(تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر، سلسله مقاله هائی پیوسته که از ۶ شهروید ۹۹ شروع شده و تا ۲۰ آیان ۹۹ چهار مقاله از این سلسله در وبسایتها منتشر شده است و قرار بر ادامه آن بود که به دلیل کسالتی که بر من عارض شد، ادامه آن قطع گردید و امید است که دو باره بتوانم به ادامه آن بپردازم. و این هر چهار مقاله را در زیر مطالعه خواهید کرد.)
در این مقدمه به دو نکته اشاره می شود:
یکم. این روزها که مصادف با عاشورای حسینی است، به حق می شود گفت که حکومت غاصب و اشغالگر ولایت فقیه بر پایه اسلام اموی شکل گرفت و با توسل به دروغ ، دورغ مصلحت آمیز، خدعه، توریه، تقیه و انواع و اقسام حیل انقلاب آزادی بخش ملت ایران را تصاحب کرده و دیکتاتوری اسلام اموی را بنام ولایت مطلقه فقیه بر ملت تحمیل کرده و به غارت و اشغال کشور پرداخته شد و بدون شک این حکومت در تمامی زمینه ها بر همان روش و منش امویان استوار است. عزاداری صوری هم که حکومت و سردمداران آن برای امام حسین از طریق مداحان، نوحه خوانان و واعظان گفتار به مزد بر پا می کنند، از یک طرف آن را به منبع در آمدی تبدیل کرده و از طرف دیگر به عنوان وسیله ای برای تحمیق توده علاقه مندان به امام حسین از آن بهره برداری می شود و نه برای پیروی از مشی امام حسین که اگر چنین کنند بسیار برایشان خطرناک خواهد بود. زیرا نیک می دانند اگر جامعه ای از مشی امام حسین که نماد ایستادگی بر حق است، پیروی کند هر گز تن به ذلت و خواری چنین حکومت اشغالگر و غاصبی که همه هستی اشان را از آن ها گرفته نمی دهد. عملی که امام در برهه ای از تارخ اسلام اموی انجام داد نماد ایستادگی بر حق شد. و هر که بخواهد از او تجربه بیاموزد و پیرو مشی او باشد و مانند کوفیان نباشد، باید استوار بر حق بایستد زیرا نظر به اینکه حاکمیت قدرت ناپایدار است: اگر همه بر حق و حقوق خود بایستند، زوری در کار نخواهد بود و همه آزاد هستند ولی اگر زور حاکم شد، هر زمان که مردم بر حقوق خود بایستند، زور زودتر از پا می در می آید و این پیام «کل یوم عاشوری و کل عرض کربلا» یعنی اینکه هر زمان که حق با قدرت روبرو شود، آن زمان عاشوری است. و هر مکان که این رویاروئی انجام بگیرد، آن مکان کربلا است. از این جهت حسین بن علی متعلق به همه جامعه های بشری است که بر حق برای رهائی از استبداد، به آزادی می ایستند. از این نگاه بود که گاندی می گفت: حسین بن علی نماد «سانتیا گراها» است. سانتیا = حق و گراها= ایستادن بر حق.
دوم: تفکرغارتگری در زرادخانه خشن فقه موجود و مشروعیت بخشی به آن با انواع و اقسام غارت بسی وحشتناک و ویران کننده است. میزان و شدت ویرانگری در رژیم ولایی حاکم بر ایران امروز را نه تنها باید در بی معنی سازی روزانه آرمانهای انقلاب ملت ایران یعنی استقلال و آزادی و عدالت و معنویت دانست، بلکه وقتی در عمق می نگریم متوجه می شویم که بیشتر به وضعیت غارتگری-و-غنیمتگیری (forceful appropriation) در شرایط جنگی میماند. بر روند تخصیص منابع سیاسی و مالی و اقتصادی و فرهنگی کشور به دستگاه روحانیت و وابستگان و مریدان آنها وقتی بر مبنای زور و سلطه و غلبه انجام میشود، میتوان به سادگی نام غارت نهاد. انواع و اشکال تحصیل قدرت با توسل به تقلب و خشونت و مصادره ها که از بعد از انقلاب به دستور مستقیم اقای خمینی راه اندازی شد و سپس جریان سپردن ملیاردها دلار ثروت ملت ایران به موسسات و بنیادهای زیر نظر مقام ولایت فقیه مانند بنیاد مستضعفان تا ستاد اجرایی تا سازمانهای اقتصادی وابسته به سپاه، مانند بنیاد تعاون سپاه و بعدها قرارگاه خاتمالانبیاء همگی نشانه های واضحی بر رسوخ این پدیده در سرتاپای نظام فقیهانه حاکم هست؛ گویی که اینها خود را جزو مهاجمان به ایران و ایرانی تلقی کرده و ایران را هم سرزمین فتح شده. واژه غارت در زبان عربی از مصدر اغاره است که به معنای حمله و تهاجم سریع به صورت شبیخون از جهات مختلف به جایی است؛ أغار علی قوم من کل جهه. (۱)
غنیمت گیری نیز محصول و بل پاداش پیروزی در حمله است که در ادبیات فقه شیعی و سنی به صورت تفصیلی قواعد و احکام خاص آن آمده است. مشترک بین اکثر این آرای فقهی این است که اموال منقول و غیرمنقول سرزمینی هایی که فتح می شوند وقتی به دست مجاهدان می رسد با اذن ولی امر باید بین خودی ها تقسیم شود. و جالب این است که بنابر قول جمعی از فقها، سرزمینهایی که بدست سپاهیان مسلمان افتاده است، از آنِ همه مسلمانان تا روز قیامت است. (۲)
همینکه وقتی به اوضاع وخیم مالی- اقتصادی و فساد دامنگیر در کشور می نگریم، بیشتر متوجه ابعاد پدیده غارتگری میشویم. موضوع پولشویی ها از طریق بانک های اسلامی و انواع تراکنشهای مالی فاسد از طریق قرض الحسنه ها در نظام جمهوری اسلامی که به تدریج بر اثر سرقت سپرده های مردم همگی به بانک تبدیل شده اند، از نشانه های بارز تداوم همین تفکر غارتی است. در واقع روحانیت حاکم، کشور ایران را به مثابه ماده ای خام برای استفاده صوری ایدئولوژیکی- شیعی پنداشته و با بکارگیری همه آنچه در زرادخانه خشن فقهی خویش دارد، از انواع جرم سازیها و جزاها گرفته تا ابزار تکفیری و تضلیلی کلاسیک، کوشیده است منابع موجود در سرزمین ایران را تا سرحد امکان به تصاحب گروه خودی در آورد. به عبارت دیگر، دستگاه روحانیت قدرتش را نه بخاطر توانایی در تولید ثروت و منابع و ایجاد هماهنگی های لازم در حکمرانی سالم دارد، بلکه آن را از جهت سلبی، یعنی قدرت ویرانگری و غارتگری بدست آورده و در طول چهار دهه تنها با افزایش ضریب ویرانگری خود این قدرت را توانسته است در سطح تثبیت کند.
تفاوت بنیادین رژیم ولایت مطلقه فقیه حاکم بر ایران با نمونه های تاریخی نظام های استبدادی در دنیا، از جمله نظام استبدادی فاشیستی یا انحصارگر یا تمامیت خواه شاید در همین نقطه است که از نظر فقهای حاکم، ایران زمین، هم سرزمین و هم مردمانش، با همه دارایی ها و موهبات طبیعی و بشری اش، مال مشاع تحت قیمومیت آنان است و آنها هم بر اساس احکام فقهی خودشان باید در تقسیم اعیان و منافع عمل کنند. دلیلی که برای این درک فقهی هم ارائه میکنند معمولاً اینگونه است که گویی ایران زمین را در طی یک جنگ و غزوه تاریخی بدست آورده اند و بنابراین حق خود می دانند در آن هر طور خواستند تصرف کنند. بنظرم برای فهم حکمرانی فقها ناچاریم به ریشه های فکری آنها بخصوص مفهوم غنیمت گیری بعد از غلبه و جنگ برگردیم. در ادامه این بحث تلاش خواهم کرد همین ویژگی را توضیح دهم. در ادامه نیز برخی مراحل عینی مربوط به تکوین و توسعه این پدیده را با ذکر منابع دست اول خواهم آورد.
در رابطه با تازه ترین انتخابات مجلس شورای اسلامی و بحث از شرکت کردن و یا نکردن در این روند، مقاله ای در تاریخ ۲۹ /بهمن/۹۸ تحت عنوان «شرکت در انتخابات یعنی صحه گذاشتن بر اشغال کشور» بطور مختصر نوشته و در آن یاد آور شدم که « این رژیم، کشور ایران را کشوری فتح کرده می داند و آنچه هم در کشور است را غنایم خود می داند. اگر چنین حرفی را بر زبان جاری نمی کند از ترس است و از مردم تقیه می کند. شما در عمل تا به حال در طول این چهل سال ندیده اید که با شما و مردم چنین عمل کرده است؟ و رأی دان و شرکت شما در انتصاباتِ انتخاب نما یعنی اینکه قبول دارید که کشور توسط این حکومت فتح شده است. و حقیقت هم همین است که روحانیت غاصب بی دین کشور ما را اشغال کرده اند.» (۳)
باز در تاریخ ۱/ فروردین/ ۱۳۹۹ به مناسبت شیوع کرونا در ایران و بی توجهی حاکمان کشور به مرگ روزانه دهها هموطن به ویژه کادرهای مظلوم بخش بهداشت و درمان کشور، در نوشته ای با عنوان:«رژیم اشغالگر و غاصب روحانیت خطرناکتر از ویروس کرونا !» یادآور شدم که «رژیم حاکم بر ایران، رژیمی است که با دروغ بستن به قرآن و پیامبر و معصومین و جعل ولایت قدرت بنام ولایت مطلقه فقیه، قدرتی که حتی خدا هم برای خود و پیامبرش قائل نشده و به شدت پیامبرش را از آن دور می دارد، برای خود قائل شده است» (۴)
آقای خمینی و پیروانش را می توان پیرو نظریه امویان دانست که می گفتند الحق لمن غلب. در مقاله ای این پرسش را مطرح کرده ام که “آیا اینها از ملت ایران که آن ها را به قدرت رساندند انتقام نمی گیرند؟» (۵). در آن مطلب در برابر مردم کشورم تاکید کردم که «القای این موضوع که ممکن است روزی این رژیم به صرافت افتد و روش خود را در برابر ملت تغییر دهد، رؤیا و خواب و خیالی بیش نیست. خود باید دست غاصبان و اشغالگران را از کشور خود کوتاه کنند. تا به امروز حتماً هم آگاه شده و آگاه هستید که خطرناک تر از این کرونا، کرونای نظام مطلقه روحانیت است. جمع کردن و شدن قدرت در یک فرد ولو امام زمان هم که باشد در دنیای امروز، از هر کورنائی خطرناکتر و عواقب آن بسی خطرناک تر و عظیم تر است. برای برون رفت از این اشغالگری و غاصبیت حقوق و آزادی خود باید تنها به نیروی لایزال خود اعتماد و تکیه داشته باشید و به هر طریق که خود ابداع می کنید به سازماندهی نیروی جمعی خود بپردازید.» (۶)
ممکن است در اینجا پرسیده شود که با یکی دو جمله گزارشی که نمیشود حکومتی و رژیمی را، رژیمی غاصب، اشغالگر وغارتگر نامید. دلایل این ادعا چیست؟ در پاسخ لازم است به صورت فهرست وار به بخشی از اعمالی که این رژیم بعد از بدست گرفتن قدرت و اشغال کشور و به قول خودشان فتح المبین مرتکب شده است اشاره کنم. توضیح مبسوط و مشروح که در خور نوشتن کتاب و یا کتابهای در این باب است به وقت دیگر موکول می شود اگر عمری باقی بود .
قبل از هرچیز لازم است یادآور شوم که غارت و ویرانگری نظام ولایی یک عمل خاص در یک زمان و مکان نیست بلکه یک فرآیند است که پیوستگی دارد و همچنان بشدت ادامه دارد و مجموعه زندگی ایرانیان را در داخل و حتی خارج از ایران، تا آنجا که در دسترسش باشد، در بر می گیرد. این فرایند را در هفت بند به اختصار توضیح خواهم داد؛
غارت اموال شخصی و خصوصی مردم شامل اموال و دارائی های افراد و اشخاص مختلف از فردای انقلاب ۵۷ تا همین لحظه است که در طول این چهل سال به روشهای مختلف و تحت نام های متفاوت مانند مصادره یا حکم تعزیراتی از صاحبان اصلی آن گرفته شده است. این دستبردها را بطور مختصر و اجمال در زیر فهرست وار بیان می کنم. این بخش هم خود دو نوع است:
یکم: دستبرد به نقدینگی مردم. از ابتدا تا به امروز نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی به پول های نقدی قابل توجهی دسترسی داشته اند که در حقیقت مال خودشان نبوده و معمولاً با قدرت زور و به صورت مستقیم و یا با انواع پرونده سازیها برای افراد کسب کرده اند. روش هم این طور بوده است که ابتدا به بهانه ای حقوقی یا کیفری برای صاحب آن پرونده ای آماده می کنند و سپس در دادگاه های فرمایشی خود آنان را محکوم و بعد دارائی اش از او گرفته اند. طریق دیگر که حداقل و بویژه از دوران احمدی نژاد تا به امروز ادامه داشته و دارد این است که با دستکاری در قیمت ارزهای خارجی یا کم و زیاد کردن مجوزهای صادرات واردات و اعتبارات بانکی یکشبه ارزش اموال نقدی و غیر نقدی آحاد مردم به یک سوم و گاه دو سوم تنزل پیدا کرده و بدینطریق چون شیرازه ارزهای خارجی در دست حکومت است یک سوم و گاه دو سوم و یا بیشتر اموال مردم از دستشان ربوده شده است.
قسم دیگر از طریق مختلف صندوق های قرض الحسنه، بنگاه های سرمایه گزاری و بویژه بانکهای خصوصی که مستقیم و غیر مستقیم در دست افراد حکومتی و اعوان و انصار آنها است. این موسسات که اغلب هم به عنوان بانک کار می کنند و به اجبار و از طریق اموال مردم بیچاره توسط بانک مرکزی حفاظت مالی می شوند، تحت عنوان بهره های بالا دارائی های نقدی مردم را گرفته و پس از چندی خود را ورشکسته کرده و پول های مردم را به جیب های خود سرازیر کرده اند. و یا از طریق همان نوسانات بی حد و حساب ارزهای خارجی، ارزش نقدینگی مردم پیوسته از دست آنها خارج می شود. در این گیرودار کسانی هم که دسترسی به مرزهای خارج از ایران دارند بخشی از اموالی را که علی القاعده در ایران تحصیل کرده اند و باید برای داخل سرمایه گزاری کنند، به خارج منتقل می کنند تا سودش به بیگانگان برسد. این را می توان غنیمت گیری غیرمستقیم توسط خارجی ها نامید.
