موضع و نظر بنی صدر در زمانی که سرپرستی وزارت امور خارجه بود.
لینک در سایت گویا:
بعد از اینکه شورای انقلاب مأمور تشکیل دولت گردید. بنیصدر در دولت شورای انقلاب و با تأیید آقای خمینی، همزمان به سمت وزیر اقتصاد و دارایی و سرپرست وزارت امور خارجه منصوب شد وبا مشورت با آقای خمینی و شورای انقلاب، قرار بر این شد تا حل بحران گروگان گیری در وزارت خارجه کار کند و امور وزارت دارائی را به نماینده ای از جانب خود در آن وزارت خانه واگذار نماید. وی رتق و فتق امور وزارت اقتصاد و دارائی را به آقای فریدون صراف واگذار کرد تا درغیاب خودش امور جاری وزارتخانه را حل و فصل نماید و مسائل اساسی جدید و پیشنهادها را با وی شور کند و در مواقع ضروری امور را با کمک وی حل و فصل نماید. نظر به اینکه بحث سرپرستی وزارت خارجه بنی صدر مطرح شده بود، وی قبل از منصوب شدن به سرپرستی وزارت خارجه هنگام غروب به سفارت آمریکا رفت و با رهبران گروگان گیر در اطراف و جوانب مختلف مسأله با آنها به بحث و گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای مصطفی انتظاریون نیز در این دیدار همراه وی بودیم.
ظاهرا ً از بحث و گفتگوها با شورای گروگان گیرها و آقای موسوی خوئینی ها، چنین استنباط می شد که پذیرفته اند با فشار بر آمریکا و گرفتن امتیازاتی و شناختن استقلال کامل انقلاب و مداخله نکردن در امور ایران و کمک نکردن به ضد انقلاب و احتمالاً استرداد شاه و یا حداقل بیرون کردن شاه از آمریکا، گروگانها را آزاد کنند. بدین منظوربنی صدر شنبه ۱۹ آبان ۵۸ به وزارت خارجه رفت و برای حل مسئله گروگانگیری به نحوی که جلو خسارتهای ناشی از آن تا حد ممکن گرفته و نکات مثبتی هم برای ایران در بر داشته باشد،فعالیت خود را در آن وزارت خانه در زمینه های مختلف آغاز کرد.(۱۸)
همچنانکه گفته شد بنی صدر پس از گفتگو با آقای خمینی و پذیرش سرپرستی وزارت خارجه تا حل بحران گروگانگیری، برای بار دوم به سفارت رفت وبا دانشجویان و آقای خوئینی ها به گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای انتظاریون نیز همراه وی بودیم. پس از بحث های مختلفی که با شورای دانشجویان و آقای خوئینی ها انجام گرفت سرانجام، دانشجویان پذیرفتند در صورتیکه آقای بنی صدر با آقای خمینی مسئله را حل و فصل کند، آنها آن را خواهند پذیرفت.اما با وجود قول و قرار پذیرفته شده، چندین بار در فاصله کوتاه به بهانه های مختلف و از جمله اینکه ما خبر از تصمیم شما با آقای خمینی نداشتیم، زیر تعهد زدند. آقای بنی صدر هم برای گرفتن بهانه از دست آنها، طی حکمی اینجانب را به آنها معرفی کرد که دائم در سفارت با آنها در تماس باشم و نظرات آنها و بنی صدر را متقابلا ً بیکدیگر برسانم و امور را تسریع بخشم.(۱۹)
اینجانب همان روز به سفارت رفتم و پس از معرفی خود و صدور مجوز بدرون سفارت به اتاق روابط عمومی هدایت شدم. در آنجا آقای شمس (شمس الدین وهابی) نامه را گرفت و به شورا برد و پس از بازگشت زیر همان نامه که فتوکپی آنرا به من باز گرداند، آقای محسن میردامادی از طرف شورا نوشته بود: ایشان بیایند روزها در اتاق روابط عمومی باشند. (۲۰)
سه روزی به سفارت رفتم و در اطاق روابط عمومی ماندم وهر چه بنا بود بفهمم، فهمیدم. آمدم و به آقای بنی صدر گفتم، لطفا مرا از این کار معاف کنید، پرسیدند چرا و چه شده است. پاسخ دادم بطوری که استنباط کرده و بر من روشن شده است، اینان بنا ندارند که بحران گروگان گیری حل بشود، و امور در دست اداره کنندگان پشت پرده است و تا آنان تصمیم نگیرند، دانشجویان مستقلا ً قادر به انجام کاری نیستند و بنا بر این، بودن من در آنجا بی مورد است.
چند روز بعد که کارد به استخوان آقای بنی صدر رسیده بود یادداشت زیر را برای آنها ارسال داشت:
«۱- شب اول آمدم انجا و در حضور آقای موسوی قبول شد که حرف، حرف امام است و اینجانب با تأکید پرسیدم پس هر چه با امام تصمیم شد همه اجرا می کنیم گفتند بله. بنابراین طبق قرار در مسائل باید با امام تصمیم بگیریم. و شما یکبار هم نشده است این قرار را رعایت کنید؟
۲- گفتم یک نفر بفرستید در اینجا (منظور وزارت امور خارجه است.ن) در شورها شرکت کند که هماهنگی باشد نکردید.
۳- آقای جعفری را معرفی کردم در آنجا باشند، با ایشان هم هیچ همکاری نشد.
