تغییر کند، خصوصاً آلت ها جای خود را به آدمهای نسبی و فعال بدهند. نه اینجانب کسی نیستم که بخواهم عده ای را آلت خود کامگی های خود کنم و روزی دکاندار دکان جبهه و وقتی نشد دکان بی صاحب دیگری را وسیله کنم. کوشش اینجانب از ابتدا این بود که مبانی وحدت تحکیم یابد و گسترش. بنا بر این همواره طرفدار اصل تصمیم وسیله همه و اجرا وسیله همه بوده ام….در این قسمت حق بتمامه با شماست. اگر کسی هست که دلش برای حزب و سازمانی می سوزد، حق ندارد شق کلمه وحدت کند و سر خود برود و علم و کتل راه بیندازد که می خواهد ” احیاء ” کند. باید نظرش را با دیگران در میان بگذارد. از آنها نظر بخواهد و هر طور همه تصمیم گرفتند همان را همه هم اجرا کنند. کاری که در باره جبهه داریم می کنیم.»
نامه فوق بدون تاریخ است، اما با توجه به مطالب مطروحه در آن و حافظه اینجانب، بنظر می رسد که نامه باید در تاریخ آبان و یا آذر ماه ۱۳۵۲ نوشته شده باشد.
بعد از اینکه مجاهدین خلق، بوسیله مادر خوانساری پیامی به کنگره پانزدهم کنفدراسیون در دیماه ۱۳۵۲ در فرانکفورت فرستادند، اینجانب این مطلب را با مطالب دیگر در مورد پیام مجاهد و پیدا کردن راهی برای جلوگیری از تفرقه و نیز ایجاد یک جمع همآهنگ و منسجم و کارآمد که قادر به حل مشکلات و پیشبرد کارها باشد، به آقای بنی صدر نوشتم و ایشان در پاسخ به مطالب مطروحه، نامه مورخ ۱۰/بهمن/۵۲ را برایم ارسال کردند
« ۵-در باره کار مجاهدین و پیام فرستادنشان به کنگره کنفدراسیون. کار دو قسمت دارد. یکی مربوط به ماست یکی مربوط به مجاهدین. ما خود کیستیم؟
یک جمع پراکنده. اول باید ما یک جمع کار آمد بشویم. بعنوان جمع، فعال بشویم تا مجاهدین را حالی کنیم. متآسفانه با همه کوشش، هنوز نتوانسته ایم بر روحیه تک روی و تشخص طلبی غلبه کنیم. این پراکندگی که در ما مسلمانها بروز کرده است، در حد یک فاجعه خردکننده است. از نجف تا آمریکا پراکندگی است و هر کس یک سازی می زند. شما اگر بجای مجاهدین بودید چه می کردید، وقتی می دیدید یک طرف کنفدراسیون است ( که مثل دهل از دور صدائی عظیم می دهد ) و یک طرف، گروه بندیهای پراکنده و در اختلاف؟ خود شما شاهدید که اینجانب تمامی این وضع را پیش از این پیش بینی کردم. به شما نیز نوشتم، اراده توحید هنوز برانگیخته نشده است. این اراده باید در همه بوجود بیاید، همه بخواهند که تمام مظاهر چند پارچگی از بین بروند. مثل یک تن واحد بشویم، آنوقت خواهید دید که مادر خونساری به کنگره ما خواهد آمد و مجاهد پیام خود را بما خواهد فرستاد….این مطالب را که می نویسم از روی سوز دل است و بدان امید که شما هم با هر کس که می شناسید وارد عمل شوید و موانع توحید را از پیش پا بر داریم. آنوقت خواهید دید که وقتی ما بمسئولیت خود عمل کردیم، میتوانیم از مجاهدین هم بخواهیم نظرات خود را تصحیح کنند…»
در پاسخ به نامه ای دیگر در قسمتی از آن چنین آمده است:
” برادر گرامی مبارز ! مرقومه شما هم اکنون مسرت وصول بخشید در باره مطالبی که مرقوم فرموده اید:…
۲-در باره کتابها، متأسفانه همین هاست عوارض کیش شخصیت و تک روی. حریف نمی شویم. از طرف کتابها را تحویل بگیریم. حالا هم می خواهد به ایران برود و الا حالا هم تحویل نمی داد. همان تک رویها و دعواها موجب این فلاکت شده است و خواهد شد. اما فهرست، فهرست آلمان را دارید……
در باره اینکه اینجانب نباید بکارهای علمی اکتفا کنم کاملاً درست است. یعنی باید تقسیم کار باشد. متأسفانه در گذشته تک روی نگذاشت و هر چه را درست کردیم خراب شد. اینست که از چند سال پیش باین طرف بر آن شدیم که اول یک هسته توانا درست کنیم. بعد این هسته، میان خود کار جمعی را تمرین کند و بعد به ایجاد نیرو بپردازد. از اینروست که می خواستم این عده که می توانند هسته یک حرکت جدید بشوند، خصوص در این موقعیت بسیار مناسب، دو سه روزی در یکجا گرد هم جمع بشوند و اساس محکمی برای همکاری های خود بگذارند.