دوم: مصادره املاک و کارخانهها و بنگاه های مختلف؛ این دارایی ها به جای اینکه در اختیار دولت قرار بگیرد و جزو اموال عمومی دولت شود تا دولت بر اساس قانون، ضابطه و برسی در جهت بهبود رفاه حال مردم و پیشرفت کشور مورد استفاده قرار دهد، ابتدا برای خواب کردن و تحمیق مردم در اختیار بنیادهای خصوصی زیر نظر مقام ولایت، بویژه بنام بنیاد مستضعفان و جانبازان قرار داده شد. از همان روز اول فسادهای کلان در این بنیاد نهادینه شد و چنان فساد و دزدی ها کلان بود و به بیرون درز پیدا کرد که آقای خمینی به اجبار هیئتی را مامور رسیدگی به این فساد و اختلاس ها کرد. مرحوم صادق طباطبائی عضو و سخنگوی هیئت منتخب آقای خمینی اعلان کرد که ۸۰۰ (هشتصد)پرونده اختلاس و دزدی آشکار شده است (۷) که حتی به یکی از آنها هم رسیدگی نشد. و امروز این اختاپوس اقتصادی تحت عنوان بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و امثالهم به مراکزی برای غارت و به یغما بردن اموال ملت ایران تبدیل شده و احدی قادر نیست که به حساب و کتاب آنها رسیدگی کند. حسابهای اینها مستقیم در اختیار آقای خامنه ای است و او از جمله از طریق دارائی های این بنیادهاست که دست خود را برای ارتکاب هر فساد و تخریب و غارت اموال ملت ایران باز شده می بیند؛ ولی مبسوط الید
بخش دیگری از این سنخ املاک، منازل و زمین ها و کارخانه ها و بنگاه های صنعتی و غیر صنعتی مختلفی است که در تمامی نقاط مختلف کشور، با توسل به ارعاب و تهدید و گاه با ثمن بخس خریداری شده و در اختیار افراد نظر کرده در رژیم قرار گرفته و در بسیار از موارد حتی لازم دیده نشده که آن ها را در دادگاه صوری مصادره کنند، بلکه مستقیم با زور و به عنف از صاحبان آن گرفته شده و در اختیار خود قرار داده اند.
ارائه فهرستی از اموال عمومی ملت ایران که بنابر منطق غارت و غنیمت به روش ویرانگری اداره و تقسیم می شود و همچنان هم ادامه دارد، کار سختی نیست. اهم آنها عبارتند از:
۲.۱- معادن زیر زمینی نفت و گاز کشور
۲.۲ – معادن مس و آهن و سنگهای قیمتی، سنگهای مرمر و ساختمانی
۲.۴– خاکهای مرغوب برای کشاورزی و صنعت
۲.۵– کوه ها و جنگل ها و مراتع و منابع محیط زیست
۲.۶– آب های زیر زمین و رو زمینی کشور
۳.۱-غارت و تخریب در زمینه فرهنگ کشور و سرمایه های فرهنگی مردم اما خیلی جدی تر و دردناک تر است؛
۳.۱– دستبرد به تاریخ کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی کشور قبل و بعد از اسلام تا جای ممکن
۳.۲– غارت کردن بناهای تاریخی و عام المنفعه از صاحبان حقیقی آن و ثبت آنها بنام خود و اعوان و انصارشان
۳.۳– مصادره و تغییر نام بعضی از دانشگاها، شهرها و حتی محلات و درج آنها تحت عناوین وابسته
۴.۱- تخریب و انحطاط دیوانسالاری در کشور و به خدمت گرفتن ملیونها استعداد ایرانی که در زیر چرخهای دیوانسالاری مریض هر روز فرسوده و تهی می شوند. و در نهایت کشاندن این نیروهای فرسوده به شرکت در فرایند غارت و تخریب متقابل؛
۴.۲- به مهاجرت کشاندن و یا وادار به مهاجرت کردن ملیونها ایرانی زن و مرد متخصص و در خدمت منافع غرب قرار دادن استعدادهای آنها؛
۴.۳- مواجه شدن با داغ و درفش و زندان برای نخبگانی که در داخل می مانند و اهل مقاومت در برابر ستم هستند؛
۴.۴- تخریب ارتش ملی که حافظ مرزها در برابر دشمنان خارجی است و تبدیل آن به سپاهی در خدمت قدرت مطلقه علیه خود مردم داخل؛
۴.۵- تخریب نظام علم آموزی و دانش اندوزی کشور از طریق سهمیه بندی ها و توسعه مدرک گرایی منحط و تقلب های فراوان فضاحت بار در رسیدن به مدارج علمی و دانشگاهی؛
برای مشروعیت بخشی به ولایت مطلقه و تداوم منطق ویرانگرانه اش، به روشهای مختلف دین و ایمان مردم مورد هجوم قرار گرفته است؛
۵.۱- تخریب معانی و ارزشهای آزادیخواهانه قرآنی ناظر بر رد ولایت و جباریت و فرعونیت؛
۵.۲- توسل به صنعت باشکوه احادیث و روایات به قصد رسیدن به درجه اجتهاد و مرجعیت؛
۵.۳- از استقلال انداختن حوزه های علمیه دینی و وابستگی آنها به رانت و پول و منافع مادی؛
۵.۴- تبلیغ و ترویج قرائت صوری قرآن واستفاده از آن به عنوان زینت المجالس
۵.۵- مفاتیح الجنان را به جای قرآن و یا برتر از آن قرار دادن
۵.۶- ترویج زیارت قبور و مرده پرستی به جای پرستش خدای یکتا
۶.۱- رواج و نهادینه کردن دروغ و دروغ مصلحت آمیز با استفاده از حدیث های مخصوص
۶.۲- مصلحت را به جای حق و عدالت گذاشتن آنهم بنام دین و به استناد حدیث
۶.۳- تهمت زدن به افراد برای از میدان به در کردن آن ها به استناد احادیث
۶.۴- توجیه جاسوسی، دروغ گفتن و حتی شرک ورزی برای حفظ نظام
۶.۵- زیر قول و قرار و تعهد زدن به استناد حدیث و روایت
۶.۶- ترویج مداحی و نوحه خوانی و این قبیل امور به جای ترویج از ایستادگی بر حق و عمل به حق
۶.۷- تقدس دادن به اموری که زمینی است و آن را به معصومین نسبت دادن
۶.۸- تولید امام زاده جهت هر چه بیشتر تحمیق و سرکیسه کردن مردم و نشاندن آن به جای حقایق دینی و عرفانی
۶.۹- خرافه پرستی را جایگزین ایمان دینی آگاهانه
۶.۱۰- راه اندازی ماشین اعدام و شکنجه به نام دین و مقدسات
۷.۱– تکرار تجربه قرون وسطایی ولایت پاپها و اسقف ها و در نتیجه هرچه دین گریزتر ساختن مردم
۷.۲– جدا کردن لباس و سایر امور انسانی خود از مردم
۷.۳– ساختن درجه و رتبه مانند درجات ارتش و شاهنشاهی
۷.۴– گماردن روحانیان خشن در مناصب امنیتی و قضائی
در قسمتهای بعدی به ترتیب به شرح و بسط فهرست ارائه شده پرداخته خواهد شد، اما هر خوانندهای که به فهرست بالا بنگرد به گمان من بدون هیچ توضیح و تفسیری قادر خواهد بود سطح ویرانگری و فساد هولناکی که ایران را در بر گرفته در ذهن خود تصویر کند. و نکته آخر اینکه نباید فراموش کرد که ضد ارزش غارت و غارتگری که فهرستی از آن در بالا آمد هرچند به رهبری آقای خمینی پایه ریزی شد، در زمان حیات ایشان به اجرا در آمد و لباس شرعی و قانون به آنها پوشیده شد، و در دوران خامنه ای تا به امروز به عنوان دست آورد امام راحل ادامه پیدا کرده و در غارتگری و دزدی های کلان در همه زمینه های ذکر شده در فهرست شدت پیدا کرده است. اما همه اینها از تقصیرات و خطاهای اساسی مردم عادی و معارضان نظام نیز که گاه با واکنش شدن در برابر نظام ولایت فقیه و بعضا با تکرار همان رویه ها، افق بهتری برای مردم نگشودند نمی کاهد.
اجازه دهید در این جا یکبار دیگر خاطر نشان سازم که تا زمانی که روندهای تخریب و غارت با جزئیات شناسایی نشوند و به سطح آگاهی عمومی نرسند نباید انتظار داشت که با تغییری در متن قانون
اساسی راهی برای رهایی باز خواهد شد. اگر شخص و یا اشخاصی فکر می کنند که این رژیم روزی به صرافت می افتد و در جهت خواست مردم تغییرات بنیادی ایجاد می کند، به تجربه باید عرض کنم که رؤیا و خواب و خیالی بیش نیست. این ملت ایران است که باید دست غارتگران و اشغالگران را از کشور خود کوتاه کند. اینکه چگونه و به چه نحو و با چه روش و منشی دست غارتگران و غاصبان را از کشور خود کوتاه می کنید با گفتار و کردار تک تک ماهاست. بنده درموقعیتی نیستم که برای مردم تعیین تکلیف کنم چون درک وضعیت و اراده تغییر وتصمیم، مسئولیت اخلاقی هر فرد انسانی است.
محمد جعفری ۶ شهریور ۹۹
تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر-۲
خمینی، غنائم، غارت و کشور فتح شده
قبل از توضیح تیتر عنوان شده، به پاس زنده نگاه داشتن قتل نوید افکاری ویاد وی نکاتی یاد آور می شود. امروز دهمین روز از قتل نوید افکاری می گذرد. با توجه به نوارهای منتشر شده نوید افکاری در مورد اینکه او کسی را نکشته و در زیر شکنجه از او اعتراف گرفته شده است و گفته های وکلا از خلاف قانون ها یی در این پرونده وجود دارد و ضد و نقیض های قوه قضائیه نوید افکاری روستا زاده ای قهرمان از روستای سنگر در ۷۰ کیلومتری شیراز به قتل رسانده شده است. نوید خود هدف جنایکاران را فهمیده و گفته بود «آنها برای طنابشان دنبال یک گردن می گردند». به احتمال قریب به یقین برای فرار از تبعات چنین جنایتی حکم اعدام برایش صادر کردند. چنین قتلهایی در رژیم مطلقه فقیه از بدو تأسیس تا به امروز امری مستمر بوده است. قتل او یاد آور قتل زهرا کاظمی، ستار بهشتی، دکتر کاظم سامی، ایت الله لاهوتی و صدها نفر دیگر از فرزندان این مرز و بوم است. وقتی اولین رئیس قوه قضائیه عضو حزب و دبیری کل حزب جمهوری است و رئیس جمهور وقت به او گوشزد می کند که: «بنا بر قانون قاضی نمی تواند عضو حزب باشد و رئیس دیوان عالی کشور عضو حزب و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی است». (۸) رئیس دیوان عالی کشور دکتر بهشتی در پاسخ به رئیس جمهور می گوید: «آقا اینها مال فرهنگ فرانسه و غرب است، بگذارید کنار، اینجا جمهوری اسلامی است» (۹) و حتی رئیس دیوان عالی کشور از قانون تشکیلات عد لیه بی خبر است (۱۰). بنی صدر رئیس جمهور به درستی بیان می کند: «آقای بهشتی ! وقتی مدعی، قاضی است و اینگونه پرونده سازی های مفتضح می کند، دارس خدا است» (۱۱) و حال رئیس قوه قضائیه آقای ابراهیم رئیسی که باید مجری عدالت باشد، خود یک جنایتکار تاریخ است، توقع داشتن از او که در کشور عدالت بر قرار شود، توقع بیهوده ای است. نوید افکاری بی عدالتی جنایت رژیم ولایت مطلقه فقیه به بهترین و ساده ترین صورت به تصویر کشیده و گفته بود «من در طول سالیانی که کشتی گرفته بودم هیچگاه با حریف ناجوانمردی روبرو نشده بودم. اما دوسال است که من و خانواده ام داریم با ناجوانمردانهترین حریف تاریخ یعنی بیعدالتی دست و پنجه نرم میکنیم» .و این جنایت نه اولین و نه آخرین جنایت چنین رژیم خونخواری که مانند ضحاک ماردوش جز با خوردن خون فرزندان این مرز و بوم آرام و قرار ندارد. و تا این سیستم و رژیم بر پا است وضعیت همچنان ادامه پیدا خواهد کرد تنها راه این است که دست این ضحاکان مار دوش از کشور کوتاه شود و ومردم خود مسئول اداره کشور خویش باشند. من این جنایت را به مادر و پدر داغدیده نوید افکاری که هم در حیات و هم در قتل خود به دست جلادان رژیم قهرمانی ها آفرید و ملت ایران تسلیت می گویم و بر ملت است که تا ریشه این ظلم و جنایت و بی عدالتی برکنده نشده است، از پای ننشسته و به هر طریق ممکن، خون جوانان این مرز و بوم را زنده نگهدارند.
و اما به اصل بحثی که عنوان شده است باز می گردم: بنا بر آنچه از این پس با هم مرور می کنیم، در نظر وعملِ خمینی، ایران کشوری فتح شده و آنچه به دست آمده غنائم است. در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۹۹ مقاله ای در تحت عنوان « تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر غارت و حاضر» که در آن فهرستی گرچه ناکامل از غارتگری جمهوری اسلامی ولایت مطلقه قلمی و منتشر گردید. و در آنجا یادآوری شد که غارت و ویرانگری نظام ولایی یک عمل خاص در یک زمان و مکان نیست بلکه یک فرآیند است که پیوستگی دارد و همچنان بشدت ادامه دارد و مجموعه زندگی ایرانیان را در داخل و حتی خارج از ایران، تا آنجا که در دسترسش باشد، در بر می گیرد.
آنچه در ایران از فساد، جنایات و غارتگری اتفاق افتاده و می افتد بدون استثنا ریشه در رهبری و تعلیمات خمینی دارد و خامنه ای مو به مو آموزه های او را به عمل در آورده و آن تکمیل کرده است. هر آدم بی غرض و منصفی که به وضعیت امروز ایران بنگرد به عمق فاجعه غارتگری که در ایران در دوران حکومت جمهوری ولایت مطلقه رخ داده و همچنان ادامه دارد به سادگی قابل درک است که وضعیت غارتگری-و-غنیمتگیری به شرایط و در شرایط جنگی میماند. اینان تا به امروز چنان عمل کرده اند که گویی خود را جزو مهاجمان به ایران و ایرانی تلقی کرده و ایران را هم سرزمین فتح شده. آنهائی که آنچه از جنایات، فساد و غارتگری در ایران اتفاق افتاده است را به حساب خامنه ای واریز می کنند، یا از امور واقع بی اطلاع اند و یا اینکه منافع خاصی دارند که به آنها جرأت گفتن حقایق را نمی دهد.