۴- می گویند عده ای در خارج هستند که به هیچ قیمت نمی خواهند اینجانب در مأموریت استرداد شاه سابق موفق بشوم. مدام از طریق عده ای در جمع شما دارند مشکل می تراشند. من نمی خواهم این امر را بپذیرم و نمی توانم بفهمم چطور می شود شما خود را پیرو خط امام بدانید و تن به هیچگونه شور ندهید؟
۵- اگر از قول و قرار شب اول عدول کرده اید و بعد از این مسائل را باید مستقیم با شما در میان گذاشت. این مسئله را هم حل کنید تا تکلیف معلوم باشد، آنوقت یا بکار ادامه می دهم و یا رها می کنم.
۶- طبق قرار شب اول، یعنی حاج احمد آقا با آقای موسوی(منظور آقای موسوی خوئینی ها است.)تماس گرفته اند و قرار شده است عضو کنگره آمریکا و ایرلندی برنده جایزه صلح بتوانند گروگانها را ببینند و به آنها نیز اطلاع داده شده است. اینک شما می گوئید راه نمی دهید. برای اینجانب جز این راه نمی ماند که یا برادرانه از شما بخواهم مرا در وظیفه ام یاری کنید و در تصمیم خود موافق قرار و عهد شب اول تجدید نظر کنید و یا ناچار حقیقت را با مردم در میان بگذارم.» (۲۱)
با وجودی که بعد از سه روزماندن در سفارت، آنجا را ترک کردم و به آقای بنی صدرهم خاطرنشان کردم که بر من روشن شده و استنباط کرده ام که اینان بنا ندارند که بحران گروگان گیری حل بشود، و امور در دست اداره کنندگان پشت پرده است. همچنانکه وی در یادداشت خود هم متذکر شده که « می گویند عده ای در خارج هستند … مدام از طریق عده ای در جمع شما دارند مشکل می تراشند. من نمی خواهم این امر را بپذیرم و نمی توانم بفهمم چطور می شود شما خود را پیرو خط امام بدانید و تن به هیچگونه شور ندهید؟» شاید بنی صدرهنوز دقیق متوجه نشده بود که واقعاً این گروگانگیری از پیش تدارک دیده شده و دستهایی از پشت که به آقای خمینی وصل شده است آن را هدایت می کند و نه دانشجویان خط امام و گرچه خلجاناتی در وی دمیده شده بود، اما تا جائی که امکان داشت سعی خود را در حل به موقع گروگانگیری بکار برد.
ایران با اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن، قدم به قدم در گیر بحرانی شده بود که گروگان گیرها بوجود آورده و با پشتیبانی آقای خمینی و روحانیت حاکم بصورت بحرانی همه جانبه وجهانی ادامه پیدا کرد، که در ابتدا با بلوکه کردن دارائی های کشورو تحریم اقتصادی و سپس انزوای کامل سیاسی، کشور را بطرف جنگی همه جانبه و ناخواسته می کشانید. هر راه حلی برای خاتمه یافتن گروگان گیری که منافع ایران را در بر می گرفت، از روی جهالت و یا طرح از پیش تدارک دیده شده توسط دانشجویان و در نهایت با حمایت و پشتیبانی آقای خمینی از گروگانگیرها نقش برآب می شد. با تصویب شورای انقلاب و آقای خمینی وبه پیشنهاد دولت آمریکا قرار شدهیاتی از طرف دولت آمریکابه ایران بیاید تا با مقامهای شورای انقلاب و دولت جمهوری اسلامی برای مذاکره در باره استرداد شاه و گروگان های سفارت آمریکا مذاکره کنند و وزارت خارجه طی اطلاعیه ای آن را اعلام کرد. (۲۲) پس از آن آقای خمینی طی اطلاعیه ای، مذاکره با مقامات آمریکائی را ممنوع اعلام کرد.(۲۳) آمریکا برای بین المللی کردن بحران گروگان گیری به تلاشهای گسترده ای جهت آزادی کارکنان سفارت خود دست زد. با تقاضای آمریکا، شورای امنیت سازمان ملل، روز جمعه ۱۸ آبان ۵۸، جلسه محرمانه ای تشکیل داد که در پایان با صدور اعلامیه ای نگرانی عمیق خود را از بازداشت دیپلماتهای آمریکایی اظهار داشت و خواستار آزادی هر چه زوتر گروگانهای آمریکا در ایران شد. حوادث در رابطه با بحران گروگان گیری و رابطه خصمانه ایران و آمریکا چنان سریع و غیر مترقبه بود که هر روز وقایعی بوقوع می پیوست و بحران گروگان گیری عملا ً به یک بحران جهانی تبدیل وایران در سطح کشورهای جهان بطرف انزوای سیاسی سوق داده می شد. بدون استثنا نگهداشتن گروگان ها و محاکمه آنها به عنوان جاسوس را تمامی کشورهای جهان محکوم می کردند.
تقاضای تشکیل شورای امنیت
آقای بنی صدر در قم با آقای خمینی ملاقات کرد و با تشریح وضعیت حساس ایران و مخالفت بین المللی از گروگان گیری و با جلب نظر و موافقت وی و تصویب شورای انقلاب جهت رفتن به نیویورک در صورت موافقت با تقاضای ایران، سه شنبه ۲۲ ابان ۵۸، در نامه سرگشاده ای به کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل، تقاضای تشکیل جلسه شورای امنیت کرد. و آمریکا اعلام داشت که با هر نوع بحث شورای امنیت در مورد وضع ایران در حالیکه گروگان هایش آزاد نشده اند بشدت مخالفت خواهد کرد.(۲۴) هنگامی که آمریکائی ها مانع درخواست ایران از تشکیل شورای امنیت شدند، آقای خمینی در سخنرانی خود در تاریخ ۲۴ آبان ۵۸ در اعتراض به آمریکا و غرب گفت: «غرب همین است که شما ملاحظه می کنید که اینقدر جنایات می کنند و آن جانی مطلق را می برند نگه می دارند و از او پشتیبانی می کنند و به حرف یک ملت مظلوم گوش نمی دهند و نمی گذارند که شورای امنیت تشکیل شود. پولهای ایران را دزدان سر گردنه غارت می کنند و توقیف می کنند.»(۲۵)
با وجودی که آمریکائی ها مانع تشکیل شورای امنیت شدند، کوششهای همه جانبه و مختلف ایران وبا تشدید فعالیتهای دیپلماتیک ایران، در تهران و نیویورک و حمایت بعضی از کشورها ازموضع ایران، دبیر کل سازمان ملل متحد در چهارم آذر ۵۸ (۲۵ نوامبر ۷۹) برای رسیدگی به بحران ایران و آمریکا تقاضای تشکیل جلسه شورای امنیت بر اساس اصل ۹۹ منشور سازمان مللکرد(۲۶). تقاضای والدهایم هم برای تشکیل جلسه شورای امنیت بدنبال تقاضای قبلی ایران صورت گرفت. در همان روز ۴ آذر ۵۸ برابر۲۵ نوامبر ۷۹ به ایران اطلاع داده شد که فردا جلسه شورای امنیت تشکیل می شود.