پس به کرفلد هم خبر کنید که اینجانب یکشنبه ۹ صبح در آنجا خواهم بود. چون اصرار کرده اند شنبه شب میهمان ایشان باشم. شاد باشید. ۱۹ اردیبهشت ۵۴ ”
در قسمتی از پاسخ نامه ای دیگر چنین می خوانیم:
“برادر گرامی مبارز! مرقومه شما مسرت وصول بخشید. از حسن اتفاق توفیق الهی یار بود و امروز کار نوشتن تضاد را بپایان بردم. شکر خدا را که وضعیت جمع شما خوب شده است. گمان اینجانب اینست که زمان آن رسیده است که به ایجاد آن هسته امام بپردازیم که تا وقتی ایجاد نشده است، رشد صحیح نیروهای پیشرو متعذر است. آن هسته را هم باید از طریق ساخته شدن و ساختن بوجود آورد آنهم با کسانی که استعداد دارند و استمرار در کار دارند و نیز بیماریهای کیش شخصیت غیر قابل علاج ندارند. بنابراین با عده زیاد نمیشود. باید با ضابطه و روش، افراد مستعد اینکار یکدیگر را بیابند. با هم کار کنند و پس از اینکه نتیجه کار رضایت بخش بود در اختفای کامل قرار همکاری در راه خدا و برای همه عمر را بگذارند و همان روش را برای ترببیت افراد جدید بکار ببرند.
ابو الحسن بنی صدر ۲۵ نوامبر ۷۶ ( پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۵۵) ”
باز درقسمتی از پاسخ به نامه ام آمده است:
« …در باره اجتماعی که قرار بود، از قرار همه برادران نمی توانند آخر این هفته جمع بشوند. می ماند برای ۴ هفته دیگر لطفاً از حالا جا و محل و روزها را معین کنید که به همه خبر کنیم بموقع حاضر شوند.
دعوت انجمن برلین چگونه دعوتی است؟ اینجانب خیال ندارم در این دوره یکساله که آقایان آن طرح را در نشست گذرانده اند جائی بروم مگر بدر خواست خود آقایان هیئت مدیره که هیچ بهانه ای نماند و مقصود از بتصویب رساندن آن طرح بر همگان معلوم شود (۶). آیا بنظر شما بهتر نیست با هیئت مدیره تماس گرفته شود و از آن ها خواسته شود که با اینجانب تماس بگیرند؟ و اگر این کار صحیح نیست آیا بهتر نیست که این جلسه را ببعد از نشست موکول کنید؟ و اگر لازم است این ملاحظات کنار گذاشته شود و آمدن اینجانب لازم است سخنرانی در جلسه علنی چه صیغه ای است و در چه باره باید سخنرانی بکنم؟
لطفاً زودتر پاسخ مرقوم فرمائید تا جواب انجمن را بنویسم. سلام خانم و اینجانب خدمت سرکار خانم معروض است.
ابوالحسن بنی صدر ۲۹ اردیبهشت ۵۶ ”
مجدداً در قسمتی از پاسخ نامه ای دیگر نوشته اند:
“برادر گرامی مبارز! مرقومه شما مسرت وصول بخشید. مطلبی را که مرقوم فرموده اید عین صواب است و راهی جز این نیست. حالا دو جور می شود کار کرد: یکی اینکه هر عده با شما حاضرید روز جمعه ۲۳ همین ماه جمع بشوید بر همین اساس که نوشته اید صحبت کنیم و بتدریج که پیش می رویم، از گروههای دیگر نیز بخواهیم که با پیوستن باین گروه، سازمان را گسترش دهند. اینجانب با برادران کرفلد در کرفلد صحبت کردم، ترجیح می دهند فعلاً اگر کاری هست، اینجانب بدون اینکه دیگران بدانند، به گروه او بدهم. خود اینجانب هم فعلاً اینطور ترجیح می دهم که هسته اصلی در خود، اما و چون و چرا نداشته باشد.