آقای خمینی نه تنها ایران را کشور فتح شده و آنچه به دست آمده را غنائم می خواند، و در خوردن و بردن دست اعوان و انصار خود را بر جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد، بلکه موافق نظر و عمل آقای خمینی به هیچ دین و قرار و قاعده ای جز تصاحب مطلق قدرت بنام ولایت مطلقه فقیه اعتقاد ندارد و به هیچ قول و قراری پایبند نیست. و اگر هم گاهی در اثر اجبار و ترس از خشم مردم از قول و قرار و قانون صحبت می کند، برای تحمیق و اغفال توده مردم و خریدن زمان است. یکی از مهمترین ارزشهای دین و حفظ و صیانت از آن، وفای به عهد است آیا وی به یکی از وعده و قول و قراری که در پاریس به ملت ایران در برابر انظار جهانیان داد، عمل کرد؟ به ضررس قاطع میشود گفت که بعد از به قدرت رسیدن عکس تمام آن را انجام داد: ملت که برای رسیدن به آزادی، استقلال، عدالت و حقوق خویش به قیام بر خاسته و وی را بر کرسی رهبری نشاندند و وی در کسوت یک روحانی و عارف و مرجع تقلید انواع و اقسام حقوق و آزاد ی را در انظار جهانیان به ملت ایران وعده داد که به بیان پاریس مشهور شد. وقتی مردم انقلاب را به پیروزی رساندند و وی پایش به ایران رسید، غیر مستقیم به نحوی که ملت بپا خاسته فوری متوجه نشوند، و بر عکس فکر کنند، که همه اینها به خاطر خدمت و رسیدن به آزادی و حقوق از دست رفته خویش است ایران را کشوری فتح شده به دست خود و آنچه را که به دست آمده را غنائم خواند. وی در فرمانی به شورای انقلاب منصوب خود در تاریخ ۹/۱۲/۵۷ می گوید: « تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوی و شاخه ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت سلسله غیر قانونی، از بیت المال اختلاس نموده اند ، به نفع مستمندان و گارگران و کارمندان ضعیف مصادره و منقولات آن سپرده در بانک ها به اسم شورای انقلاب یا اسم اینجانب شود و غیر منقول از قبیل مستقلات و راضی، ثبت و ضبط شود تا به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد و در ایجاد مسکن و کار و غیر ذالک، به جمیع کمیته های انقلاب اسلامی در سراسر کشور دستور می دهم که آنچه از این غنائم به دست آورده اند، در بانک با شماره معلوم بسپرند. و به دولت ابلاغ نمایند که این غنائم مربوط به دولت نیست و امرش با شورای انقلاب است و آنچه که مأمورین دولت به دست می آورده اند و یا می آورند، باید به همین شماره به بانک تحویل دهند و کسانی که از این اموال چیزی به دست آورده اند، باید فوراً به کمیته ها یا بانک تحویل دهند و متخلفین مورد مواخذه خواهند بود.» (۱۲)
در این فرمان چند نکته مهم که پایه گذارغارتگری، دزدی و فساد است آمده، اما در آن دوران پرهیجان و برافروخته شده از عشق رسیدن به آزادی، استقلال، عدالت و حقوق کسی به آن توجه مبذول نکرد:
۱-در آن فرمان آمده « تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوی و شاخه ها و عمال و مربوطین به این سلسله». از خاندان خود پهلوی که بگذریم ، وقتی می گوید «تمام اموال منقول و غیر منقول شاخه ها و عمال و مربوطین به این سلسله» دست اعوان و انصار خود را برای تصاحب اموال تمامی کسانی که در دوران پهلوی ها کارمند و جزو کارکنان دولت و یا به نحوی در ارتباط بوده اند و بخواهند باز می گذارد. و به زعم آقای خمینی همه کارکنان دولت را در ۵۰ سال گذاشته پهلوی ها را در بر می گیرد.
۲- وی آنچه از این طریق به دست آمده را غنائم می خواند.
۳- و مهم اینکه: وی دخل و تصرف دولت منتخب خود را از این غنائم می بندد و می گوید که« این غنائم مربوط به دولت نیست و امرش با شورای انقلاب است» شورای انقلاب هم یعنی خودش
۴-در آنجا وی فرمان می دهد که منقولات این غنائم در اختیار خودش می باشد« و منقولات آن سپرده در بانک ها به اسم شورای انقلاب یا اسم اینجانب شود» و
۵- متخلفین از این فرمان و یا کسانی که بخواهند غیر از آن عمل کنند « مورد مواخذه خواهند بود.»
در همان دو هفته اول بعد از پیروزی انقلاب و یک روز بعد از فرمان فوق در تآکید غنائم به مثابه کشوری که به دست وی فتح شده است و گویا ملت ایران مسلمان نبوده و به دست ایشان مسلمان شده اند و مال و جانشان در ید اختیار اوست، در سخنرانی خود در ۱۰/۱۲/۵۷ در مورد مصادره کردن و غنائم اسلام فرمود: « من در این آخر که از تهران می خواستم بیرون بیایم، دستور دادم که تمام املاک و دارائی های سلسلۀ منحوس پهلوی و تمام دارائی آن اشخاص که وابسته به او بودند و این ملت را چاپیدند مصادره بشود. برای طبقۀ ضعیف مسکن ساخته بشود. سرتاسر ایران برای ضعفا مسکن می سازیم…یکی از اموری که باید بشود همین معناست. این دارایی از غنائم اسلام است و مال ملت است و مستضعفین و من امر کرده ام، به مستضعفین بدهند و خواهند داد و پس از این هم تخفیف های دیگر در امور حاصل خواهد شد.» (۱۳)
باز در تأکید به غنائم به دست آمده و اینکه این غنائی با قیام به دست آمده و دخالت دولت منتخب خودش هم در آن غنائم ممنوع است، در تاریخ ۱۵/۱۲/۵۷ در جمع روحانیون و طلاب حوزه علمیه قم بیان می کند: «ما تهران که بودیم این مطلب را گفتیم به اینها که باید کلیه دارائی، دارائی نمی گوئیم که دارائی آن ها بوده است، کلیه آن چیزهایی که محمد رضا خان و پدرش و اتباع اینها غصب کردند از این ملت، باید همۀ اینها ملی بشود و به صرف مستمندان برسد، هیچ ارتباطی به دولت ندارد، غنیمتی است به دست آمده است با قیام و نهضت این ملت یعنی این ملتی که از طبقه سوم است…. این ملت مسلم، غنائم مال اینهاست و باید به اینها بدهید…» (۱۴)
آقای خمینی در سخنرانی خود در تاریخ ۱۴/۸/۵۸ در جمع گروهی از دانشجویان اصفهان، مستقیم و غیر مستقیم به فقها و روحانیون تحت امرش آموزش و فرمان می دهد که هر جا و نسبت به هر کس که مصالح ایجاب کرد، فقیه می تواند زیر مالکیت بزند و یا هر اندازه اش که لازم باشد می تواند محدود و مصادره کند:
« اسلام با مستمندان بیشتر آشنائی دارد تا با آن اشخاصی که چه هستند. این اشخاص هم اموالشان همانطوری که گفتید این اموال بسیار مجتمع اینها از را مشروع نیست. اسلام اینطور اموال را به رسمیت نمی شناسد و در اسلام اموال مشروع و محدود به حدودی است و زائد بر این معنا ما اگر فرض بکنیم که یک کسی اموالی هم دارد خوب اموالش هم مشروع است. لاکن اموال طوری است که حاکم شرع فقیه، ولی امر تشخیص داد که ه اینقدر که هست نباید اینقدر باشد، برای مصالح مسلمین می تواند غصب کند و تصرف کند و یکی از چیزهایی که مترتب بر ولایت فقیه است و مع الاسف این روشنفکر های ما نمی فهمند که ولایت فقیه یعنی چه، یکی اش هم تحدید این امور است. مالکیت را در عین حال که شارع مقدس محترم شمرده است، لکن ولی امر می تواند همین مالکیت محدودی که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معینی و با حکم فقیه از او مصادره بشود» (۱۵)
وقتی گفته می شود که موافق نظریه و عمل کرد، آقای خمینی پیرو هیچ دین و قرار و قاعده ای جز دین تصاحب قدرت مطلق بنام ولایت مطلقه فقیه نیست، سخن گزافی نیست و عین واقعیت و حقیقت است. وی در هر فرصتی که به دست می آورد، به یاران و اعوان انصارش جرأت می بخشد و می آموزد که نیاید پیرو قرار و قاعده ای وقتی آن قرار و قاعده به ضرر شما است بود. به سه نمونه گویا توجه کنید:
یکم: در تاریخ ۳۰/۳/۶۱ در جمع گروهی از علما ، ائمه جماعات و روحانیون و وعاظ قم و تهران «اگر یک درمیلیون احتمال، یک احتمال بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که میتوانیم هر چه میخواهند به ما بگویند که کشور ملایان حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند، و البته این هم یک حربهای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند، ما نه، از میدان بیرون نمیرویم.» (۱۶) می دانید « اگر یک درمیلیون احتمال» یعنی چه؟! یعنی اکثریت مردم را هم می توانیم حذف کنیم.
دوم: آقای خمینی در سال ۶۲ که با کشتار و کسیل فزندان این کشور به زندانها دیکتاتوری مطلق را استقرار بخشیده، در جمع فقهای شورای نگهبان و اعضای شورای عالی قضائی و فقها به آنها درس می دهد و می گوید: چون ما می خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پیرو هیچ قرار و قاعده ای نباشید و هر جا و هر وقت لازم شده صریحاً حرف خود را پس بگیرید و آن را عوض کنید و به آنها این چنین درس و تجربه می آموزد: « پس از انقلاب من خیال کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم که روحانیون می روند کارهای خودشان را انجام می دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده ام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کرده ام. این برای آن است که ما می خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس در این رابطه ممکن است دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرفی باقی بمانم.» (۱۷) آیا ماکیاول که این قدر در کشور ما بد نام است، شاگرد آقای خمینی به حساب می آید؟ به نظر من هرگز!
سوم: وقتى همین رهبر فعلى در مقام ریاست در سال ۶۶ در نامه ای اعتراضی به آقای خمینی گفت: «قدرت ولایت فقیه هم نا محدود نیست»(۱۸) و نیز در خطبه نماز جمعه گفت: « این یک نکته اسلامى به معناى برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامى نیست … امام که فرمودند: دولت مىتواند شرطى را بر دوش کارفرما بگذارد – این هر شرطى نیست – آن شرطى است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلامى است و نه فراتر از آن». (۱۹)
آقای خمینی هم در جواب گفت:« حکومت را که به معناى ولایت مطلقهاى که از جانب خدا به نبى اکرم صلىاللَّه علیه و آله وسلمه واگذار شده و اهم احکام الهى است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمىدانید… باید عرض کنم حکومت شعبهاى از ولایت مطلقه رسولاللَّه صلىاللَّه علیه و آله و سلّم است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است…، حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و مىتواند هر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند…» (۲۰). سید علی خامنه ای در کسوت رئیس جمهور بلافاصله بعد از دریافت پاسخ آقاى خمینى مجدداً طی نامهاى در ۲۱ دی ۶۶ از گفته خود توبه کرده و بر نظر آقاى خمینى در مورد اقتدار حکومت صحّه گذاشت و گفت : بله ! حق با شماست. آقاى خمینى در جواب به خامنه ای گفت:
«این جانب که از سالهاى قبل از انقلاب با جنابعالى ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمد اللَّه تعالى تا کنون باقى است، جنابعالى را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى مى کنید، مى دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى دهید.» ( ۲۱) توضیح مشروحتر داستان درپاورقی آمده است.(۲۲)
وقتی آقای خامنه ای در خطبه نماز جمعه نظر آقای خمینی توضیح می هد و می گوید: « این یک نکته اسلامى به معناى برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامى نیست» و شروط هم« در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلامى است و نه فراتر از آن » و آقای خمینی به وی می توپبد و می گوید:
حکومت ولایت مطلقه «یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است.» و حکومت می تواند یک جانبه هر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى لغو کند و بعد ادامه می دهد« صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسایلى است که مزاحمت نمىکنم.»
وقتی آقای خمینی می گوید: حکومت ولایت مطلقه از احکام اولیه و مقدم بر تمام احکام حتی نماز و روزه و حج است و هر قرار دادی چه عبادى و یا غیرعبادى یک جانبه می تواند لغو کند، صریح و بدون هیچ پرده پوشی و اما و اگری می گوید، قدرت حکومت ولایت مطلقه نا محدود است و هیچ قانونی آن را محدود نمی کند. بنابر این حاکم نباید به هیچ قانونی اگر به نظرش به ضرر حکومت باشد، به آن پایبند باشد. و بعد هم می افزاید که«بالاتر از آن هم مسایلى است» آیا می دانید «بالا تر از آن هم مسایلی است» که وی آن ها را در این نامه علنی وعنوان نکرده چیست؟ آن ها مسایلی است که در عمل آمر آن بوده و عملاً آن ها را نشان داده است. آنها عباتند از: ترور، قتل و غارت، کشت و کشتار و انواع جنایت برای حفظ حکومت. بدون شک در نظر و عملِ آقای خمینی، تهمت زدن، دروغ گفتن، جاسوسی کردن، شراب خوردن، کشت و کشتار، قتل و ترور اگر در جهت قدرت و حفظ حکومت باشد مباح بلکه واجب است و اگر اینگونه اعمال علیه قدرت آنان و حکومت باشد، آنوقت قتل، ترور، جنایت، فساد و… می شود و شخص آمر یا عامل باید از بین برده شود.
افزون بر آنچه در مورد نامحدود بودن قدرت ولایت مطلقه و واجب بودن هر عملی برای حفظ حکومت به چند نمونه چند فرمان کشتار که می آید توجه کنید:
۱.آیت الله مسعودی خمینی شهادت می دهد که آقای خمینی « در سخنرانیهایشان اشاره کردند که اگر همۀ مسلمانان هم برای حفظ اسلام کشته شوند، ارزش دارد؛ چرا که ارزش اسلام از همۀ این مسائل مادی بالاتر است» (۲۳)
من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز ایران عذر می خواهم خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسدار ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلان می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلان می کردیم، یک حزب و آن هم «حزب الله» حزب مستضعفین» (۲۵) و حتی افزود که « می آیم تهران و رؤسائی که مسامحه می کنند، با آن ها انقلابی عمل می کنم.»(۲۶) و بعد هم در جمع نمایندگان مجلس خبرگان در ۲۷ مرداد افسوس و غبطه می خورد و می گوید: «اگر بنا بود که از اول مثل سایر انقلاباتی که در دنیا واقع می شَد، انقلابی که واقع می شود پشت سر انقلاب یک چند هزار از این فاسدها را در مراکز عام دار می زنند و آتش می زنند، تمام می شُد قضیه، نمی گذارند یک روزنامه ای چیز بشود الا ان روزنامه ای که خودشان می خواهند» الآن انقلاب اکتبر که این قدر وقت از آن گذشته باز مردم روزنامه ای ندارند. باز حزبی در کار نیست، یک حزب بیشتر نیست. اینها دارند برای آنها سینه می زنند.» (۲۷)
در اینجا تذکر این نکته ضروری است که قسمتی از دو سخنرانی آقای خمینی که بالا آمد، کوتاه تر آن دو و بریده از متن در یوتیوپ قرار داده شده است (۲۸)
حال من از تمامی کسان و بویژه اصلاح طلبانی که می گویند، فساد و جنایات در دوران آقای خامنه و رهبری وی صورت گرفته وقتی به سر چشمه و به کسی که اول پایه گذار خشت کج است و به چنین دولت ستم گری مشروعیت بخشیده و آنرا مستقرگرداندهاست میرسند، در همان جا متوقف میشوند، می پرسم آیا آقای خامنه ای خلاف رهنمود و فرمان های آقای خمینی در مورد نامحدود بودن حکومت ولایت مطلقه و مباح و بلکه واجب دانستن هر عمل و جرم و جنایتی برای حفظ حکومت عمل کرده است؟ یا طابق النعل بالنعل مطابق رهنمود ها و فرمان وی عمل کرده است؟ اگر ما با خود یگانه و قدرت پرست نباشیم، باید اذعان کنیم که آنچه آقای خامنه ای عمل کرده طبق فرمان و آموزه های آقای خمینی است.