آقای بنی صدر در نامه ای به شورای امنیت توضیح داد که ما شورای امنیت را برای چه می خواستیم و در صورتی که شورای امنیت با یک هفته تأخیر تشکیل شود ما برای توضیح حقایق و خواسته های خود، در جلسات آن شرکت خواهیم کرد. (۲۷)
روز سه شنبه ۶ آذر ۵۸ (۲۴ نوامبر ۷۹) در سازمان ملل اعلام شد به درخواست ایران تشکیل جلسه شورای امنیت تا روز شنبه به تأخیر افتاد.(۲۸)
با فعالیتهای شبانه روزی در تهران و نیویورک سرانجام کارتر و شورای امنیت تسلیم خواست ایران شدند و یک روز قبل از تشکیل شورای امنیت به ایران اطلاع داده شد تا در آن شرکت کند و آقای بنی صدر در نامه مشروح خود به اجلاس شورای امنیت مشخص کرد که چرا می خواهد به شورای امنیت بیاید و در صورتیکه جلسه یک هفته به تأخیر افتد وی در آن شرکت می کند. با این خواست نیز موافقت شد. و بلافاصله آقایان سلامتیان و سنجابی و منصور فرهنگ با دبیر کل سازمان ملل وارد گفتگو شده و با دبیر کل پیشنهادهایی مورد توافق قرار می گیرد(۲۹). با توافق حاصل شده ، شورای انقلاب هم موافقت می کند و تصویب می شود که بنی صدربرای مذاکره در مورد توافق انجام شده و تصویب آنها به شورای امنیت برود. همه امور هم با جزئیات آن با مشورت و موافقت آقای خمینی و تصویب شورای انقلاب انجام گرفته و سه شنبه ۶ آذر ۵۸ در پایان جلسه شورای انقلاب، آقای حبیبی سخنگوی شورای انقلاب گفت: «آقای بنی صدر به محض تشکیل جلسه شورای امنیت، برای شرکت در آن جلسه عزیمت خواهند کرد و زمانی که این جلسه تشکیل شود آقای بنی صدر در آن شرکت می کنند.» (۳۰) خبرگزاریها نیزدر سازمان ملل گزارش دادند که آقای بنی صدر وزیر خارجه ایران در جلسه شورای امنیت اول دسامبر ۷۹ شرکت خواهد کرد. (۳۱) و برنامه تنظیم شد که آقای بنی صدر شنبه ۱۱ آذر ۵۸ (اول دسامبر ۷۹) در جلسه شورای امنیت شرکت کند. آقای خمینی ابتدا، دو روز قبل از عزیمت به نیویورک در پیامی به تاریخ ۶ آذر ۵۸ اعلام کرد:
«این روزها زمزمه آن است که شورای امنیت برای رسیدگی به امر گروگانها که نزد ملت ما جاسوسی آنها ثابت است تشکیل بشود. آقای کارتر پس از مانور نظامی و سیاسی راضی شده اند که شورای امنیت فقط برای رسیدگی به این امر تشکیل شود. غافل از آنکه ملت ما می دانند که هر شورایی یا محکمه ای که تحت نفوذ مستقیم آمریکا تشکیل شود، از اول رأی آن دیکته شده است و محکومیت ملت مظلوم ما مورد استقبال آنان است… »(۳۲)
طبق برنامه تنظیمی قرار بود آقای بنی صدر پنجشنبه ۸ آذر ۵۸ (۳۰ نوامبر ۷۹) تهران را به مقصد نیویورک ترک کند. ناگهان در اخبار۲ بعد ازظهر رادیو اطلاعیه آقای خمینی مبنی بر اینکه هیچ کس حق ندارد از ناحیه ایران در جلسه شورای امنیت شرکت کند، خوانده شد وهمه رشته ها را پنبه کرد.
آقای خمینی مثل کسیکه چشم و گوش خود را نسبت به فعالیتها و حمایت کشورهای مختلف در سازمان ملل از درخواست ایران و آنچه گذشته بسته باشد و حتی بدون توجه به توافق خود وی از تشکیل شورای امنیت، در این پیام کارتر و شورای امنیت را یکجا مورد حمله قرار داد. و همه دنیا رابطرف حمایت آمریکا سوق داد و حتی بلوک شرق نیز ناچار گروگان گیری را تقبیح کردند. و بدینسان ایران را در سطح کشورهای جهان بطرف انزوای سیاسی سوق داد و به دنیا نشان داد کسیکه برای وزراء و تصمیم خودش احترام و ارزشی قائل نیست، جز با زبان زور نمی شود با وی طرف شد و این است که پی آمد آن جنگ تحمیلی (۳۳) و امضاء بیانه الجزایر شد.