جور دیگرش اینست که بعد از سمینار کلن، با کسانی که حاضرند به عمل برخیزند و به جنبش علمی سیاسی اسلامی جدی و طولانی و بدون قال و مقال برخیزند، بخواهیم جمع شوند و گفتگو کنیم. اینجانب با روش اول موافق ترم. ولو خود اینجانب و خود شما باشیم. ( در باره برادر کرفلد در این باره، ابداً صحبتی با وی نفرمائید که شرط اول کار جمعی موفق، راز داری است. ) البته خود مستقلاً بدون اشاره به مطلبی که نوشتم، بخواهید صحبت کنید امر دیگری است.
بنابر این، هر طور مصلحت دیدید با نامه فوری یا تلفنی اطلاع بدهید. چون باید ترتیب حرکت خود را به کلن اطلاع بدهم. اگر روز جمعه باید خدمت باشم، فوراً اطلاع بدهید که کجا بیایم؟.
آزمایش سال پیش چندان موفق نبود، باید بقول شما از مصلحت اندیشان صرفنظر کرد و به استعدادها که آماده حرکت و شکفتن اند چسبید. ابو الحسن بنی صدر ۱۵ ژانویه ۷۶ – ۲۵ دیماه ۵۴
علاوه بر فعالیت در جمع اتحادیه، سعی شد تا جائی که امکان دارد، دوستانی را که استعداد و آمادگی دارند و روش شناخت برپایه توحید و موازنه منفی را قبول دارند، برای انجام و سازماندهی کارهای جدی تر نظری و عملی، دور هم جمع شوند، تا بخواست خداوند، منجر به تشکیل هسته ای قوی و سالم و توانا که بتواند کشور را از بحران بیرون برده و سرنوشت کشور را بدست خود ملت ایران قرار دهد، گردد. در این رابطه، بحثها و مکاتباتی با آقای بنی صدر داشتم و هر چه بنظرم در این راستا می رسید، با ایشان مطرح میکردم.
علت اینکه در مورد ایجاد هسته قوی با آقای بنی صدر به همکاری و مشورت پرداختم این بود که فکر می کردم که هسته نیاز اساسی دارد، به:
الف- دانشمند و متفکر اسلامی که بتواند راه حل مسائل مبتلا به کشور را بر اساس بینش اسلامی یعنی موازنه منفی و یا عدمی ارائه دهد.
ب- آگاه به مسائل سیاسی روز باشد.
ج- با روش قرآنی با دیگران و مخالفان به بحث و گفتگو بپردازد.
د- از همه مهمتر آنکه، قادر باشد در برابر راه حلهای چپ که در آن زمان تمام جوّ و فضا را پر کرده بود، ایستادگی و بدرستی وراستی و منطقی بر آنها غلبه داشته باشد.
ه- آدم سرشناس درستکار و صحیح العملی در بین تودۀ دانشجوئی باشد.
و- مبارز و فداکار و گذشته نادرستی هم نداشته باشد.
با مطالب ارائه شده بوسیله تمام کسانی که من می شناختم و آنها را مطالعه کرده و به نحوه ی با تفکر آنها آشنا شده و از نزدیک تماس حاصل شده بود، در بین تمام آن ها، آقای بنی صدر را بطور نسبی، دارای مشخصات فوق یافته بودم.
به نظر می رسد که از خلال پاسخ های همین چند نامه زمینه ایجاد هسته امام و یا هسته فرهنگی امام روشن می شود.