آیا سنگ بنای دیکتاتوری سیاه مذهبی، استبداد خونریز بنام خدا و دین، غارت اموال مردم، پایمال کردن حقوق و آزادی خدادادی مردم، زجر و شکنجه و داغ و درفش همه و همه در دوران زعامت آقای خمینی و یاران انگشت شمار روحانی حلقه اسرار او ریخته نشده است؟ چرا! آیا روش و منش آقای خامنهای در مقام ادامه دهنده راه و روش، همان روش و منش آقای خمینی نیست که در بالا توضح داده شد؟ چرا؟
آیا شما می توانید هیچ جرم و جنایتی پیدا کنید که در دوران خامنه ای اتفاق افتاده باشد و ریشه در دوران خمینی نداشته باشد؟ اگر با خود و جامعه خود صادق هستید بیائید و آن را برای مردم بازگو کنید. و یا بیائی و با اینجانب در مورد آن ها بحث آزاد کنید تا همه چیز بر جامعه روشن و روشنتر شود. صادقانه بگویم من بسیار متعجبم، از کسانی که چه دیندار و چه غیر دینی، گاه بیهوده کوشش میکنند آقای خمینی را تافتهای جدا بافته از آقای خامنهای قلمداد کنند و او را تا حدی معذور دارند. اگر به ریشه تصوری که آقای خمینی از دین و مذهب در سر داشته است توجه کنیم و همزمان سیاهه اعمال او را در یک دهه زمامداریاش بیهیچ سانسوری احصاء کرده و در ذهن خود مجسّم کنیم، ما و مردم دقیقهای تردید نخواهیم کرد که خمینی حقیقتا با وسیله کردن دین پایه گذار و توجیه کننده خونریزی و تقدیس خشونت و جنایت در عصر کنونی حد اقل در ایران و در خاورمیانه است.
آیا وقتی به کارنامه آقای خامنه ای و باز گذاشتن دست خود و نیز اعوان و انصارش، در زمینه غارت اموال عمومی و خصوص مردم تحت عناوین مختلف اقتصادی نظیر اختاپوس بنیاد مستضعفان، بنیاد آستان قوس رضوی،ستاد فرمان اجرائی امام و ده ها بنگاه دیگر اقتصادی که نگاه می کنیم، طابق النعل بالنعل مطابق و موافق دستورات و نظرات آقای خمینی که در زمینه غارت اموال عمومی و خصوص مردم که در بالا ذکر شد، نیست؟ مگر آقای خمینی در مورد ولایت مطلقه معتقد بود که رهبر باید به ملت، مجلسی، سازمان و یا ارگانی پاسخگو باشد؟ خیر! آیا خامنه در مقام رهبری به غیر از آن عمل می کند؟ خیر!
در قسمت اول این تحقیق که منتشر شد، توضیحی مختصر در مورد بند اول و دوم فهرست غارتگری: ۱. غارت اموال شخصی و خصوصی و ۲. تخریب و غارت اموال عمومی ملت ایران؛ فهرست وار آورده شد. در همان قسمت اول ذکر شد که تفکرغارتگری در زرادخانه خشن فقه موجود و مشروعیت بخشی به آن با انواع و اقسام غارت بسی وحشتناک و ویران کننده است و آقای خمینی بیان کننده و مشروعیت بخش و چگونگی قانونی کردن را به فقها و یاران خود و رژیم ولایت مطلقه آموخته است در قسمت سوم «غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی» به یاری خداوند مورد بحث قرار داده می شود.
محمد جعفری ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
نمایه و یادداشت:
۱-
https://www.almaany.com/ar/dict/ar-ar/%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%BA%D8%A7%D8%B1% D8%A9/
۲- http://wikifeqh.ir/%D8%AD%DA%A9%D9%85_%D8%BA%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%AA
۳https://enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/36873-2020-02-18-14-31-
۴- لینک در انقلاب اسلامی
لینک در گویا:
https://news.gooya.com/2020/03/post-36571.php
۵- در تاریخ اسلام مشهور است که بعد از رسیدن عثمان به خلافت ابوسفیان در مجلسی در جمع امویان شعری سرود به این مضمون که ای فرزندان امیه بنی هاشم با پادشاهی بازی کرده اند؛ نـه خبـری آمـده بـود و نـه وحیی نازل گردیده است.
لیـت اشیاخی ببـدر شهـدوا جزع الخزرج من وقع الاسل
لعبـت هـاشـم بالملک فـلا خبـر جــاء ولا وحـی نـزل
وآیا درعمل این رژیم پیرو و مروج اسلام اموی نیست که دین را وسیله ای برای در دست داشتن حکومت و قدرت مطلقه کردند و همه روحانیون آن زمان – جز اقل انگشت شماری- برایشان مشروعیت دینی ساختند. و روحانیون امروز هم – جز اقل – برای این حکومت غارتگر و مطلقه مشروعیت سازی می کنند و کسانی را که بر حق و آزادی خویش می ایستند را به قتلگاه می کشانند از پیروان اسلام امویان نیستند؟!
۶-
لینک در گویا:
https://news.gooya.com/2020/03/post-36571.php
۷- تقابل دو خط یا…، چاپ اول ص ۴۱۳ و چاپ دوم ص ۴۵۹؛ روزنامه انقلاب اسلامی شماره ۲۹۲ ۱۰ تیر ماه ۵۹ ص ا و ۱۲.
۸-روزنامه انقلاب اسلامی ۱۳ خرداد ۶۰، شماره ۵۵۴.
۹- همان سند، ۱۴ خرداد ۶۰، شماره ۵۵۵.
۱۰-ماده ۵۲ قانون اصول تشکیلات می گوید: «ماده ۵۲- بمنظور حفظ بی طرفی کامل در انجام وظیفه و رعایت احترام شئون قضائی عضویت متصدیان مشاغل قضائی در احزاب و جمعیتهای وابسته به آنها و هر گونه تعلقات حزبی و انتشار روزنامه یا مجله سیاسی و حزبی وونوع است. تخلف از مفاد این ماده موجب تعقیب دادگاه عالی انتظامی و انفصال از خدمت قضائی است»
۱۱- روزنامه انقلاب اسلامی ۷ خرداد ۶۰، شماره۵۵۰.
۱۲-صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد، ج ۵ ص ۱۲۴.
۱۳- صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد، ج ۵ ص ۱۲۱۲۸-۱۲۷.
۱۴- صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد، ج ۵ ص ۱۵۲-۱۵۱.
۱۵- همان سند، ج ۱۰، ص ۱۳۸.
۱۶-همان سند، ج ۱۶ ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲.
۱۷- صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد، ج ۱۸ ص ۱۸۷. و،
۱۸- نمازجمعه آقاى خامنهاى، کیهان، شنبه ۱۲ دیماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸
۱۹- کیهان، شنبه ۱۲ دیماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸.
۲۰- نامه آقاى خمینى، مورخ ۱۶/۱۰/۶۶، صحیفه نور، جلد ۲۰
۲۱- از نامه خامنه ای به خمینی مورخ ۲۱ دی ۶۶.
۲۲-توضیح اینکه در سال ۶۶ براثر اختلافاتى که بین نخست وزیر (دولت) مجلس، شوراى نگهبان و رئیس جمهور بروز کرد، آقاى خمینى حکم اجراى تعزیرات حکومتى را به دولت واگزار کرد و علاوه برآن فتوائى در مورد روابط کار، کارگر و کارفرما داد که برطبق آن فتوى، به دولت اختیار داده مىشد که براساس خدماتى که دولت به کارفرما مىدهد، مىتواند کارفرما را به یک سلسله الزامات و وظایف که برعهدهاش گذاشته مىشود، الزام و اجبار کند. در این رابطه، روحانیت مبارز، شوراى نگهبان و رئیس جمهور آقاى خامنهاى در مدرسه سپهسالار جمع شده و در اطراف این دو موضوع به رایزنى و تبادل نظر پرداختند و سپس آقاى خامنهاى جمعبندى نظرات را که مىگفت: “اقتدار دولت اسلامى تنها در چهارچوب احکام اسلام اعمال مىشود.”، طى نامهاى به اطلاع آقاى خمینى رساند. و سپس آقاى خامنهاى در نماز جمعه ۱۱ دیماه ۶۶ به فتواى آقاى خمینى اشاره مىکند و در مورد و روابط مربوط به کار، کارگر و کارفرما مىگوید:
«امام مىفرماید دولت مىتواند در مقابل خدماتى که انجام مىدهد، شروط الزامى برقرار کند، یعنى کارفرما که در شرایط عادى و بدون نظارت دولت مىتواند با کارگر یک روابط غیرعادلانه برقرار کند، دولت مىتواند کارفرما را اجبار و الزام کند بر رعایت یک سلسله از الزامات و وظایف که برعهده کارفرما گذاشته مىشود. و این در اختیار دولت اسلامى است و در مقابل آن، خدماتى در اختیار کارفرما گذاشته مىشود. یعنى کارفرما از برق، جاده اسفالته، بندر و انواع و اقسام امکانات و خدمات دولتى استفاده مىکند. شرط استفاده از این خدمات این است که باید در مقابل کارگر متعهد شود که به وى ظلم نشود و تبعیض در جامعه به صورت یک چیز رایج و عرف متداولى در نیاید. این یک نکته اسلامى به معناى برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامى نیست و تکیه سؤال دبیرشوراى نگهبان نیز روى همین بود. حجتالاسلام والمسلمین سیدعلى خامنهاى گفت: برخى مىخواستند از فتواى امام اینطور استنباط و یا سوء استفاده کنند که امام مىفرمایند: دولت مىتواند با کارفرما شرط کند که در صورتى مىتوانى از خدمات استفاده کنى که این کارها را انجام دهى. چه کارهایى؟ کارهایى که برخلاف مقررات پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامى است. امام مىفرمایند: نه، این ها شایعاتى است که افراد مغرض این شایعات را ایجاد مىکنند. یعنى چه ؟ یعنى چنین چیزى در پاسخ امام وجود ندارد. امام که فرمودند: دولت مىتواند شرطى را بر دوش کارفرما بگذارد – این هر شرطى نیست – آن شرطى است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلامى است و نه فراتر از آن». (کیهان، شنبه ۱۲ دیماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸ ص ۱۸)
آقاى خمینى نامه شدیدالحنی در پاسخ به نامه رئیس جمهور پیرامون اختیارات حکومت اسلامى و بیانات وى در نماز جمعه نوشت که متن کامل آن به قرار زیر است:
بسمه تعالى
جناب حجت الاسلام آقاى خامنه اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته پس از اهداى سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه مى گوییم و مى کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض مى کنم.
از بیانات جنابعالى در نماز جمعه این طور ظاهر مى شود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقه اى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى دانید. و تعبیر به آنکه این جانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است بکلى بر خلاف گفته هاى این جانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضّه به نبى اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- یک پدیده بى معنا و محتوا باشد و اشاره مى کنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمى تواند ملتزم به آنها باشد: مثلًا خیابان کِشی ها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامى به جبهه ها، و جلوگیرى از ورود و خروج ارز، و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو- سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمت گذارى، و جلوگیرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنا بر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها.
باید عرض کنم حکومت، که شعبه اى از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مى تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مى تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و مى تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مى تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند.
آنچه گفته شده است تا کنون، و یا گفته مى شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمى کنم.
ان شاء اللَّه تعالى خداوند امثال جنابعالى را، که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.
۱۶ دى ۱۳۶۶ روح اللَّه الموسوی الخمینى (نامه آقاى خمینى، صحیفهنور، ج ۲۰، ص ۱۷۰).
سید علی خامنه ای در کسوت رئیس جمهور بلافاصله بلافاصله بعد از دریافت پاسخ آقاى خمینى مجدداً طی نامهاى در ۲۱ دی ۶۶ از گفته خود توبه کرده و نظر آقاى خمینى در مورد اقتدار حکومت صحّه گذاشت. متن نامه خامنه به خمینی:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینى- مد ظله العالى
پس از عرض سلام و ارادت، مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه این جانب را استماع و زیارت کردم و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده خط روشن اسلام است متشکرم. نکته اى که بیان آن را لازم مى دانم آن است که بر مبناى فقهىِ حضرت عالى که این جانب سالها پیش آن را از حضرت عالى آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشى کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرت عالى جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه هاى نماز جمعه چیزى است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد. امید است سالهاى متمادى این ملت عزیز و فداکار و مسئولان آن و همه امت بزرگ اسلام از فکر بیدار و روشن و رهبرى بى بدیل جنابعالى بهره مند گردند و خداوند عمر شریف شما را تا حضور ولى عصر ارواحنا فداه مستدام بدارد.۲۱ / ۱۰/ ۶۶- سید على خامنه اى
آقای خمینی پس از دریافت توبه نامه خامنه ای مبنی بر تأیید و صحه گذاشتن بر نامحدود قدرت ولایت مطلقه بلافاصله و در همان روز توبه وی را پذیرفت و در پاسخ به وی نوشت:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقاى خامنه اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته مرقوم شریف جنابعالى واصل و موجب خرسندى گردید. این جانب که از سالهاى قبل از انقلاب با جنابعالى ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمد اللَّه تعالى تا کنون باقى است، جنابعالى را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى مى کنید، مى دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى دهید. مع الأسف جمهورى اسلامى و سران محترم آن به جرم اسلام خواهى و بسط عدالت اسلامى در جهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتى جهانخواران شده اند و مثلًا اگر بگویند آفتاب روشن است، فردا تبلیغات جهانى به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهورى اسلامى و یاران آن را به طورى محکوم مى کنند و چون آشنا به فقه اسلامى و به ملت فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیارى از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهورى اسلامى تمام مى شود.