به هر حال بعد از خوانده شدن اعلامیه تحریم رفتن به شورای امنیت، در همان روز چهارشنبه آقای بنی صدر شورای انقلاب را در حضور آقای خمینی به جلسه فوری دعوت کرد. همه اعضاء شورای انقلاب با هلی کوپتر به قم رفتند. بعد از بازگشت از قم از آقای بنی صدر پرسیدم نتیجه کار چه شد؟ وی قریب به این مضمون گفت: وقتی ما به قم رفتیم، آقای قطب زاده که خودش تنها رفته بود، آنجا نشسته بود. قبلا ً قرار بود که همگی اعضای شورای انقلاب به کار آقای خمینی اعتراض کنیم اما کسی لب از سخن نگشود. من در اعتراض به آقای خمینی گفتم، شما خود موافقت می کنید و بعد بدون مشورت و حتی بدون بیان علت انصراف، اعلامیه تحریم می دهید.
آقای خمینی گفت، طبق اطلاعات و خبرهای رسیده این آمریکاست که موفق شده شورای امنیت را تشکیل دهد و تشکیل شورای امنیت موفقیتی برای آمریکا است. و اگر با حضور وزیر خارجه ایران قطعنامه ای علیه ایران تصویب می شد، هم برای ما و هم برای شخصیت شما خیلی بد می شد. در جواب گفتم، وقتی داشت همه چیز درست می شد، شما چنین اعلامیه ای را بدون مشورت بر اساس خبر مجعول داده اید. این خبرها را کی به شما داده است؟وی گفت اینها از رادیو و تلویزیون منتشر شده و آقای قطب زاده هم گفت که خبرها را من داده ام. پس از بازگشت از قم در فرودگاه مهرآباد در پاویون دولتی جلسه کردیم و من به شورای انقلاب گفتم حالا که آقای قطب زاده این آش را پخته است، پیشنهاد می کنم، خودش را وزیر خارجه بکنید تا مسئله را حل کند و من بلافاصله استعفاء دادم و آنها بویژه آقای بهشتی و آن دارودسته برای اینکه از دست وی از تلویزیون آسوده گردند، فورا ً پذیرفتند و با تصویب شورای انقلاب آقای قطب زاده وزیر امور خارجه شد.
البته آقای بنی صدر علت استعفا یش از سر پرستی وزارت خارجه را در سرمقاله شنبه ۱۰ آذر تحت عنوان «چرا استعفا ؟» به مردم توضیح داده است از جمله در آنجا آمده « گزارش کرده اند که آمریکا با تأخیر مخالف است و نماینده اش به دبیر کل سازمان گفته است که تأخیر فایده ندارد و وزیر خارجه ایران نخواهد آمد و برای نیامدن اگر هیچ عذری پیدا نکند، سرما خواهد خورد…» (۳۴)البته بعد ها آقای بنی صدر نوشت: «پس اینها (یعنی آمریکاییها) قبلا ً می دانستند که گفته بودند نماینده ایران نخواهد آمد، آنها می دانستند که این کار را خواهند کرد، از کجا می دانستند، نمی دانم؟!!!» (۳۵) و بدین ترتیب آقای بنی صدر از سرپرستی وزارت امور خارجه استعفا داد و اقای قطب زاده به سمت وزیر امور خارچه منصوب شد.
البته از رهبری نظیر آقای خمینی که انقلاب به آن شکوهمندی که همه ملت در آن شرکت داشته و ریشه بنیاد سلطنت ۲۵۰۰ ساله را در ایران کند، با گروگان گرفتن۵۰ کارمند سفارت که بر اساس میثاقهای بین المللی، مصونیت سیاسی دارند و با اجازه دولت در داخل کشور هستند و سهل و ساده می شود آنها را گروگان گرفت، «آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول خواند» که توهین به کشور و ملت است، چنین اعمالی غیر ممکن نبود. اما آنچه مایه شگفتی است، اینستکه آزادی خواهان، ملی ها، ملی مذهبی ها با تجربه کردن چنین اعمالی از آقای خمینی و روحانیون به خود نمی آمدند تا با اتحاد، انسجام و وحدت نظر بتوانند پیشروی روحانیون طالب قدرت راـ که زیر چتر اسلام و آقای خمینی عمل می کردند، آقای خمینی را در جهت استقرار دیکتاتوری سد کنند. با داده های مسلم که تا به حال عنوان شده برای افراد بی غرض و مرض باید روشن شده باشدکه:
۱- به دستور شخص خمینی، کمیته، سفارت را محافظت می کرده. و به هنگام اشغال سفارت آمریکا، تیمی حدود ۶۰ نفر در داخل سفارت بوده و تا یکی دو روزبعد از اشغال هم، ، کمیته ۶۰ نفری در سفارت مستقر بوده و به دستور آقای خمینی از سوی احمد خمینی، نیروهای کمیته از آنجا بیرون می روند و در اختیار دانشجویان گذاشته می شود.
۲- در داستان گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا همآهنگی از قبل صورت گرفته است.
۳- دستهایی که از پشت به آقای خمینی وصل شده است، گروگانگیرها را هدایت می کند و نه دانشجویان خط امام و
۴- در حل بحران گروگان گیری همه امور در دست اداره کنندگان پشت پرده است که به نوعی وصل به آقای خمینی هستند و نه دانشجویان پیرو خط امام.