بین اینجانب و آقای بنی صدر در مورد لزوم وجود هسته امام، بحث و تبادل نظرهای مختلف انجام شد و در این راستا بود که سرانجام در سال ۱۳۵۵ براى اولین بار چند نفرى از اعضاء اتحادیه براى ملاقات و تبادل نظر با آقاى بنىصدر به پاریس رفتیم. این چند نفر عبارت بودند از: على وظیفه دوست و خانم، جواد پورابراهیم، صادق طباطبایى و نگارنده. در این اجتماع کوچک در مورد لزوم بوجود آمدن یک هسته کارآمد و فعال بحث شد و قرار شد که هر کسى در اطراف حوزه فعالیت خود، افراد فعال و خلاق و کسانى که دست آوردهاى علمى در زمینههاى مختلف دارند را شناسایى و با آنها رابطه برقرار کند و به مرور آنها را دور هم جمع کنند. این فکر دنبال شد و در گوشه و کنار افرادى شناخته شدند. از این چند نفر که براى اولین بار در پاریس گرد آمدند، آقاى على وظیفه دوست و خانم از انجمن شهر بوخوم کناره گرفتند و بقول خودمان از این قبیل امور بریدند. آقاى صادق طباطبایى هم با وجودیکه به نظریههاى بنىصدر علاقمند بود و حتى زمانى که در دانشگاه بوخوم مشغول گذراندن تز دکتراى خود در بیو شیمى بود، روزى به نگارنده گفت: «محمد، به سید (یعنی آقاى بنىصدر) بگو حالا اگر خودت هم از روش شناخت بر پایه توحید برگردى و عدول کنى، من آنرا درآزمایشگاه ثابت کردهام و لاجرم آن را رها نخواهم کرد.» بنا به دلایلى از جمع کنار کشید ولى در اتحادیه بعنوان یکى از طرفداران پرو پا قرص مطالب بنىصدر باقى ماند. (۷)
چند ماه بعد مجدداً از چند نفرى دعوت بعمل آمد تا دور هم جمع بشوند و با هم در مورد “هسته امام” به تبادل نظر بپردازند. قرار شد که این بار نیز در پاریس جمع شوند، کسانى که بار دوم در پاریس جمع شدند، عبارت بودند از: مجید بهبهانى، حسین رضازادگان، ابوشریف(عباس آقا زمانى که بعداً مدتى فرمانده سپاه بود)، علیرضا نوبرى و نگارنده. باز این عده با آقاى بنىصدر در مورد مسائل مختلف بحث کردند و لزوم گسترش و بوجود آوردن هسته امام را از اهم مسائل شمردند. مدتى بعد در سال ۵۶ سومین اجلاس بحث در مورد گسترش و تشکیل هسته امام در شهر زاربروکن در آلمان تشکیل شد که علاوه بر افراد فوق، با شرکت احمد غضنفر پور، و سودابه سدیفى برگزار گردید.
در این جلسه هم در مورد مسائل مختلف و بویژه هسته امام بحث و تبادل نظر شد و فعالیتهاى مختلف تا آن زمان وسیله افراد مختلف به اطلاع یکدیگر رسید و قرار شد که افراد بعد از برگشت به حوزه فعالیتهاى خود، مسائل مطروحه را با سایر دوستانى که نتوانستهاند در جمع شرکت کنند در میان بگذارند. علاوه بر این در آن جلسه مقدارى روى خصوصیات افراد و اینکه چه کسانى مىتوانند به این جمع ملحق شوند و نیز در مورد چند نفر دیگر که ممکن است در اجلاس بعد به جمع بپیوندند بحث و تبادل نظر شد و قرار بر این گذاشته شد که هر کسى افراد واجد صلاحیت را که مىشناسد و با او همکارى کرده است، براى گسترش جمع، ابتدا به جمع معرفى کند و بعد از تصویب جمع، آن افراد به هسته ملحق شوند.
آخرین جلسه “هسته امام” در خارج از کشور قبل از پیروزى انقلاب در سال ۵۷ در پاریس در منزل آقاى بنىصدر با حضور همان افراد ذکر شده قبل، بعلاوه آقاى محمد مبلغى و خانم تشکیل شد. تا قبل از بازگشت آقاى خمینى به ایران گروه “هسته امام” که با هم قبلاً آشنا و چند جلسهاى تشکیل داده بودند، عبارتند از:علیرضا نوبرى،مجید بهبهانى، حسین رضازادگان، سودابه سدیفى، احمد غضنفرپور، جواد پور ابراهیم، عباس آقازمانى (ابوشریف) محمد مبلغى و بانو، محمد جعفرى وآقاى بنىصدر. اما چون آقاى بنىصدر و بعضى ازبچههاى هسته امام عضو اتحادیه انجمنهاى اسلامى با بچههاى انجمن اسلامى پاریس جلسه داشتند آقایان: رضا بنىصدر و بانو، سید جمال الدین موسوى، عبدالباقى آیتاللهى، رضا مرشدى و مصطفى انتظاریون، با وجودیکه این تعداد افراد اخیر در آن چند جلسه ذکر شده در فوق شرکت نداشتند، ولى با آنها از سالیان قبل رابطه همکارى و فعالیت وجود داشت، جزو گروه هسته قلمداد شده بودند. از جلسه بحث آزاد پاریس (۸) نیز علاوه بر بعضى از آقایان ذکر شده در فوق آقاى منصور دوستکام و فائق بى ریا نیز با اینان در ارتباط و فعالیت بودند.