و البته ما متوقع نیستیم که با قیامى که بر پایه اسلام عزیز نمودیم و «نه» به شرق و غرب و عمال آنان گفته ایم، آنان به ما و شماها و به ملت عزیز جان بر کف ما بارک اللَّه بگویند. و خوشبختانه اخیراً در همین موضوع حدود ولایت فقیه نویسندگان و گویندگان متعهد و آگاه به مسائل اسلامى، مسأله را در مجالس و روزنامه ها تا آنجا که دیدم مورد بحث قرار داده که من از تمامى آنان تشکر مى کنم و امید است ائمه محترم جمعه و بویژه امثال جنابعالى که در بیان مسائل دست توانا دارید، مسأله را تعقیب و در خطبه هاى نماز جمعه اذهان ناآگاهان را روشن و زبان دشمنان اسلام را قطع فرمایید. و جنابعالى و ملت بزرگوار خواهند دید که در اطراف همین نامه چه شیطنت ها و تحلیل ها در رسانه هاى گروهى مخالفین اسلام و همدستان آنان خواهد صورت گرفت. در خاتمه سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند خواستار و امید است امثال جنابعالى در مقاصد عالیه خود پیروز و سربلند گردید. و السلام علیکم و رحمه اللَّه.
۲۱ دى ماه ۶۶ روح اللَّه الموسوی الخمینى (صحیفه نور ج ۲۰، ص ۱۷۳.)
۲۳- خاطرات آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی، چاپ اول ۱۳۸۱، انتشارات مرکر اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۴؛ در سال ۱۳۷۴، توسط آقای خامنه ای به تولیت آستانه قم منصوب شده است.
۲۴- اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان، محمد جعفری، ص ۵۴، مشروح و چگونگی این پیغام را در همین سند مطالعه فرمائید.
۲۵- انقلاب اسلامی شماره ۴۸، ۲۷ مرداد ۵۸، ص ۱و۱۶؛ صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد،ج ۸، ص ۲۵۱.
۲۶- – انقلاب اسلامی شماره ۴۸، ص ۱و۱۶، صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد، ج ۸، ص ۲۵۲ .
۲۷- انقلاب اسلامی شماره ۴۹، صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد،ج ۸ ص۲۴۴.
۲۸-https://www.youtube.com/watch?v=7LmmJEP17uE
و
https://www.youtube.com/watch?v=1wLl_-qlWzE&feature=related
تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر-۳
غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی
قبل از شروع مطلب عنوان شده به پاس قدردانی و به پاس قدردانی از استاد محمد رضا شجریان از نادرهنرمندان منحصر به فرد در زمینه آواز و موسیقی سنتی ایران و احیا و نوآوری های ارزنده اش، برای این نسل و نسلهایی که از پی می آید نکاتی یادآور شوم:
استاد محمد رضا شجریان در پنجشنبه ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۹ در تهران دار فانی را وداع گفت و در شنبه ۱۹ مهر ماه در جوار آرامگاه فردوسی در طوس به خاک سپرده شد. به خاک سپردن شجریان در جوار حکیم ابوالقاسم فردوسی، کسی که زبان فارسی را پاس و زنده نگه داشته است، در بطن خود این معنا را دارد که شجریان هم موسیقی و آواز موسیقیایی ایران زمین را زنده و پایدار ساخته است. آن مرحوم در حیات پر برکت خود توانست هنر آواز و سنت موسیقی سنتی ایران را احیا و به آن غنا ببخشد. وی آنچه از موسیقی و آواز تمامی هنرمندان و گذشتگان کشور به جا مانده بود را آموخت و برای مردم با صدای رسا و دلنشین خود آن ها را به اجرا در آورد. وی در عین حالی که موسیقی و آواز سنتی را پاس و معزز داشت، اما در هنر آواز و موسیقی دست به نوآوری های مهمی زد و سازهای تازه ای را جهت تنوع بخشیدن به صداهای دلنشین بیشتر ابداع و فصل تازه ای را در موسیقی کشور پایه ریزی کرد و آن را وارد مرحله جدیدی کرد که حق است گفته شود، آواز وموسیقی عصر شجریان.
علت جاودانگی او در دل و جان ملت ایران و تمامی فارسی زبانان تنها به علت صدای دلنشین و استعداد موسیقایی وی نبود، زیرا بسیاری صدای رسا و زیبا و دلنشین دارند، اما در دل ملت جای نگرفته اند. رمز و راز این جاودانگی را باید در روش و منش وی جستجو کرد. آن مرحوم در هر مرحله از زندگی همراه غم و شادی مردم بود. و علت جاودانگی او در دل و جان مردم، با مردم زندگی کردن او است. وی هنرمندی است و با وجودی که خود یک رجل سیاسی نبود اما با هنر خود همچنانکه در کنار مردم بود به هر دو رژیم شاهنشاهی و مطلقه فقیه که صد بدتر از شاهنشاهی است نه گفت. و البته بهای سنگین آن را هم پرداخت اگرچه امروز قلم به مزدانی در نبود جسمانی او به لجن پراکنی و تهمت زدن او روحش را آزرده میکنند و سعی در کم کردن محبوبیت ابدی و همیشگی وی دارند و البته اما این یاوه گوییها و لجن پراکنی ها مذاق قدرت پرستان حکومتی و حسودان بی مایه او در هنر موسیقی و غیر موسیقیایی و هنری را خوش می آید، اما گفته اند قدما که” با آب دهان سگ، دریا نجس نگردد” و مرده خوار هرچه می خواهند عو عو کنند!!.
روح پر مهر او قرین دریای بیکران رحمت الهی باد.
در گذشت این هنرمند گرانقدر را به خانواده محترمشان و به ملت ایران و هنرمندان مردمی کشور و جهان تسلیت می گویم. و اما برگردم به بحث اصلی غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی
در دو قسمت منتشر شده پیشین توضیح کوتاهی آمد از تفکر غارتگری در زرادخانه فقه موجود و اینکه آقای خمینی و پیروانش را می توان پیرو نظریه امویان دانست که می گفتند: الحق لمن غلب. و نگاه و عمل آنها به کشور به مثابه کشوری فتح شده که فاتحان حق خود می دانند که برای حفظ قدرت خود به کشت و کشتار و غارت و ویرانگری آن بپردازند. همچنین گفته شد که غارت و ویرانگری نظام ولایی یک عمل خاص در یک زمان و مکان نیست بلکه یک فرآیند است که پیوستگی دارد و همچنان بشدت ادامه دارد. و آقای خمینی هم آنچه را به دست آمده غنائم خوانده و مشروعیت دینی و قانونی به آن بخشیده و به روحانیون طرفدارش آموزش داده که با هر وسیله ممکن به حفظ این غنائم به دست آمده بپردازند. افزون بر آن فهرستی از غارتگری و ویرانی در هفت بند، بخش و یا فصل و توضیح فشرده ای از بند اول و دوم آن یعنی: ۱- غارت اموال شخصی و خصوصی و ۲- تخریب و غارت اموال عمومی ملت ایران آمد. و اینک در این بخش به بند سوم فهرست غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی پرداخته خواهد شد:
و این هجمه حکومت مطلقه فقیه به غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی کشورهم تنها هجمه ای نیست که بنام خدا و دین و با انواع و اقسام دروغ، دروغ مصلحت آمیز، مصلحت، تقیه و توریه، و زیر عهد و پیمان زدن آقای خمینی در لباس عارف و مرجع دینی که در برابر انظار جهانیان پیمان و وعده رسیدن به حقوق خود و انواع آزادی ها و عدالت گستری را در علن و آشکارا به ملت ایران می داد که به «بیان پاریس» موسوم شد و در خفا و دور از چشم مردم طرح چگونگی قبضه کردن قدرت که به او و بعضی از حلقه اسرارش داده شده بود را به اجرا می گذاشت و همینکه پایش به ایران رسید و قدرتش تثبیت گشت، بدون استثنا و به ضرس قاطع به تمامی آن ها پشت پا زد. و آشکارا گفت که من از روی مصلحت حرفهایی زده ام که حال قرار نیست روی آن ها بمانم و بر آن ها عمل کنم و به ساخت و استقرار رژیمی بر پایه کشوری که فتح شده، و آنچه در آن است غنائم است، با کشت و کشتار و انواع و اقسام جنایات دست زد. و برای ماندن و استمرار چنین حکومتی هر امری را لازم بلکه واجب شمرد و آن را به روحانیون خودی برای حفظ و نگهداری آن آموزش داد که حاکم برای حفظ و نگهداری آن نباید به هیچ حرفی، عهد و پیمانی و قانونی چه شرعی و چه عرفی پای بند باشد.
غارت و تخریب در زمینه فرهنگ کشور و سرمایه های فرهنگی مردم اما خیلی جدی تر و دردناک تر است؛ زیرا به میراث تاریخی کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی قبل و بعد از اسلام تا جای ممکن دستبرد می زند و به تخریب آن می پردازد، و همچنین بناهای تاریخی و عام المنفعه را از صاحبان حقیقی آن غارت کرده و آن ها را بنام خود و اعوان و انصارشان ثبت می کند. و این یعنی غارت و تخریب فرهنگ کشور که میراث به جا مانده از ملتی است که با تجربه گرفتن از آن فرهنگ و تمدن غنی خود، تا به امروز در برابر تهاجماتی که از هر سو بر او وارد شده، توانسته زنده و پایدار باقی بماند. ایران در طول تاریخ همیشه این آمادگی داشته که ایده های نو و سازنده را با آغوش باز بپذیرد و آن را در فرهنگ و تمدن خود هضم و بومی نماید، با وجودی که اقوام مختلف و با زبانهای مختلف به ایران هجوم آورده و قرن ها در کشور حکومت رانده اند، نتوانسته اند که فرهنگ، تمدن و زبان جامعه را از بین برده و آن را خودی نمایند، بلکه این ایرانی ها بوده اند که فرهنگ و تمدن خود را به آنها تحمیل کرده است. و این از مهترین راز ماندگاری ایران زمین است. کم نیستند فرهنگ و تمدن هایی که در تاریخ امروز جز نامی از آن باقی نمانده است. اما فرهنگ و تمدن ایران همچنان زنده و پویا است و ما ایرانی ها نه در حرف و نظر بلکه در عمل نشان داده ایم که گذشته زنده است، جنبش دارد و در زندگی روزانه ما حاضر است، و کسانی که فکر می کنند و یا می خواهند به مردم القا کنند که گذشته، گذشته است سخت در اشتباهند. اگر اقوام دیگری که به کشور هجوم آورده و حتی مدتی هم حاکمیت داشته توانسته اند که فرهنگ و تمدن کشور را نابود و از بین ببرند این حکومت مطلقه هم خواهد توانست فرهنگ جنایت وغارتگری و تخریب را بنام دین جایگزین کند، زهی خیال باطل!!
با وجودی که جنبش وحرکت و مقابله ایرانیان در زمینه های مختلف با چنین حکومت مطلقه ای با انواع و اقسام روشها عیان است و در بعضی از زمینه ها از جمله در سانسور همه جانبه مردم، به پستو بردن زنان و بانوان کشور و موسیقی سخت شکست خورده است، اما یادآوری و تذکر غارت و تخریب در هر زمینه ای از جمله در زمینه فرهنگی خالی از فایده نیست. غارت و تخریب فرهنگی در دو قسمت زیر آورده می شود:
الف– غارت و تخریب بناهای تاریخی و عام المنفعه از صاحبان حقیقی آن و
ب- دستبرد به تاریخ کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی کشور قبل و بعد از اسلام تا جای ممکن.
الف-غارت و تخریب بناهای تاریخی و عام المنفعه از صاحبان حقیقی آن
غارت کردن بناهای تاریخی وعام المنفعه ازصاحبان حقیقی آن و ثبت آنها بنام خود و اعوان و انصارشان، چنان عیان است که هر کسی در هر کوی و برزنی که زندگی می کند، به شهر و برزن خود و کشور بنگرد به سادگی آن را مشاهده خواهد کرد.
هر نسلی و جامعه ای در زمین و کشوری که در آن زندگی می کند، سعی دارد که در عمران و آبادی آن آثاری ماندگار برای یادآوری و استفاده نسلهای بعد از خود به یادگار باقی بگذارد. و ما در تمامی کشورها و نقاط مختلف جهان، ساختمانها، بناهای باشکوه، عبادتگاههای مختلف، پلها، بیمارستان ها، مدارس و آموزشگاهها، دانشگاهها و…. را مشاهده می کنیم که از نسلهای گذشته و به نام اشخاص و یا حاکمانی که آن ها را بنا کرده اند به یاد گار مانده و بنام میراث فرهنگی آنان ثبت و شناخته شده است و حتی بسیاری از آنان جهت استقرار و تداوم آن بناها عام المنفعه خود، موقوفاتی نیز بر جای گذاشته اند. این امر در تمامی ادیان و فرهنگ و تمدنها پسندیده و بر آن تأکید و توصیه می شود وهر کسی و یا هر حکومتی و حاکمی کوشش می کند که با ساخت چنین بناهای عام المنفعه ای، نام نیکویی از خود برای نسلهای بعدی بر جای بگذارد تا آیندگان در عین حالی که از آن ها دیدن و بهره می برند، یادآور بانیان خیر و نام نیک بنیاد کننده اش باشند.
در تمام دنیا و کشور ها نام کسانی که بنیادهای مختلف، انواع و اقسام بناهای با شکوه، برای آیندگان به میراث می گذارند، صیانت می شود تا مردم تشویق و تهییج شوند که به طرق مختلف و باب میل خود به عمران و آبادی شهر، منطقه و کشور خود بپردازند و هم با تجربه گرفتن از این بناها و بنیادها دریابند که در هر وضعیت از مال و قدرت و ثروت که باشند، روزی درخواهند گذشت و تنها میراث به جا مانده از آنان است که نام نیک آن ها را زنده و جاوید نگه می دارد. این از حقوق هر کسی است که میراث عام المنفعه ای که از خود به جای می گذارد، بنام خودش و یا نامی که او بر آن نهاده باقی بماند. و کسی هم حق ندارد نیت خوانی کند که بنیاد کننده اش به چه نیتی دست به چنین اقدام خیرخواهانه ای زده است. نیت خوانی از ضمیر باطن اشخاص فقط در اختیار خداوند است. اما متأسفانه این حکومت مطلقه غارت گر به جای پرداختن به عمران و آبادی و ایجاد بنیادهای عام المنفعه و یا بناهای با شکوه، سعی کرده که آنچه را که از گذشتگان به میراث باقی مانده، غارت مصادره و بنام خود و اعوان و انصارش تغییر دهد و آن به ثبت برساند.