در اینجا برای اینکه هیچ شک و شبهه ای باقی نماند که نظر و موضع بنی صدر از ابتدا تا پایان زمانی که وزیر امور خارجه بود چیست؟ گزارشی که اریک رولو، روزنامه نگار فرانسوی معتبر لوموند، از دیدار بنیصدر با «دانشجویان پیرو خط امام» که وی را همراهی می کرده و لوموند آن را در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۵۸ (۵ دسامبر ۱۹۷۹) انتشار داده است، آورده می شود:عنوان مقاله هست « انتقادهای آقای ادوارد کندی برضد رژیم شاه واکنشهای شدیدی در واشنگتن برانگیخت. رفتار نایکسان بنیصدر» این گزارش نشان میدهد در جّو آن روز که کسی را یارای انتقاد از گروگانگیری – چه رسد به اعتراض بکند- نبود، بنی صدر که در آن زمان، وزیر دارائی و نامزد ریاست جمهوری بود، با صراحت و شجاعت تمام و بدون ملاحظه از اینکه صحبتهایش به ضرر او در انتخابات ریاست جمهوری تمام شود، خطرهای حاصل از گروگانگیری برای ایران و ملت ایران را با «دانشجویان» مستقر در سفارت امریکا، برای مردم ایران و دنیا اظهار کردهاست.
« وزیر خارجه سابق یک کارزار قوی در جهت بازسازی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را پیش می برد. به دعوت دانشجویان اسلامی، دوشنبه شب به سفارت امریکا رفت تا نظراتش را ارائه دهد. بحثی که با ۲۰۰ تن از اشغالگران سفارت پیش برد، بسیار پرهیجان بود. یکی از سئوال های بسیار داغ که با رک گویی تمام به آن پاسخ داد این بود: «آیا با محاکمه گروگانها موافق هستید؟»
آقای بنی صدر پاسخ صریح داد: «نه!. شما نمیتوانید نمایندگان رسمی یک کشور خارجی را که به گروگان گرفتهاید، خصوصاً که از مصونیت دیپلوماتیک برخوردار هستند، محاکمه کنید».
یکی از دانشجویان، در وسط صحبت او، می گوید:« اما اینها جاسوس هستند»
وزیر پاسخ میدهد:«حتی اگر جاسوس باشند، کنوانسیون وین شما را از تنبیه آنها، باز میدارد. تنها میتوان آنها را اخراج کرد».
یکی دیگر از دانشجویان میگوید:« ما مجبور نیستیم به کنوانسیونی که امپریالیستها نوشته اند، پایبند باشیم».
«شرافت ما در میان است».
«قرآن به ما می آموزد که قراردادهای بسته شده، حتی با کفار، مقدس هستند». بنی صدر تأکید میکند: «شرافتمان در میان است».
دیگری خطاب به بنیصدر میگوید: «شما فکر می کنید امریکاییها حقوق بینالمللی را رعایت میکنند؟ آیا قوانینی که خود وضع کردهاند را دائم زیرپا نگذاشتهاند، و آنهم اکثرآ در جهت منافع خودشان؟»
بنیصدر پاسخ میدهد:«حقدارید. رفتار دولت امریکا با ایران در این ۲۵ سال، به آدمی حالت عصیان میدهد. اما بعنوان مسلمانهای درست کار، نبایستی رفتارمان را از واشنگتن تقلید کنیم. وظیفه ما اینست که حقیقت را آشکار کنیم نه اینکه با امریکا وارد زورآزمایی شویم. من ۱۷ سال در غرب زندگی کردم، و میتوانم به شما بگویم که امریکاییها مانند اروپاییها، دنبال معنویت جدیدی هستند. زمینه مساعد است برای یک اخلاق جدید بینالمللی. کارتر بخاطر آنکه خود را مدافع حقوق بشر اعلام کرد، انتخاب شد. بخاطر این جانبداری از حقوق انسان است که او سامانه اخلاقی ضد انسانی رؤسای جمهوری پیشین را محکوم کرده است، باید با او از در این حقوق وارد شویم و توضیح دهیم چرا استرداد شاه را خواستار هستیم».
آقای بنی صدر با لحن شدید اضافه کرد:«با گروگانگیری، حقانیت موضع ما را تضعیف کردهاید، با آنها که در کار خفه کردن صدای ما در امریکا و در تمامی دنیا، هستند، همراه شدهاید».
دانشجویان، مبهوت، تحت تأثیر یا برآشفته از تجزیه و تحلیل مردی که تئورسین انقلابش میدانند، از این حمله رویارو با سکوت طولانی استقبال میکنند.
یک دانشجو با کم رویی سئوال میکند: شما چه میخواهید؟
آقای بنی صدر با هیجان میگوید: «پیشنهاد میکنم مبارزه را در میدانهایی متفاوت از میدان شما ادامه دهیم. پیشنهاد میکنم که به بایکوت ملت امریکا، افکار عمومی دنیا و شورای امنیت سازمان ملل، خاتمه دهیم. ما در سازمان ملل، میتوانیم روی شماری از دوستان بالقوه که حاضرند به ما کمک کنند تا پرونده شاه یا حکومت امریکا باز شود، حساب کنیم. پیشنهاد میکنم رادیو و تلویزیون ما به دروغ گفتن به مردممان با القای این دروغ که ما در دنیا تنها هستیم، خاتمه دهند. از سرپرستی وزارت امور خارجه استعفا دادهام زیرا این تبلیغات موفق شدند که من را فلج کنند».