یکی دو ماهی قبل از پیروزی انقلاب آقایان مصطفی انتظاریون از پاریس ومحمد مبلغی(اسلامی) از ایتالیا به ایران برگشته و با مجامع دانشجوئی و مبارزاتی آن دوران تماس برقرار کرده و ساختمانی را از آقای کفاش زاده در خیابان تخت طاوس خیابان کوه نور گرفته و در آنجا مرکز تحقیقاتی دایر کرده، و به جمع آوری گروه های مختلف دانشجوئی برای مطالعه و تحقیق در زمینه های مورد علاقه آنها را سازمان داده بودند و به محض ورود آقای بنی صدر به تهران، ترتیب برگزاری اولین جلسه سخنرانی وی در دانشگاه شریف داده شده بود. وی که ده روز در آنجا به ایراد سخنرانی پرداخت، سخنرانی هایش با استقبال کم نظیر تودۀ دانشجوئی و غیر دانشجوئی مواجه شد. در ایران و در این مرکز تحقیقات قرار بر گسترش جمع گذاشته شد.
در هر حال بعد از پیروزی انقلاب و جمع شدن دوستان هسته امام یا هسته فرهنگی امام با هم و بنا بر مواجه شدن با شرایط جدید قرار گذاشته شد که جمع مجدداً گسترش یابد و همه کسانی که به نحوی با یکی از افراد این جمع در رابطه بود ه و واجد شرایط و ملحق شدن به جمع می داند و به ایران آمده است، او را به جمع معرفی کند تا به جمع ملحق شود.
در روز معین هر کدام از دوستان قبل، کسانی را که می شناختند و او را واجد شرایط جمع هسته می دانستند، قرار گذاشته شد که در جلسه شرکت کنند. قاعده هم این بود که هر کسی فرد تازه وارد را به جمع هسته معرفی می کند و تا حد امکان شرایط و صلاحیت او را برای پیوستن به جمع توضیح دهد. جمع تشکیل شد و هر کسی هر شخصی را واجد شرایط می دانست خودش به جمع معرفی می کرد. و رأی گیری در مورد عضویت او بعمل می آمد. رأی گیری هم به اتفاق آرا انجام می گرفت و اگر حتی یک نفر از جمع رأی منفی می داد، آن شخص حق ملحق شده به جمع را نداشت. بنا بر این هر کسی شخصی را معرفی و توضیحاتی در مورد او به جمع ارائه می داد و بعد رأی گیری بعمل می آمد. در ایران سه بار برای گسترش هسته امام و یا هسته فرهنگی امام جلسه تشکیل شد که اولی آن کمی بعد از بدو ورود به ایران اتفاق افتاد.
بار دوم زمانی بود که آقای سعید سنجابی از آمریکا به ایران باز گشته بود وآقای بنی صدر آقایان سعید سنجابی و احمد سلامتیان را با خود به جلسه آورده بود. وقتی جلسه تشکیل شد آقای محمد مبلغی اسلامی رو کرد به سعید سنجابی و گفت: این آقا کی باشند؟ سنجابی هم رو کرد به جمع و گفت شما کی باشید؟ (قریب به این مضمون) و سپس بگو مگو شروع شد. مرحوم بنی صدرهم خطاب به جلسه گفت: این جلسه برای این است که همدیگر را بشناسید و نه برای جر و بحث و جر و بحث هم پایان یافت.
هنگامی که نوبت به آقای احمد سلامتیان رسید، آقای بنی صدر او را به جمع معرفی کرد. وقتی برای مرتبه اول رأی گرفته شده چند نفری به او رأی منفی دادند. آقای بنی صدر با توضیح مختصر دیگری گفت مجدداً رأی گیری شود. این بار چون بعضی ها متوجه شدند که نظر آقای بنی صدر بر عضویت آقای سلامتیان است با این وجود آقای دکتر عبدالصمد تقی زاده رأی منفی داد. این بار هم نتوانست به عضویت جمع در آید . سومین مرتبه آقای بنی صدر خطاب به آقای دکتر تقی زاد، گفت: شما لطفاً از رأی منفی خود صرفنظر کنید. و دکتر تقی زاده هم دیگر سکوت کرد و از رأی منفی نسبت به آقای سلامتیان خود داری کرد و بدینطریق آقای سلامتیان (۹) هم به عضویت هسته امام و یا هسته فرهنگی امام پذیرفته شد.