غارتگری میراث گذشتگان چنان آشکار است که هر کسی به هر شهر و منطقه ای که بنگرد، به سادگی مشاهده می کند، که چگونه این حکومت مطلقه و غارتگر، هر جا بنای باشکوهی، ساختمان تاریخی، بنیادها عام المنفعه ای وجود داشته، نام بنیاد کننده اش را غارت کرده و آن را بنام خود و اعوان و انصارش به ثبت رسانده است. دستبرد و مصادره و غارت کردن بناهای تاریخی و عام المنفعه از صاحبان حقیقی آن و ثبت آنها بنام خود و اعوان و انصارشان تمامی میراث گذشتگان را از قبیل مساجد، مدارس، دانشگاه ها، شهرها، محلات، خیابانها، کوچه و بازار و آنچه را از نسلهای گذشته و دیگران به یادگار مانده در بر می گیرد. در اینجا جهت رعایت اختصار به چهار نمونه مشهور اشاره می شود، و مابقی بر عهده تک تک آحاد مردم است که به اطراف خود بنگرند تا شدت غارتگری در این زمینه را مشاهده کنند.
نمونه اول: مسجد شاه و میدان نقش جهان اصفهان
مسجد شاه یا مسجد جامع عباسی مهمترین مسجد دوره صفویه در شهر اصفهان است که هم به لحاظ عظمت جنبه معماری و هم کثرت تزیینات حائز اهمیت است. ساخت مسجد جامع عباسی یا مسجد شاه در سال ۱۰۲۰ ه.ق به فرمان شاه عباس اول و در بیست و چهارمین سال سلطنت وی شروع گشته و در سال ۱۰۲۵ هجری قمری تقریباً آن را به اتمام رسانیدهاند. این مسجد شاهکاری جاویدان از معماری و کاشیکاری و حجاری ایران در قرن یازدهم هجری است و در تاریخ های ثبت شده همه جا از این مسجد به نام «مسجد جامع عباسی» یا »مسجد شاه» یاد شده است. «علیرضا عباسی» مورخ به سال ۱۰۲۵ نوشته که شاه عباس این مسجد را، از مال خالص خود بنا کرده است. مسجد شاه یا جامع عباسی و میدان نقش جهان اصفهان از شاهکارهای دوران صفویه است امروز نام آن را غارت شده و بنام مسجد امام و میدان امام یعنی مسجد و میدان امام خمینی ثبت شده است.
نمونه دوم:مسجد شاه تهران
مسجد شاه تهران با قدمتی در حدود ۲۰۰ سال از زیباترین مساجد تاریخی تهران است. بانی این مسجد فتحعلی شاه قاجار (۱۲۵۰-۱۲۱۲ ه. ق) است و در آغاز هم مسجد سلطانی نامیده شده است و تا قبل از انقلاب هم در کتیبه ها مسجد سلطانی یا مسجد شاه نامیده می شد. اما بعد از انقلاب نام این مسجد غارت شد و بنام مسجد امام خمینی به ثبت رسید. میراث حقیقی و واقعی به جا مانده از آقای خمینی، که به نام او در تاریخ ضبط و ثبت خواهد شد دو چیز است:
یکم. با «بیان پاریس» ملت همگی به انقلاب پیوست و با رهبری وی بنیاد شاهنشاهی و منقرض و جمهوری اعلان شد. اما وقتی قدرت را قبضه کرد جمهوری ولایت مطلقه غارتگر و مخرب و ضد مردمی با دست او، با دروغ، تزویر، دروغ مصلحت آمیز، خدعه، توریه و زیر عهد و پیمان زدن به ملت ایران تحمیل کرد و
دوم. قبرستان های کشور است که به دست وی آباد شد. با ادامه جنگ عراق علیه ایران در سال ۶۰ و ۶۱ به خیال واهی تصرف عراق و ایجاد حکومت فقیه و راه قدس از کربلا می گربلا می گذرد، بیش از حداقل سیصد هزار جوانان عاری از علم و اطلاع و تنها به عشق خدمت به وطن را به کشتارگاه فرستاد و قبرستان ها را آباد و پر کرد و به همین مقدار و بیشتر هم معلول جنگی بر جای گذارد که عوارض آن نسلها بر جای خواهد ماند. بخش دیگری را هم از همان اوایل پیروزی انقلاب به جرم های واهی نابود کرد و بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ دست به کشتار وسیع جوانان زد و آنچه را که نتوانسته بود، از بین ببرد، در سال ۶۷ با فرمانی بیش از چهار هزار نفر زندانی را فله ای قتل عام کرد. بنابر این آقای خمینی چیزی را که به دست خود آباد کرد و بر جای گذارده قبرستان ها است که باید همگی آن تحت نام «بهشت خمینی» بنام وی ثبت و ضبط شود و نه بناها و بنیادهای تاریخی میراث گذشتگان .
نمونه سوم: مسجد سپهسالار
میرزا حسین خان کرد سپهسالار قزوینی، صدر اعظم ناصرالدین شاه قاجار بوده است که دستور ساخت مدرسه و مسجد سپهسالار را در سال ۱۲۵۸ شمسی صادر کرد و چون سپهسالار دو سال بعد در مشهد درگذشت، برادرش یحیی خان مشیرالدوله این بنای با شکوه را در ظرف ۵ سال تکمیل و به پایان رساند و به نام برادرش که بانی این بنای با عظمت بود، آن را مدرسه و مسجد سپهسالار نام گذاری کرد و تا پیش از انقلاب هم به همین نام، نامیده می شد. اما در همان اوایل پیروزی انقلاب، نام بانی آن را غارت کرده و بنام مدرسه «شهیدمطهری» به ثبت رسانده شد.
نمونه چهارم: دانشگاه ملی
سنگ بنای دانشگاه ملی در سال ۱۳۳۸ گذاشته شد و ابتدا این دانشگاه غیر دولتی بود. در سال ۱۳۵۳، هنگامی که دولت وقت به پشتوانه درآمدهای نفتی اقدام به پرداخت شهریه موسسات آموزشی ملی کرد. این امر سبب شد تا دانشگاه از انحصار طبقه مرفه و بالای جامعه خارج شده و دانشجویان از طبقات مختلف از طریق کنکور سراسری وارد این دانشگاه شوند و عملاً این دانشگاه هم به سایر دانشگاه های کشور پیوست. این دانشگاه که قبلاً دولتی شده بود، پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ به موجب قانونی که در شورای انقلاب تصویب شد دانشگاه ملی، دانشگاهی دولتی اعلام شد ولی ستاد انقلاب فرهنگی گوش بفرمان و همراه با غارتگران در سال ۱۳۶۲ به غارت نام این دانشگاه پرداخت و آن را بنام داشگاه «شهید بهشتی» تغییر نام داده و به ثبت رسانده است.
سئوال مهم این است که بهشتی چه نقشی در پایه گذاری، و یا ایجاد این دانشگاه داشته است؟ هیچ! حتی این حکومت که از نام ملی و ملی بودن هم وحشت دارد، نام ملی دانشگاه را تخریب و نام بی مسمای« شهید بهشتی» بر آن نهاد. میراث واقعی آقای بهشتی که به یادگار مانده، و بنام او به ثبت تاریخ خواهد رسید، ویران کردن دادگستری سابق و پایه ریزی و ساخت قوه قضائیه ای و یا بهتر است بگوئیم قوه قهریه ای است که کارش ویران کردن عدالت در کشور و حامی جنایت کاران و از بین بردن حقوق حقه مردم است.
چهار مثال فوق که برای همه مردم آشنا است آورده شد تا هر کسی به اطراف و اکناف کشور که بنگرد به عمق ویرانگری وغارت در آثار تاریخی و ملی، و میراث فرهنگی به جا مانده از صده ها و قرنهای گذشته را بیش از پیش یادآور شود. حتی از مصادره نام بعضی از دانشگاه ها، شهرها و محلات، میدان ها، خیابانها، کوی و برزن و هر چیز ماندگار در ذهن جامعه و نسلهای آینده که بشود نامی بر آن نهاد، به نوعی غارت و تخریب کرده است.
تخریب و غارت میراث فرهنگی و هنری کشور حد و مرز نمی شناسد، قسمتهایی را که نمی توانسته اند از بین ببرند و تخریب کنند، همچنانکه در بالا آمد از صاحبان حقیقی آن مصادره کرده و بنام خود و اعوان انصارشان به ثبت رسانده اند. اما آن قسمت از آثار فرهنگی هنری کشور و بناهای تاریخی و آثار باستانی را که ممکن نبوده بنام خود کنند و یا جنبه اسلامی نداشته و به میراث فرهنگی قبل از اسلام باز می گردد، به عناوین و بهانه های مختلف تا جائی که توانسته اند، به تخریب آن پرداخته و همچنان این تخریب ادامه دارد. ترس از ملت ایران است که هنوز نتواسته اند، بعضی از آن آثار را کامل تخریب و از بین ببرند. اما در صدد فرصت اند که به آنها اجازه دهد که به تخریب کامل آن بپردازند، زیرا وجود آن آثار مانند تیری است بر قلب این حکومت غارتگر و خونخوار. تمام هدف و سعی و کوشش حکومت جمهوری اسلامی مطلقه عصر اموی حاضر این است که نشان دهند که قبل از اسلام در ایران چیزی نبوده است و هر چه هست بعد از اسلام است و به همین علت است که با عناوین مختلف سعی در تخریب آن دارد. احصاء غارت و تخریب آثار فرهنگی و هنری و باستانی و میراث به جا مانده از گذشتگان قبل و بعد از اسلام و بویژه قبل از اسلام کار سترگی است که در حوصله این مقال نیست. در قسمت بعدی به دستبرد حکومت ولایت مطلقه به تاریخ کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی کشور قبل و بعد از اسلام تا جای ممکن پرداخته خواهد شد. در قسمت بعدی (قسمت چهارم) ب- دستبرد به تاریخ کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی کشور قبل و بعد از اسلام در حد وسع اینجانب بدان پرداخته خواهد شد، انشاء الله.
محمد جعفری ۱۱/ مهرماه ۱۳۹۹
تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر- ۴
غارت و تخریب در زمینه های فرهنگی ۱/۳
دستبرد و جعل تاریخ کشور و تغییرات ایدئولوژیکی در رویدادهای تاریخی کشور
در قسمت پیشین توضیح داده شد که جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر، بنیادها و بناهای تاریخی و عام المنفعه ای که میراث فرهنگی به جا مانده از گذشتگان است را از صاحبان حقیقی مصادره و یا آنرا تخریب و غارت کرده و یا آن ها را بنام خود و اعوان و انصارشان، ثبت کرده اند. این امر چنان عیان است که هر کسی در هر خیابان، کوی و برزنی که زندگی می کند، به سادگی آن را مشاهده می کند. چند نمونه روشن از این غارتگری به عنوان مثال و نمونه آورده شد. احصاء غارت و تخریب تمامی آثار فرهنگی ومیراث هنری و باستانی بجا مانده از گذشتگان نیازمند کار مستقلی در این زمینه است. همچنین توضیح داده شد که میراث واقعی و حقیقی به جا مانده از آقای خمینی هم که تاریخ آن را ثبت و ضبط خواهد کرد دو چیز است: انقراض بنیاد شاهنشاهی و استقرار جمهوری ولایت مطلقه غارتگر و ضد مردمی وآباد کردن و توسعه قبرستانهای کشور که به دست وی آباد شده و باید همگی آنها در واقع «بهشت خمینی» نامیده شود.(۱)
آقای خمینی وقتی به ایران باز گشت وبر کرسی رهبری انقلاب ملت ایران نشست و رهبریش تثبیت گشت، در همان دو هفته اول بعد از پیروزی انقلاب طی فرمانی به صراحت عنوان کرد: « تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوی و شاخه ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت سلسله غیر قانونی پهلوی» مصادره و آنچه به دست آمده را «غنائم» خواند و تأکید هم کرد که «. این دارایی از غنائم اسلام است » (۲) با زبان فقها غنیمت، آن اموال و دارائی هایی است که «با قهر و غلبه و جنگیدن از کفّار به دست میآید و مطلق فواید به دست آمده است.» وی حتی دخل و تصرف دولت منتخب خود را از این غنائم بر حذر می دارد و فرمان می دهد که« این غنائم مربوط به دولت نیست و امرش با شورای انقلاب است» شورای انقلابی که در تمامی مدت عمر خود، قدرت اصلی آن در دست روحانیون منصوب خودش بود و این غیر مستقیم یعنی خودش.
وی وقتی تأکید می کند که همه اینها غنائم اسلام است یعنی اینکه ایران کشوری است که به دست وی فتح شده و ملت ایران به دست ایشان مسلمان شده اند ویا اگر نشده اند در ذمه اسلام هستند و لذا مال و جانشان در ید اختیار اوست. در نظر وعملِ خمینی، ایران کشوری فتح شده و آنچه به دست آمده غنائم است. و لذا در خوردن و بردن، دست اعوان و انصار خود را بر جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد، بلکه موافق نظر و عمل، آقای خمینی به هیچ دین و قرار و قاعده ای جز تصاحب مطلق قدرت بنام ولایت مطلقه فقیه اعتقاد ندارد و به هیچ قول و قراری پایبند نیست.
آقای خمینی در بهترین حالت و درعمل به مانند شخص دو زنه ای که یکی از آن دو سوگلی و دیگری کلفت خانه است عمل می کرد. وی با دقت، مهارت و قدرت، این بازی دو سویه را که روحانیون و حلقه اسرارش سوگلی و مابقی مردم کلفت و نوکر خانه هستند، با کمک دیگر روحانیونی که به آموزه های اوعمل می کردند، او این روش را در همه زمینه ها از جمله در جنگ و اقتصاد پیش برد. در جنگ همه شاهدید که فرزندان کشور را برای خط شکنی و خنثی سازی مین ها به جبهه ها می فرستاد ولی در همان حال و موقعیت، تمامی فرزندان و سران روحانی و غیر روحانی یا در خارج از کشور مشغول تحصیل و یا خوش گذرانی و یا در داخل به غارت کردن و اشغال پستها مشغول بودند. در زمینه اقتصادی هم همین روش معمول بود. در حرف و سخنرانی خود را حامی پا برهنه ها و مستضعفین و کسی که از وضعیت پابرهنه ها آرام و قرار ندارد و تمامی هم و غم خود را وقف بهبود وضعیت آنان کرده است، نشان می داد. ولی در عمل تمامی بنیادهای اقتصادی و مؤسساتی که پول ساز بودند را به روحانیون و یا حزب مؤتلفه واگذار می کرد. وضعیتی که امروز در کشور از دزدی و غارت و تخریب در تمامی زمینه ها حاکم است تداوم آموزشی است که استاد اعظم آقای خمینی به آنها داده است. اوست که آموزش داد که برای حفظ حکومت و دست به دست کردن و نگهداری آن جاسوسی کردن، دروغ گفتن، شراب خوردن، پای بند نبودن به هیج حرفی، قول و قراری، و یا وعده و وعیدی وفا نکردن هم واجب است. وقتی می گوید حفظ حکومت اوجب واجبات است یعنی اینکه هرعملی که برای حفظ آن در تصور آید واجب و لازم است.