جمعیت حاضر کف میزند. دانشجویان برای دست دادن به آقای بنیصدر یکدیگر را هل میدهند. آقای بنی صدر به سختی راهی بطرف در سفارت که در برابر آن هزاران تظاهرکننده اجتماع کردهاند، باز می کند. وزیر به روی دیواری که مسلط به خیابان طالقانی و سیاه از جمعیت است، میرود. او خطاب به مردمی که دائم او را تحسین میکنند، بیش از یک ساعت صحبت میکند. زمانی که بسوی خودرو خود میرود، تظاهرکنندگان شعار میدهند: بنیصدر رئیس جمهور ما است. رقابت بر سر ریاست جمهوری شروع شده است. اما میماند که بدانیم امام خمینی در باره جسارت و بلندپروازی «فرزند معنویاش» چه فکر میکند؟» (۳۶)
در پایان این قسمت و استعفای بنی صدر از وزارت امور خارجه تذکر این نکته برای بعضی ها خالی از فایده نیست که حضور بنی صدر و یا هر کس دیگری در محل سفارت دلیل موافقت با گروگانگیری نیست. بلکه عمل و مواضع هر کسی می تواند دلیل موافقت و یا مخالفت با گروگانگیری باشد. در بالا آمد که چنانکه بهنگام دیدار بنیصدر با «دانشجویان پیرو خط امام» در محل سفارت، در ۱۴ آذر ۱۳۵۸ (۵ دسامبر ۱۹۷۹)، اریک رولو، فرستاده روزنامه لوموند حضور داشته و گزارش سخنان بنیصدر خطاب به آنان را انتشار دادهاست (ترجمه آن در بالا آمده است). بدینسان، پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بنیصدر، در سفارت امریکا حضور یافته و مخالفت صریح خود با گروگانگیری را اظهار کردهاست و دو روز بعد از سخنانش خطاب به «دانشجویان پیرو خط امام»، در ۱۶ آذر ۵۸، روز دانشجو، در مصاحبه با خبرنگاران خارجی، گفته است: « در ملاقاتی که با دانشجویان در سفارت اشغالی داشتم، برای آنها توضیح دادم که با گروگانگیری و استفاده از زور مخالفم» (۳۷)
محمد جعفری ۱۶/ مهر ۱۴۰۳
mbarzavand@yahoo.com
نمایه و یادداشت:
۱۸- رئوس سیاست خارجی بنی صدر را و شرح فعالیتهای بنی صدر را دورانی که سرپرست وزارت خارجه بود در کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب فصل سوم شرح داده شده است علاقه مندان می توانند به آنجا مراجعه کنند .
۱۹-متن حکم آقای بنی صدر بدین شرح است:«برادران عزیزم! آقای محمد جعفری معرفی می شود که دائم با شما در تماس باشد و هر وقت مطلبی بود که لازم دیدید اینجانب از آن آگاه گردم با ایشان در میان بگذارید. البته ترتیبی داده شود که ایشان تلفنی در دسترس داشته باشند که هر وقت کاری بود وسیله ایشان به اطلاع شما برسد.
ابوالحسن بنی صدر ۲۸/۸/ ۵۸»
۲۰- دستخط حکم بنی صدر و فتوکپی آن که با امضای آقای محسن میردامادی به من باز گردانده شد در کتاب گروگانگیری آمده است.
۲۱- دستخط این سند و متن در کتاب گروگانگیری چاپ شده است، این یادداشت آقای بنی صدر به دانشجویان خط امام تاریخ ندارد، اما باید به احتمال قریب به یقین در تاریخ یکم یا دوم آذر ماه ۵۸ نوشته شده باشد.
۲۲-انقلاب اسلامی چهارشنبه ۱۶ آبان ۵۸ ، شماره ۱۱۳.
۲۳- اطلاعات ، پنجشنبه ۱۷ آبان ۵۸ ، شماره ۱۵۹۹۷ و روزنامه انقلاب اسلامی پنجشنبه ۱۷ آبان ۵۸ ، شماره ۱۱۴؛ خبر گزاری رویتر و یونایتد پرس نیز به تفصیل گزارش کردند که با وجود تصویب شورای انقلاب و وزارت امور خارجه ایران آقای خمینی مذاکره با نمایندگان آمریکائی را ممنوع اعلام کرد. متن اعلامیه آقای خمینی صحیفه نور ج ۱۰ ص ۱۵۸.
۲۴-کیهان ، چهارشنبه ۲۳ آبان ۵۸، شماره ۱۰۸۵۶، ص ۲
۲۵-انقلاب اسلامی ، شنبه ۲۶ آبان ۵۸ ، شماره ۱۲۱، ص ۳ و صحیفه نور، ج ۱۰، ص۱۹۴ ـ ۱۹۲ سخنرانی آقای خمینی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان در تاریخ ۲۴ آبان ۵۸ .
۲۶ـ اصل ۹۹ منشور سازمان ملل به دبیرکل اجازه می دهد، هرگاه وضع را تهدید آمیز برای صلح جهانی تشخیص دهد، شورای امنیت را به تشکیل جلسه دعوت کند. از این ماده در تاریخ سازمان ملل متحد تا سال ۵۸ (۷۹) فقط یکباراستفاده شده است و آن هنگامی بود که در ژوئیه ۱۹۶۰، دبیرکل وقت داگ هامر شولد به مناسبت بروز اغتشاشات در کنگوی سابق بلژیک، پس از اعلام استقلال این کشور، شورای امنیت را به تشکیل جلسه دعوت کرد.
۲۷- انقلاب اسلامی، دو شنبه ۵ آذر ۵۸ ، شماره ۱۲۸، اجلاس شورای امنیت و کتاب صد مقاله، از ابوالحسن بنی صدر، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۰ و برای اطلاع کامل از توضیح تقاضای در خواست تأخیر شورای امنیت به مدارک فوق مراجعه کنید.
۲۸-کیهان، چهارشنبه ۷ آذر ۵۸ ، شماره ۱۰۸۶۸ و انقلاب اسلامی همان تاریخ، شماره ۱۳۰ .
۲۹-بنا به گزارش بنی صدر پیشنهادهای توافق شده عبارتند از:
«الف. یک کمسیون بین المللی به تجاوزات به حقوق بشر در رژیم شاه رسیدگی خواهد کرد.