بار سوم هم در اواخر سال ۵۹ باز در بانک مرکزی برای عضویت سه نفر آقایان هوشنگ کشاورز صدر (۱۰)، فریدون صراف (۱۱) و منصور فرهنگ (۱۲) اعضای هسته جمع شدند. بعد از رأی گیری فریدون صراف و منصور فرهنگ به اتفاق آرأ به عضویت جمع پذیرفت شدند. اما در هنگام رأی گیری برای شادروان هوشنگ کشاورز صدر آقای احمد سلامتیان رأی منفی داد (۱۳) و وی نتوانست به عضویت پذیرفته شود. بنابر این کلیه افرادی که رسماً چه در خارج از کشور و چه در سه نوبت ذکر شده بعد از پیروزی انقلاب درایران به جمع پیوسته بودند عبارتند از:
آقایان: بنىصدر، علیرضا نوبرى،مجید بهبهانى، حسین رضازادگان، سودابه سدیفى، احمد غضنفرپور، جواد پور ابراهیم، عباس آقازمانى (ابوشریف) محمد مبلغى و بانو، محمد جعفرى، رضا بنىصدر، سید جمال الدین موسوى، عبدالباقى آیتاللهى، رضا مرشدى و مصطفى انتظاریون، منصور دوستکام، شهید سیدحسین نواب صفوى، شهید رشید صدرالحفاظى، حسن پیرحسینى، حسن شمسایى،علی امیر حسینی، مرتضى عبداللهى، اسفندیار رشید زاده، سعید سنجابى، احمد تاجیک، احمد سلامتیان، بهمن افسر، فرهاد طوسى، مجید لاریجانی، منصور فرهنگ، فریدون صراف، دکتر عبدالصمد تقی زاده، علیرضا بهزادی.
البته حق است که گفته شود، افراد خیلی بیشتری از این جمع هم بودند که با بنی صدر و این جمع همکاری می کردند و بعضی از آنها در دفاتر همآهنگی همکاری با ریاست جمهوری فعالیت می کردند و بعضی هم در ارگانهای دیگر و جمعهای دیگر ولی به ظاهر و رسماً به جمع نپیوسته بودند. اما همآنگ با جمع عمل می کردند.
اشخاص و افرادی که در تهران و بعد از پیروزی انقلاب به جمع هسته پیوسته بودند نظر به اینکه در یک رابطه ارگانیک و در یک تشکیلات منسجم، همکارى جدى مشترکی با قبلی ها نداشته و با هم آشنا نشده ودر
ارتباط قرار نگرفته بودند، با روحیات و طرز تفکر یکدیگر کمتر آشنا و همدیگر را نمی شناختند هر از گاهی موجب برخورد و اختلاف نظر فی مابین خود می شد. البته گاهی هم که اختلاف شدید پیش می آمد شادروان بنی صدر پادرمیانی و در نقش حَکَم عمل می کرد و حکمیت آن شادروان هم مورد قبول همه بود و مسئله فیصله پیدا می کرد.
هنگامی که به ایران آمدیم و بویژه در دوران ریاست جمهوری شاد روان بنی صدر، اینجانب چه حضوری و چه در نامه در مورد جمع هسته نکانی را به آقای بنی صدر یاد آور شده ام. بعنوان مثال دو مورد آن ذکر می شود: در نامه ای در تاریخ ۲۵/خرداد/۱۳۵۹ در مورد هسته متذکر شدم:
«…روشن کردن وضع هسته و اطرافیان خود. خوب می دانید که بدون داشتن یک جمع که بتواند عمل کند کاری از پیش نمی برید. بهتر از قرآن ما نداریم ولی وقتی مجری نداشته باشد آن بر سرش می آید که ۱۴ قرن است آمده است»
در تاریخ ۲۲/۱/۶۰ در ضمن نکاتی، نکته ای را هم در مورد هسته به آقای بنی صدر یاد آور شدم:
«…در خارج از کشور سالهای قبل کوششهای فراوانی شد که هسته ای فعال و خلاق بوجود آید و ساخته شود بعد از مدتها و یکی دو تجربه ناموفق چند نفری جمع شدند و در ارتباط با هم کارهائی می کردند چون در آن روزها بحث از ریاست و صدارت و پست و… نبود و کسی هم باور نداشت که به این سرعت انقلاب اسلامی ایران پیروز می شود، اگر نگویم تنها به خاطر عقیده دور هم جمع شدند اما بعد عقیدتی آن بسیار قوی بود چون در آن روزها چیزی در میان نبود که به خاطر آن با شما جمع شوند و هر کسی هم به شما روی می آورد از همه طرف مورد حمله بود و همان کسانی که چند بار کوشش کردند اینجانب را از اتحادیه اخراج کنند آنهم به خاطر شما اکنون یا از جانب شما سفیر هستند و یا بخشی از دفتر شما را اداره می کنند و هنوزهم آن روشهای نادرست را دارند که اگر لازم شد توضیح خواهم داد. علاوه بر این عده که در اروپا که متشکل بودند افرادی هم با شما در ارتباط بودند که از نظر بینشی با اینها کم و زیادهائی داشتند و یا اصلاً هم را نمی شناختند و یا اگر می شناختند در حد بسیار سطحی…»