حال بعد از ۳۱ سال که آقای خامنه ای بر کرسی رهبری نشانده شده، تنها سخن سر راست و درستی که هیچ شک و شبهه ای در آن نیست و به حقیقت پیوسته و از زبان خود او جاری شد، این بوده است:
« اولا واقعاً باید خون گریست بحال جامعه اسلامی که احتمالاً کسی مثل بنده در آن مطرح بشود…خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم و این را بنده میدانم. » (۳) و امروز، بعد از سی سال که وی همه ارکان قدرت را در ید اختیار خود گرفته، هرگز در دل ملت نتوانست جای باز کند و روز به روز بر نفرت مردم از وی افزوده شد، چرا که کشور از هر جهت به ویرانی کشیده شده است. از دین و ایمان هم نگو و نپرس! و عنقریب اگر این رژیم و سیستم بر سر قدرت بماند، چیزی از کشور برای نسلهای آینده باقی نماند.
چنان قدرت چشم و گوش و دل خامنه ای را پر کرده که وقتی هم در سال ۸۸ میلیونها کسانی که در تظاهراتی آرام جهت احقاق حقوقّ رأی خود به خیابانها آمدند، حضورشان را نادیده گرفت و آن ها را به خارجی، و بسیج شده از جانب استکبار جهانی نسبت داد و با این بهانه آن ها را به خاک و خون کشید و تعدادی را نیز زندانی کرد و باز در دیماه ۹۶ تجمع اعتراضی به گرانی و خواستهای اقتصادی و فساد جاری و عیان در ساختار رژیم در مشهد شروع شد و به سرعت سراسر ایران صحنه تظاهراتی بیسابقه گردید و طی یک هفته بیش از یکصد و بیست شهر را در بر گرفت. با دشمن دشمن کردن آنها را خارجی و کسانی که از خارج ارتزاق می کنند نامید. خامنه ای و رژیم فاسد ولایت مطلقه تا چشم باز کرد، دید این اعتراضات بیشتر از لایهها و قشر های فقیر جامعه و اقشاری بودند که احساس میکردند از طرف حاکمان فاسد نادیده گرفته شدهاند این بار باز هم وقتی دید با قشرهایی از جامعه روبرو شده که ظاهراً از حامیان و پشتیبانان رژیم به حساب می آمدند. اما باز آنها را به خا رجی ها، آمریکائی ها و صهیونیسم منتسب کرد و به کشتار و باز داشت عده وسیعی از آنان پرداخت، موافق اطلاعات منتشره در این تظاهرات اعتراضی بیش از ۲۰ نفر کشته و پنج هزار نفر بازداشت شدند. خامنه ای به جای اینکه از این تظاهرات سراسری به خود آید و تجربه بیاموزد، به مأموران امنیتی و کشت و کشتار روی می آورد و متوجه نیست که به استدراج دچار شده است.
خامنه ای و رژیم مطلقه فقیه به جای اینکه متوجه گردد و به سمت مردم باز گردد، جهت نجات خود و رژیم اش همچنان به جنایت و بگیر و ببند و اعدام ادامه میدهد و هنوز زخم ایجاد شده از تظاهرات سراسری اقشار فرودست و لایه های فقیر جامعه در دیماه سال ۹۶ جامعه را التیام نبخشیده بود که ناگهان با اعلان سه برابر شدن قیمت بنزین، موجب قیام و اعتراض مردم در ۲۴ آبان گردید و دامنه اعتراض به ۱۹۰ شهر یعنی به سراسر کشور گسترش یافت. خامنه ای نگران از حاکمیت جبّار خود در ۲۶ آبان خطاب به دژخیمان خود گفت:«به هر شکل ممکن» به اعتراضها خاتمه دهید و « مسئولان در حفظ امنیت به وظایف خود عمل کنند» و افزود: «این ها اشرارهستند» و نیروهای امنیتی پیدا و پنهان به دروکردن زن و بچه و کوچک و بزرگ مردم بی دفاع پرداختند. خبرگزاری رویترز در ۲۳ دسامبر(= ۲ دیماه ۹۸) به نقل از ۳ منبع دولتی وزارت کشور- که نمی خواست نام منابع خود را آشکار کند – کشته شدگان را حدود ۱۵۰۰ نفر اعلام کرد.
سازمان عفو بین الملل در سندی، مرد، زن و کودکانی که به دست نیروهای امنیتی در فاصله ۲۴ تا ۲۸ آبان ۹۸ کشته شده و آنها توانسته اند، به مشخصات دقیق همراه با اسم و رسم کامل آنها دست یابند را ۳۰۴ نفر اعلام کرد(۴)
روزنامه ابتکار در تاریخ ۱۳/۳/۱۳۹۹ نوشت:« با گذشت بیش از ۶ ماه، بالاخره آمار رسمی کشتهشدگان اعتراضات آبان ۹۸ اعلام شد ۲۳۰ کشته، ۷۰۰۰ مجروح و ۶۰ مرگ به دلیل نامعلوم!»
بازداشت شدگان را هم حدود ۷-۱۰ هزار نفر اعلام کرده اند، اما سید حسین نقوی حسینی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز روز دوشنبه ۴ آذرماه، آمار بازداشتی های اعتراضات آبان ۹۸را حدود ۷ هزار نفر اعلام کرد.
این تظاهرات و اعترضاتی خونینی که سراسر کشور را فرا گرفته و کل نظام را به لرزه در آورده بود، و به سادگی قابل باور نبود که آن را به گردن خارجی ها و دشمن انداخت، اگر چه خامنه ای دو روز پس از سه برابر شدن قیمت بنزین که اعتراضات وسیعی خونینی را در سراسر ایران به همراه داشت، از این اقدام حمایت کرد و اعتراضات را برنامه ریزی شده از قبل و آن را به “اشرار” و “ضدانقلاب و دشمنان ایران” نسبت داد که به گفته او با “تشویق” آمریکا، صهیونیست ها، خانواده پهلوی و سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است. حسن روحانی هم چهارشنبه ۲۹ آبان ۹۹ در سخنانی مشابه با خامنه ای ضمن اعلام “پیروزی” بر معترضان، از جمله گفت: «آشوبطلبان سازمانیافته، برنامهریزی شده و مسلح بودند که کاملا بر اساس برنامه طراحیشده از سوی ارتجاع منطقه، صهیونیستها و آشوبطلبان سازمانیافته، برنامهریزی شده و مسلح بودند که کاملا بر اساس برنامه طراحیشده از سوی ارتجاع منطقه، صهیونیستها و آمریکاییها اقدام کردند.» عترضات آبان ۹۸ که از ۲۴ آبان شروع و با به خاک و خون کشیده شدن و کشت و کشتار وسیع آنان و گسیل فله ای مردم به زندانها، موقتاً توانستند تا آخر آبان و اول و دوم آذر، آتش را خاموش و آن را مهار کنند.
آقای خامنه ای اینکه قدرت شما با کشت و کشتار و داغ و درفش و جنایت دوام آورده خوشحال نباشید. همین شما را به ورطه هلاکت خواهد رساند. این به تعبیر قران استدراج است، زیرا کس و بویژه حاکمی که درگیر استدراج می شود، متوجه نمی شود که عمل جنایت کارانه اش در نظرش زیبا جلوه می کند.
انسانها و بویژه حکام مغرور به قدرت خویش هرگاه به راههای خلاف حق و عدالت افتند و بموقع خود را تصحیح نکنند، دچار موقعیتی که حاصل عمل خلاف حق و عدالت است می شوند و به ورطه ای می افتند که به کار بردن قدرت بیشتر و جنایت بیشتر را برای یافتن مرتبت اعلی، و قدرت خود ضرور می پندارند. قرآن کسانی را که قدم به قدم با بکار بردن ظلم و ستم در ورطه هلاکت میافتند، به فرعون تشبیه میکند، که چون به راه رشد و حق باز نگشت، بدی اعمال در نظرش آراسته و مزیّن جلوه میکند « بدین سان برای فرعون بدی عمل او آراسته شد و از راه [حق] بازداشته گشت و نیرنگ فرعون جز سبب نابودی و هلاکت او نشد»(۵) قدرت طلبانی که به موقع از راه ستم باز نمی گردند، علاه بر اینکه عمل و کردار خلاف حق و عدالت در نظرشان و من ذهنی اشان زیبا جلوه می کند، و بیآنکه بفهمد به تدریج، به ورطۀ تباهی نزدیک و نزدیکتر و به قانون استدراج دچار می شوند.
استدراج هشدار قرآن به همه انسانها و بویژه حکام مغرور به قدرت خویش است که بدانند که موقعیت و عمل به حق و عدالت میماند و هر قدرت و موقعیت جز آن ناپایدار و دلبستن بدان افتادن در ورطه ذلت است. انساهایی که به قدرت تکیه می کنند، از این قانون هستی غافلند که وزر و وبال عملشان گریبانشان را خواهد گرفت (۶) در حقیقت، کسانی که به بیراهه قدرت طلبی میافتند،غافل می شوند که عملها بر خود میافزایند وضعی را پدید میآورند که قدرت طلب را فرو میبلعد. و در نتیجه قانون استدراج قانون حاکم بر پندار و گفتار و اعمال کسانی می شود که جستجوی حق و حقیقت و عمل به حق را از دست فرو میگذارند و پندار و گفتار و کردار خویش را تابع موقعیتی میکنند که، در آن، منزلت و مرتبت برتر و بسا برترین را از آن خود تصور میکنند و بدینسان نتیجه عملشان به تدریج بدون اینکه بفهمند گریبنشان را خواهد گرفت: « پس مرا با کسی که این گفتار را تکذیب میکند واگذار به تدریج آنان را به گونهای که درنیابند (گریبان) خواهیم گرفت.» (۷)
با همۀ توجیه و تفسیر ها که در بالا آمد، عواقب جنایات و کشتار مردم و گسیل هزاران نفر مردم به زندانها در سراسر کشور و حتی تعدادی از آنها را در زندان ها با گرفتن اعترافات قرون وسطی ای زیر شکنجه و بدتر از آن به اعدام محکوم و یا به قتل رسانده شدند. با وجودی که دشمن دشمن، برنامه ریزی ، اشرار گفته می شد، اما این بار مردم مستضعف سراسر کشور بودند که به منظور احقاق حق و آزادی خدادادی خود، دست به اعتراض زده بودند لذا برای حتی بخشی از طرفداران رژیم هم این جنایت و کشتار و گسیل مردم به زندان ها، قابل هضم و فهم نبود. خامنه ای درمانده که چگونه حد اقل این جنایات را به طرفداران خود بقبولاند و برایشان قابل هضم سازد که همۀ اعمال انجام شده شرعی و دینی بوده است. نا گهان به آقای خامنه ای خواب نما شد که اعترض کنندگان یعنی فرودستان، لایه های فقیر، تهیدستان، حاشیه نشین ها، جوانان بیکار و اقشار آسیب پذیر جامعه، مستضعفین نیستند بلکه ما مستضعفین واقعی و اقشار آسیب پذیر جامعه هستیم و اینها بر ما خروج و شورش کرده اند. وی که درمانده شده بود، از قرآن مایه گذاشت و چنان استدلال ناپخته و ناسنجیده ای بکار برد که هر کسی که به قران مراجعه کند بدون هیچگونه تفسیری می فهمد که خامنه ای که گیج قدرت و موقعیت خود شده، نمی تواند بفهد که به ورطه هلاکت افتاده و به استدراج کشیده شده است و لازم دیده، تهمت و دروغ بزرگی به قرآن نسبت دهد تا شاید بخشی از طرفدارانش اقناع کند و کمی هم آتش قدرت طلبی خود را راضی و توجیه کند. وی ۶/آذر/۹۸ در دیدار با بسیجیان گفت: «مستضعفین چه کسانی هستند؟ مستضعفین را بد معنا میکنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیراً -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیبپذیر [معنا میکنند]، یعنی آسیبپذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمیداند، قرآن میگوید: وَنُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوٰرِثین؛ (قصص، ۵) مستضعفین یعنی ائمّه و پیشوایان بالقوّهی عالَم بشریّت؛ این معنای مستضعفین است. این چند سال اخیر باب شده که مستضعفین را افراد فرودست و اقشار آسیبپذیر معنا میکنند؛ نه! قرآن مستضعف را این نمیداند.». (۸)
خامنه ای می گوید: «واژه “مستضعف” به معنی فقیران نیست، بلکه منظور از آن، ائمه و پیشوایان بالقوه هستند!» در صورتی که استاد اعظم او آقای خمینی در همه جا گفته بود: مستضعفین، طبقه محروم، طبقه گودنشین، طبقه ای که این نهضت را به ثمر رساند و توقعی هم نداشت. حتی خود کذّاب دروغگو قبلاً در یکی از خطبه های نماز جمعه در دوران جنگ گفت« باید سیاست دولت جمهوری اسلامی در جهت سیاست حمایت از قشرهای مستضعفین باشد. باید این خط در آینده ایران تعقیب بشود، همه ملاحظات کنار برود. آن کسانی که باز این انقلاب را محافظت خواهند کرد همین قششرهای مستضعفین اند. قشرهای مستضعف و پابرهنه این جامعه اند، که گرانی را تحمل می کنند، کمبود را تحمل می کنند، تاریکی شب را تحمل می کنند. …» (۹) اما حالا ناگهان آقای خامنهای خواب دیده شده ومعنی تازه ای را برای مستضعفین کشف و پیدا کرده است.