ب. آمریکا مانعی در راه رسیدگی به دادخواست دولت ایران در باره اموالی که شاه سابق و سران رژیم او بطور غیر قانونی تحصیل کرده و به آمریکا منتقل کرده اند، بوجود نخواهد آورد.
ج. شاه سابق از آمریکا اخراج می شود.
ه-آمریکا اصل قابل رسیدگی بودن جرائم شاه و نتایج قهری آن را می پذیرد. (خیانت به امید، ص ۱۵۱.)
۳۰- انقلاب اسلامی، چهار شنبه ۷ آذر ۵۸ ، شماره ۱۳۰ ، ص ۱ و ۱۱ .
۳۱-اطلاعات، چهارشنبه ۷ آذر ۵۸ ، شماره ۱۶۰۱۴ و کیهان همان تاریخ.
۳۲- انقلاب اسلامی، چهارشنبه ۷ آذر ۵۸ ، شماره ۱۳۰ ، ص ۳ و صحیفه نور ج ۱۰ ص ۲۴۰ و سایر جراید کشور.
۳۳- گروگانکیری و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. زمانی که عراق به ایران حمله کرد تمام شرایط جهانی علیه ایران آماده بود. در بین تمام کشورهای روی زمین تنها کشور آلبانی در سازمان ملل از عمل گروگانگیری ایران حمایت کرد. بنا بر این، آن دسته از کسانی که می گویند آمریکا دشمن انقلاب اسلامی و در صدد از بین بردن آن بود، در صورتی که حق را به آن ها بدهیم و بپذیریم که آمریکا چنین قصد و نیتی داشت آیا بر ما نبود که تمام بهانه های لازم را از او سلب کنیم و بهانه ای بدستش ندهیم و یا اینکه بدست خودمان بهانه لازم را در اختیارش بگذاریم و خالق اجماع جهانی علیه خود باشیم؟
طبیعی است که در چنین حالتی عقل سلیم روش خود را بر ندادن بهانه و گرفتن بهانه از دست دشمن استوار می کند. آیا باید در عقل گردانندگان رژیم شک کنیم یا بگوییم نه آنها عقل داشتند اما عقلی فایده گرا که در این قضیه منافع خاصی را در تقابل با حقوق ملی در پشت پرده مد نظر داشتند؟
در چنین شرایطی لازم نبود که آمریکا خود طراح جنگ باشد، کافی بود که چراغ سبز به عراق داده شود و شوروی نیز جبهه مخالف نگیرد و این هر دو با بحران گروگان گیری حاصل شد و باعث خوشحالی صدام گردید.
رابطه مستقیم میان تحریک صدام برای شروع جنگ و گروگانگیری امر پوشیده ای نیست. الان که در دوران پس از صدام بسر می بریم در این باره تا بخواهی از خود آمریکایی ها سند منتشر شده است. بر هر کسی که منصفانه تاریخ پس از انقلاب را مطالعه کند و منابع مختلف را ببیند به راحتی روشن خواهد شد که ریشه اصلی حمله عراق به ایران در اشغال سفارت آمریکا و بحران گروگانگیری نهفته است و خسارت جنگ، خسارتی است که در اثر بحران گروگانگیری به کشور وارد شده است.
در آن زمان نظر همۀ سران کشور در مورد ارزیابی پدیده جنگ این بود که همه بالاتفاق جنگ عراق علیه ایران را جنگ آمریکا علیه ایران می دانستند و من در کتاب گروگان گیری در ص ۲۹۲-۲۹۵، نظرات همه را آورده ام. برای اطاله کلام از ذکر مجدد آن در می گذرم و تنها به دو داده از آقای هشمی رفسنجانی که بعد از ۲۵ سال آن را آشکار کرده است، اکتفا می کنم: آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب خود بنام “بسوی سرنوشت” که کارنامه سال ۱۳۶۳ است چنین می گوید: “ابو خالد فرستاده ویژه یاسر عرفات آمد و نامه ای از عرفات آورده بود و جنگ تحمیلی را جنگ آمریکا علیه ایران دانسته بود(ص۱۲۹ کتاب)
آقای هاشمی رفسنجانی در اینجا پاسخ خود به یاسر عرفات به تاریخ ۱۶/۳/۱۳۶۳، را می آورد:
“برادر گرامی جناب آفای یاسر عرفات ریاست سازمان آزادی بخش فلسطین
…اینکه فرموده اید برای شما روشن شده که حزب بعث و شخص صدام به نیابت از آمریکا جنگ را علیه انقلاب اسلامی ایران آغاز کرده است و ادامه می دهد، کشف و اظهار این مطلب مایه امید است ولی دیر فهمیدن یا دیر گفتن شما مایه تأسف. (همان سند، ص ۵۶۵)
مجدداً آقای هاشمی رفسنجانی در یادداشت جمعه ۱۱ آبان ۱۳۶۳، می نویسد: ” در منزل بودم …در این روز شبکه تلویزیونی ABC ایالات متحده، برنامه خود را موسوم به “نایت لاین” را به موضوع اشغال سفارت آمریکا در تهران به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اختصاص داده بود. در این برنامه آقای سعید رجائی خراسانی نماینده دائم ایران در سازمان ملل، حسین شیخ الاسلام معاون سیاسی وزارت امور خارجه، جودی پاول سخنگوی کاخ سفید در دوره کارتر، ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع ایران و دو تن از گروگانها بنامهای مورهندکندی و باری روزن شرکت داشتند. مهمترین موضع حاصل از این برنامه، اظهارات سخنگوی کاخ سفید در دوره کارتر و اعتراف به نقش آمریکا در وقوع جنگ تحمیلی بود. جودی پاول در پاسخ به اظهارات شیخ الاسلام که خود از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا بود، اعلام داشت:
” نتیجه مشهود و آشکار گروگان گیری، جنگ ایران و عراق می باشد و بدون گروگان گیری، این جنگ به وقوع نمی پیوست.” وی در باره سخنان شیخ الاسلام در باره اهمیت تسخیر لانه جاسوسی گفت: ” وقتی ایشان از افتخار آنچه انجام داده اند، به خود می بالند، بهتر است کمی مکث کنند و فهرست تلفات را مطالعه بفرمائید که دهها هزار از هموطنان ایشان کشته شده اند. بعد از ذکر نام هر یک از آنها، وی می تواند بگوید که آنها به خاطر حماقت من کشته شده اند.” (همان سند ص۳۶۳-۳۶۴)
و راست این است که همۀ اینها جزئی از حقیقت غم انگیزی است که در کشور ما و بدست خودی ها به وقوع پیوسته است ولی با کمال تاسف ملت هنوز پس از نزدیک سه دهه باید در سانسور باقی بماند و نداند چه بلایی و به واسطه چه کسانی بر سرش فرود آمده است.