در هر حال، این جمع در روزنامه انقلاب اسلامى، وزارت اقتصاد و دارایى، وزارت خارجه، دفتر ریاست جمهورى، بانک مرکزى، سپاه و دفتر هماهنگى همکاریهاى مردم با ریاست جمهوری فعالیت مىکردند. از دید من، این جمع بیشتر به یک کلوپ دوستانه خانوادگى شبیه بود تا یک جمع سازمان یافته تشکیلاتى با این تفاوت که در این کلوپ که بطور نامنظم جلساتى تشکیل مىداد، مسائل مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى، فرهنگى و دینى و مسائل روز کشور مورد بحث قرار مىگرفت. عدهاى دیگر نیز در ایران با این گروه فعالیت مشترکى داشتند بعضى از آنان مستقیم با آقاى بنىصدر در تماس و رابطه بودند ولى در جمع شرکت داده نشده بودند، اما همگى آنان بعداً به گروه بنی صدر و یا بنی صدری مشهور شدند. این جمع در میان خود نه رئیس داشت و نه مرئوس، بلکه محور اصلى آقاى بنىصدر بود و هر کسى رئیس و مرئوس خود بود و بیشتر به صورت یک کلوپ دوستانه درآمده بود وهر کسى در این جمع در طول زمان و فعالیت خود بطور طبیعى جاى خود و یار و دوست خود را پیدا کرده بود، و جمع در ایران هم و بویژه در دوران ریاست جمهوری بنی صدر کانالیزه شده و به دو گروه اصلى و دو روش مختلف عملی و نظری تقسیم شده بود.
نکته آخر اینکه چه کسانی که رسماً به جمع هسته پیوسته بودند و چه اشخاص دیگری که رسماً به جمع ملحق نشده بودند، اما با شادروان بنی صدر و این جمع همکاری می کردند، بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ علیه اولین منتخب ملت ایران همگی آنها گروه بنی صدر و یا بنی صدری نامیده شدند. الله اعلم
محمد جعفری ۷/ تیر/ ۱۴۰۲
نمایه و یادداشت:
۱-پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، چاپ اول ، فصل ششم ص ۳۳۲-۳۲۷ و چاپ دوم در سایت ص ۳۵۷-۳۵۱.
۲-چگونگی کوشش برای دعوت بنی صدر به سمینار فرهنگی اتحادیه در کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان ص ۴۱-۳۶ آمده است
۳- در آن سمینار حکومت اسلامى مورد بحث و بررسى قرار گرفت که پس از پیاده و حک و اصلاح مطالب بحث شده از روى نوار، وسیله اتحادیه انجمنهاى اسلامى آن مطالب تحت نام « اصول پایه و ضابطه های حکومت اسلامى » در تیرماه ۱۳۵۳ انتشار یافت.
۴-آن زمان مثل امروز که همه نوع وسایل ارتباطی در اختیار باشد نبود، تلفن چون برای دانشجویان گران تمام می شد، کمتر مورد استفاده قرار می گرفت مگر در موارد ضروری و لذا بهترین وسیله رد و بدل کردن نامه بود.
۵-همه نامه هائی که در این مقاله از آن یاد شده و نیز نامه های دیگری که به جا مانده بود، کامل همۀ آنها و نیز کپی دسخط شادروان بنی صدر در کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان آمده است به آنجا مراجعه کنید.
۶- در نشست دوازدهم اتحادیه که در مهر و یا آبان سال ۱۳۵۵، برگزار گردید، بحث کار سیاسی علنی کردن و یا نکردن در گرفت و تقریباً نمایندگان موافق و مخالف رو در روی هم قرار گرفتند. بعد از بحثهای مختلف و تکرار حرفهای گذشته، از مخالفین کار سیاسی علنی، پرسیده شد، منظور خود را از این مسئله روشن و واضح بگوئید! چنین پاسخ داده شد: اتحادیه نبایستی از افراد مشهور سیاسی برای سخنرانیهای علنی و عمومی دعوت بعمل آورد و چون آقای بنی صدر یک شخصیت شناخته شده سیاسی است و ساواک و سازمان امنیت او را می شناسد، اگر به سخنرانی های علنی دعوت بشود، سازمان زیر زره بین ساواک قرار خواهد گرفت و بچه ها شناخته می شوند.
بعد از روشن شدن مسئله که منظور اصلی از این پیشنهاد، ممنوع ساختن آقای بنی صدراز سخنرانی است، بعد از بحثهای مخالفین و موافقین از پیشنهاد، رأی گیری بعمل آمد که بنظرم ۹به۱۰ و یا ۱۱ به ۱۲ به نفع مخالفین سخنرانی آقای بنی صدر تمام شد.