۳۴- انقلاب اسلامی شنبه ۱۰ آذر ۱۳۵۸، شماره ۱۳۱، سرمقاله چرا استعفا؟
۳۵- درس تجربه، از ابوالحسن بنی صدر، ص ۱۸۵ و برای اطلاع بیشتر به ص ۱۸۶ ـ ۱۸۵ و ۲۲۱ ـ ۲۲۰ مراجعه کنید.
۳۶- متن فرانسوی گزارش اریک رولو در روزنامه لموند در تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۷۹ به شرح زیر است:
. Sur l’invitation des étudiants islamiques, il s’est rendu lundi soir à l’ambassade américaine pour exposer son point de vue. Le débat qu’il a engagé avec quelque deux cents des occupants de l’ambassade a été d’une rare vivacité. L’une des questions les plus brûlantes auxquelles il a dû répondre, d’ailleurs avec une brutale franchise, a été la suivante : ” Êtes-vous en faveur de la mise en jugement des otages que nous détenons ?
– Non, a répondu d’emblée M. Bani Sadr. Vous ne pouvez pas intenter un procès à des représentants officiels d’un État étranger que vous avez capturés de surcroît dans une enceinte qui bénéficie de l’immunité diplomatique…
– Mais ce sont des espions ! interjecte un étudiant.
– Même s’il s’agit d’espions, rétorque le ministre, la convention de Vienne vous interdit de les punir autrement que par leur expulsion.
– Nous ne sommes pas tenus d’appliquer une convention rédigée par des impérialistes, soutient un autre étudiant.
” Il y va de notre honneur ”
– Le Coran nous enseigne que les accords conclus, même avec des couffars (les infidèles) sont sacrés. Il y va de notre honneur, insiste M. Bani Sadr.
– Estimez-vous que les Américains respectent, eux, le droit international ? Ont-ils jamais cessé de violer les lois qu’ils ont instaurées eux-mêmes, et le plus souvent dans leur propre intérêt ?
– Vous avez raison. Le comportement du gouvernement des États-Unis en Iran pendant plus d’un quart de siècle a été révoltant, déclare M. Bani Sadr, mais, en bons musulmans, nous ne devons pas calquer notre attitude sur celle de Washington. Notre devoir est de faire éclater la vérité et non pas d’engager une épreuve de force. J’ai vécu dix-sept ans en Occident, et je peux vous dire que les Américains, comme les Européens, sont à la recherche d’une nouvelle spiritualité, d’une nouvelle morale internationale. Carter a été élu parce qu’il s’était présenté comme le défenseur des droits de l’homme. C’est à cette opinion-là, qui a condamné le système moral inhumain de ses prédécesseurs, que nous devons nous adresser, lui expliquer pourquoi nous demandons l’extradition du chah. ”
M. Bani Sadr ajoute alors en martelant ses mots : ” En prenant des otages, vous avez affaibli la justesse de notre cause, vous avez contribué à étouffer notre voix aux États-Unis et sur l’ensemble de la planète ! ”
Stupéfaits, impressionnés ou révoltés par l’argumentation de l’homme qu’ils considèrent comme étant le théoricien de la révolution islamique, les étudiants accueillent cette attaque frontale par un silence prolongé.
” Que voulez-vous donc ? de-demande l’un d’eux timidement.
” Je propose de poursuivre le combat sur d’autres terrains que le vôtre, s’est exclamé M. Bani Sadr. Je propose que nous cessions de boycotter le peuple américain, l’opinion mondiale, le Conseil de sécurité. Nous comptons aux Nations unies un nombre d’amis potentiels qui sont prêts à nous aider, à ouvrir le dossier du chah, et celui du gouvernement américain. Je propose que notre radio et notre télévision cessent de mentir à notre peuple en lui faisant croire que nous sommes seuls au monde. J’ai démissionné de mon poste de ministre des affaires étrangères parce que cette propagande a réussi à me paralyser. ”
L’Assemblée applaudit. Les étudiants se bousculent pour venir serrer la main de M. Bani Sadr, qui se fraie difficilement un passage vers la porte de l’ambassade devant laquelle sont massés plusieurs milliers de manifestants. Le ministre se hisse sur le mur qui surplombe l’avenue Taleghani, noire de monde. Il haranguera pendant plus d’une heure une foule qui ne cesse de l’acclamer. Et tandis qu’il se dirige vers sa voiture les manifestants scandent le slogan original : ” Bani Sadr raissé jouphouri mast ” (Bani Sadr est notre président de la République).
La course à la présidence est ouverte. Reste à savoir ce que pense l’imam Khomeiny des
audaces et des ambitions de son ” fils spirituel “.