اما اگر در بند مصوبات، آشکار نام بنی صدر می آمد، خیلی خجالت و آبروریزی برای اتحادیه در برابر توده خود و گروههای خارج از اتحادیه داشت. به این علت، در بند مصوبه، نام بنی صدر حذف شد و بطور عموم آمد: « اتحادیه نبایستی در سال جاری از افراد شناخته شده سیاسی، در مجامع خود، برای سخنرانیهای علنی دعوت بعمل آورد.» برای اطلاع مشروح تر به کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان ص ۱۷۴-۱۷۲، مراجعه شود.
۷- بعد ها برایم روشن شد که چون ایشان به عضویت نهضت آزادی خارج از کشور در آمده و یکی از اعضای بلند پایه آن گردیده همزمان صلاح ندیده که در جمع هسته بنی صدر هم باقی بماند و دیگر به جمع نیامد. اما رابطه دوستی اش را با بنی صدر حفظ کرد و همچنان در اتحادیه از مطالب بنی صدردفاع می کرد .
۸-شادروان بنی صدر در پاریس با کمک دوستان خود جلسه بحث آزادی را پایه گذاری کرده و در آن بحثهای مختلف سیاسی مورد بحث و بررسی قرار می گرفت و من هم در چندین جلسه آن شرکت داشتم.
۹-توضیحی در مورد همکاری بنی صدر با آقای سلامتیان. آقاى احمد سلامتیان با شادروان بنی صدر در دو جبهه مخالف هم بودند و اگر بگویم که با هم کارد و پنیر بودند شاید اغراق نباشد. در اواخر سال ۵۵ و یا اوایل سال ۵۶، خانم مولود خانلری با آقایان بنی صدر، امیر پیشداد، حسین ملک و حسین مهدوی با هم قرار می گذارند که کمیته «حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران » را به ریاست ژان پل سارتر راه بیندازند و در آن به فعالیت بپردازند. آقای سلامتیان هم به آن کمیته می پیوندد. شادروان بنی صدر برایم تعریف کرد: گفت من به دوستان کمیته اطلاع دادم که آقای سلامتیان در این کمیته از جانب من هم می تواند عمل کند. و از آن به بعد، آقاى سلامتیان با مرحوم بنىصدر رابطه بر قرار می کند و در چهارچوب “حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران” همکارى می کنند. در هنگام اوج گیری انقلاب در سال ۵۷، هنگامی که آقای دکتر سنجابی به پاریس آمد، سلامتیان به استقبال او رفت و به خانۀ سلامتیان وارد شد و بعد هم که سلامتیان به ایران باز گشت، به منزل دکتر سنجابی رفت و در هنگامی که سنجابی وزیر امور خارجه بود، سلامتیان در نقش معاون وی عمل می کرد. آقای دکتر سنجابی مایل بوده که سلامتیان به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی در آید که به علت مخالفت آقای دکترصدیقی و دوستان ایشان منتفی می شود. وی برای عضویت در هیئت اجرائیه نامزد می شود که رای نیاورده و پس از آن بود که آقای سلامتیان همکاری با شادروان بنی صدر را در ایران در حدود اوایل اردیبهشت و یا خرداد ماه ۱۳۵۸ شروع کرد. اما آقای سلامتیان تا زمانی که در ایران به جمع اعضای هسته امام و یا هسته فرهنگی امام پیوست تا جائی که من مطلع هستم با سایر اعضای هسته به جز با خود بنىصدر و آقاى احمد غضنفر پور رابطه همکارى و فعالیت نداشت.
۱۰- شادروان هوشنگ کشاورز صدرمشاور ریاست جمهوری در امور کشاورزی بود.
۱۱-آقای فریدون صراف معاون بنی صدر در وزارت دارایی و مشاور ریاست جمهوری در امور اقتصاد و دارائی بود.
۱۲- در زمانی که بنی صدر وزیر امور خارجه بود، آقای منصور فرهنگ نماینده ایران در سازمان ملل متحد بود و بعد از اینکه به ایران بازگشت با شادروان بنی صدر به فعالیت و همکاری پرداخت و بعد هم به جمع هسته پیوست.
۱۳-علت اینکه آقای سلامتیان به آقای هوشنگ کشاورز صدر رآی منفی داد، به احتمال بسیار قوی بر می گردد به اختلاف نظر هوشنگ کشاورز صدر با آقای احمد سلامتیان در مورد راه و روش و عملکرد آقای خنجی و مسعود حجازی در جبهه ملی دوم که آقای کشاورز با آن مخالف بود و آن عملکرد را درست نمی دانست.