آیه ای که خامنه به آن استناد کرده، آیه پنجم سوره قصص است و این سوره بازگو می کند، از جمله داستان آل فرعون که ادعای خدایی کرد و بنی اسرائیل را به بردگی کشاند و موسی را برای نجات بندگان به بردگی کشیده شده، و حتی هدایت خود فرعون با ادله و براهین متقن به نزد فرعون و آل فرعون فرستاد. خامنه ای که با آگاهی و جعل معنی جدید از مستضعفین، آیه چهارم را که واضح و روشن حکایت دارد که مستضعفین چه کسانی هستند، و فرعون چه بلایی بر سر آن ها آورده است را رها کرده و آیه پنج را که دنباله آیه چهارم است گرفته «همانا فرعون در آن سر زمین [یعنی در مصر] برتری جوئی کرد و مردمش را فرقه فرقه گردانید. گروهی از آنان را زبون و ناتوان کرد و پسرانشان را سر می برید و زنانشان را[ جهت خدمتکاری و کامجوئی] زنده نگه می داشت. بی گمان از فساد کاران بود.»(۱۰)
و بعد می گوید به این علت موسی را بسوی فرعون فرستادیم چون که «و می خواستیم بر کسانی که در آن سر زمین به ضعف کشیده شده بودند منت نهیم و ایشان را پیشوایان و وارثان گردانیم» (۱۱) خامنه ای و روحانیون حاکم چنان دچار استدراج شده که نمی فهمند و یا خود را به تجاهل زده و برای فرار و راه نجات حتی طرفداران خود، می گوید که موسی و یا پیامبر اسلام و یا سایر ائمه مستضعفین هستند. اگر خود اینها مستضعفین و به قول شما بیچاره هستند، پس می بایست کسان دیگری برای نجات خود اینها می آمدند و خود اینها را نجات و هدایت می کردند. مشاهده می کنید که چسان آقای خامنه ای زیراب پیامبری و ائمه را هم می زند و آن ها را هم حقیر و بیچاره قلمداد می کند. اینجانب در مقاله ای و در گفتگو با رادیو عصر جدید، رژیم حاکم بر ایران را به درستی « رژیم ولایت مطلقه فقیه رژیمی غاصب، اشغالگر» (۱۲) خوانده و مشروحتر به آن پرداخته شد و مختصر اینکه در آنجا آمد و گفته شد که موافق بیان قرآن، فرعون برای استمرار قدرت و خدائی خود به چهار دسته اعمال دست زد: – مردمش را دسته دسته و فرقه فرقه گردانید. ۲- بخشی از ایشان را بیچاره و ضعیف کرد. ۳-” پسرانشان را می کشت و ۴- زنان را جهت خدمتکار و کامجوئی زنده نگه می داشت. خمینی و خامنه ای ملت ایران را به حزب الهی و غیر حزب اللهی، خط امامی و غیر خط امامی، اسلام ناب محمدی و اسلام غیرناب محمدی و آمریکایی، مسلمان شیعه و سنی و بعد هم حلقه را تنگتر کرد به خودی و غیر خودی تقسیم کرد. آقای خامنه ای هر بار که فساد و دزدی های کلان بر ملا می شود در نقش خدایگان عمل می کند، نهیب می زند و امر می کند که فتیله را بکشید پائین. و کار غارت و چپاول را به مرحله ای رسانده که میلیون ها و میلیارد ها دلار و یورو حتی در وضعیت بحران و سختی توسط اعوان و انصار رژیم غارت و به خارج برده شده است. و این رژیم تحت عناوین مختلف دینی زنان و دختران را به صیغه های چند ساعته، یک روزه، چند روزه و غیره جهت کامجوئی روحانیون و عراقی و حزب الشعبی ها که به ایران و به زیارت امام رضا در مشهد می روند، آماده کرده است. بخشی از دختران ایران هم به کشورهای خلیج توسط افرادی فروخته شده و چقدر از این اعمال شنیع از پرده بیرون افتاده و حتی وقتی طوسی نامی قاری قرآن به نوجوانان و نوباوگان تجاوز و رازش از پرده برون افتاد، رژیم ککش هم نگزید. و قرآن می گوید: « و بی گمان فرعون و فرعونیان از فساد کاران بودند » آیا این رژیم بدتر از رژیم فرعونی نیست؟ حقیقت را بخواهید در دنیای امروز چرا؟
جمعاً در قرآن ۱۳ بار(۱۳) از این کلمه استفاده شده است و در هر ۱۳ مورد آن بدون استثنا مستضعفین، فرودستان، بیچارگان و کسانی که به ناتوانی کشیده شده اند معرفی کرده است و جای هیچگونه توجیه و تفسیری هم باقی نگذاشته است. اما جهت اختصار در اینجا به سه باری که در سوره سبا آمده اشاره می شود. در سوره سبا آیه های ۳۱، ۳۲ و۳۳ سه بار کلمه استضعاف آمده که بسیار جالب و به روشنی هم زبان حال امامان و رهبران ستمکار در قیامت و هم زبان حال مردمان بیچاره و مستضعفانی که چشم و گوش بسته به دنبال ستمکاران و مستکبران بوده و از آنان پیروی کرده اند. و هر دو دسته با هم بگو مگوی می کنند، برای اطلاع و خطاب به پیامبر: مستضعفینی که به خود ظلم و ستم کردند و چشم و گوش بسته از امامان و حکام ستمگر پیروی کردند، به پیشوایان ستمگر خود، می گویند: شما بودید که ما را مجبور و وادار به ستمگری و خلاف عدالت و حق کردید و حکام و امامان ستمگر به آنان جواب می دهند، نه چنین نیست و این خود شما بودید که چنین عمل کردید زیرا هدایت الهی در اختیارتان بود و ما شما را مجبور نکردیم که خلاف حق و عدالت عمل کنید پس شما خود مجرم هستید. سپس ضعفا در رد استدلال رهبران و امامان ستمگر خود، می گویند: نه، شما بی تقصیر نیستید. این نیرنگ شما بود که شب و روز به ما دستور می دادید که خلاف حق و حقیقت عمل کنیم و شما از ما چنین می خواستید. اما وقتی هر دو گروه پیشوایان و پیروان مستضعف آنان که چشم و گوش بسته از آنان پیروی کرده اند، عذاب الهی را می بینند، خداوند خطاب به آنها می گوید: و هدایت من در اختیارتان بود و شما بر خلاف آن عمل کردید و این مجازات نتیجه اعمالی است که انجام می دادید. (۱۴)
پس ای کسانی که چشم و گوش بسته به فرمان آقای خامنه ای به خود و به مردم ظلم و ستم می کنید، اگر به قران و دین اعتقاد دارید، بدانید که سزای اعمال خود را خواهید دید، و از شما پذیرفته نیست که چون رهبر به ما فرمان و دستور داد، ما چنین و چنان کردیم.
خمینی در لباس عارف پیر ومرجع دینی در پاریس و در انظار ملت ایران و جهانیان با بیان ارزشهایی: حاکمیت مردم، اجرای عدالت، برابری حقوق، وفای به عهد و پیمان، راستگویی، امانت داری، و…که به «بیان پاریس» مشهور شد، ملت به انقلاب پیوست و وی بر کرسی رهبری انقلاب نشست. وقتی پایش به ایران رسید و قدرتش تثبیت گشت، به ملت ایران و قرآن و اسلام خیانت کرد و به روحانیون و حلقه اسرارش، آموزش داد که برای حفظ حکومت نباید به هیچ ارزشی جز قدرت پای بند بود. اما آقای خامنه ای که نه جذبه او را دارد ونه قدرت رهبری او را و تنها با تکیه به قدرت قهریه و سپاه و مآموران امنیتی تعلیم دیده، تمامی هم و غم خود را بکار برد که میراث فرهنگی ملت را تا جای ممکن در تمامی زمینه ها تغییر داده و فرهنگی باب طبع قدرتمداری خود را جایگزین آن سازد. این خمینی است که به اعوان و انصار خود آموخت که ایران کشوری فتح شده و آنچه در آن است غنائم است و شما می توانید بلکه حق دارید که از آن غنائم به هر شکلی که می خواهید دخل تصرف و غارت کنید. اما او همۀ این آموزه و تجربه ها را با مهارت و در لباس مردم و مستضعفین و کوخ نشین ها بیان می کرد و خود را کسی معرفی می نمود که حامی پا برهنه ها، کوخ نشین ها و مستضعفین است و حال خامنه ای که حتی فاقد این بصیرت است و تنها به قوه قهریه و ماموران آشکار و مخفی امنیت خود تکیه می کند؛ چون مواجه با سئوال دار شدن و در گیر بسیجی ها و طرفداران خود است، بی محابا با دروغ به قرآن و پیامبر و ائمه می گوید که مستضعفین ما هستیم و نه فرو دستان، کوخ نشینان، و بیچارگان.
آقای خامنه ای چشم و گوش بسته به دنیای امروز و وسائل ارتباط جمعی، از یکطرف جهت از میدان به در کردن، ملیون، سیاسیون، نویسندگان و روشنفکران و مخالفانش آنها را ضد انقلابی ها، غرب گرا و کسانی که کوشش می کنند فرهنگ غرب را تشویق و ترویج کنند نامیده و در هر فرصتی بدون استثنا دم از دشمن، «تهاجم فرهنگی»،«تهاجم فرهنگی، مثل خودِ کار فرهنگی، اقدامِ آرام و بی سر و صدایی است.»، «جنگ فرهنگی»؛ و برای پیروز در این جنگ، نیازمند « تدوین نقشه مهندسی فرهنگی است »؛ یا « مسألهی تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی یا قتل عام فرهنگی در این کشور بهشدت از طرف دشمن دنبال میشود»؛ «عزیزان من! مسألهی تهاجم فرهنگی را جدی بگیرید. شبیخون فرهنگی، شوخی نیست. »، و سرانجام در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۲/۵/۱۳۹۷از پیروزی در جنگ فرهنگی دم زد: «حالا شما نگاه کنید؛ متولّدین دههی۷۰، امروز دارند میروند بهعنوان مدافع حرم جان میدهند، سر میدهند و نیرو میدهند؛ نعششان برمیگردد! چه کسی این را حدس میزد؟ در همان دورانی که آن تهاجم وسیع فرهنگی بود، این گلها در بوستان جمهوری اسلامی شکفته شدند، این نهالها روییدند، حججیها درست شدند؛ پس ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم و دشمن در جنگ فرهنگی شکست خورد.» با وجود اینکه قبلاً گفته که ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم» اما وقتی در عمل مشاهده می کند که تقریباً در همه جبهه های فرهنگی شکست خورده باز به جنگ فرهنگی روی آورده و در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت در تاریخ ۳۰/۵/۱۳۹۸ می گوید: « ما مواجه هستیم با یک حملهی همهجانبه؛ یک جبههی عظیمی از لحاظ فرهنگی دارند به ما تهاجم میکنند؛ این هم در خلال حرفهایشان هست، البتّه ما میدانستیم این حرف را، امّا حالا دیگر خودشان هم صریحاً میگویند که غلبهی بر جمهوری اسلامی و غلبهی بر حاکمیّت اسلام، با جنگ نظامی و با تحریم اقتصادی موفّقیّتآمیز نیست، [بلکه] با کار فرهنگی و نفوذ فرهنگی موفّقیّتآمیز است؛»
آقای خامنه ای که متوجه نیست و یا اینکه نمی خواهد به روی خود بیاورد که در جنگ فرهنگی که آغاز کرده آن را باخته است، در رابطه با پوشش زنان و روسری، در جبهه موسیقی و هنر، در زمینه تاریخ و میراث و تمدن گذشته، در زمینه تغییر سیاسی و فرهنگ تاریخ، با وجودی که در سایر جبهه ها جنگ را باخته است. تنها در جبهه، کشت و کشتار و داغ و درفش توانسته خود را حفظ کند که عنقریب آن را هم از دست خواهد داد. با وجود تمامی این شکست ها، روحانیون نادان عاشق قدرت، سعی کرده اند که وانمود کنند که در ایران قبل از اسلام خبری نبوده و هر چه هست بعد از اسلام است.
حاکمان فقیه چنان از حقایق تاریخی و فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین بی بهره اند که تصور کرده اند که با دید تنگ نظرانه و سخت متحجّرخود و با غارت و تخریب، تحریف و دستبرد زدن به واقعیات و حقایق تاریخی، قادر خواهند بود که تاریخ کشور را بنا بر خواسته و آرزوی واهی خود از نو – آن هم در این عصر و زمان- بسازند. در صورتی که تاریخ و تمدن ایرانی بنا بر گفته ژرف و دقیق امیر مهدی بدیع « تمدّنی است که جذر و مدّ هولناک هجومهای مقدونی و عرب و وحشیگریهای وصف ناپذیر مهاجمان مغول و ترک و تاتار را تحمل کرده است، بی آنکه مانند بسیاری از تمدنهای دیگر برافتد، بلکه در پی این ترکتازیها پیروزمند بیرون آمده ، و در هر بار و در آخرین حساب تمدّن ایرانی بوده است که برجای مانده و پیروز شده است: این اسکندر است که «ایرانی می شود»، همان گونه که نخستین و بزرگترین فرمانروایان عرب، یعنی عبّاسیان، و پس از ایشان جانشینان چنگیز و تیمور نیز ایرانی شدند.» (۱۵) حتی اسکندر بعد از فتح ایران بزرگترین باج را به ایران داد «مونتسکیو بعد ها در بارۀ آن چنین گفت: وی پس از پیروزی، از همۀ اندیشه های قبلی که دستیار وی در پیروزی بودند دست شست، و اخلاق ایرانیان را پذیرفت» (۱۶) شوکت و قدرت خواجه نظام الملک دهقان زاده طوسی در دولت ترکمانان سلجوقی چنان بود که یاد آور کلام منسوب به سلیمان عبدالملک خلیفه اموی است:«این خلیفه قرنها پیش تعجب کرده بود که ایرانیان هزار سال ماک راندند و یک لحظه محتاج عرب نشدند و عرب صد سال حکومت نرانده اند و یک ساعت هم از ایرانیان بی نیاز نمانده اند» (۱۷)
هم اکنون این حکومت غارتگر ولایت مطلقه فقیه، استعداد و تدبیر خود ایرانیان را علیه ایرانیان بکار می گیرد. ای ایرانیان اجازه ندهید که این حکومت فاسد و جنایت کار غارتگر استعداد، توانائی، و تدبیر شما، راعلیه هموطنان خود شما بکار بگیرد. اگر شما توانائی ها علمی، استعداد و تدبیر خود را در اختیارشان قرار ندهید، قطعاً ساقط خواهند شد و ملت از شرشان نجات پیدا خواهند کرد. اما اگر شماهائی که به دنیای دیگر و قیامت معتقدید و حقیقتاً دیندار هستید، و نه به مانند دزدان پینه به پیشانی بسته، باید بدانید که امروز در عصر انقلاب اطلاعات موافق بیان قرآن هر گز در آن دنیا از شما پذیرفته نیست که بگوئید ما به خاطر اسلام و قرآن به فرمان روحانیون جنایتکار و ستمگر عمل کردیم. و شما ای کسانی که به خاطر وطن و ترس از اینکه وطن پاره پاره نشود و به هر دلیلی در خدمت این رژیم هستید، باید آگاه باشید که اگر چنین حکومت جبّار و ستمگری در قدرت باقی بماند، قطعاً این غارتگران چیزی باقی نخواهند گذاشت که پاره پاره بشود یا نشود، و قطعاً در یک حکومت جبار ستمگر خطر پاره پاره شدن کشور چند برابر می گردد. و شما ها که به امید اینکه روزی و یا سرانجام این رژیم به خود خواهد آمد و به آزادی و حقوق مردم گردن خواهد نهاد، هرگز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، زیرا گردن گزاردن به آزادی و حقوق مردم و اجرای عدالت به معنای منحل شدن خود رژیم است و چنان چیزی در هیچ دیکتاتوری مطلقی و بویژه دینی آن اتفاق نیفتاده است. اگر چنین است پس راه حل کدام است؟ برای حل این مشکل به ظاهر لاینحل: اولین قدم این است: که با هر فکر و نظری که هستید و هستیم از این خیال بیهوده و واهی که این رژیم یک روز به آزادی و حقوق مردم و اجرای عدالت گردن خواهد نهاد و یا سرانجام و حد اقل با مرگ خامنه ای رژیم ناچار تغییر خواهد کرد و دنیای ما گلستان خواهد شد، به در آیید و درآئیم. و
دومین گام این است: که کسانی که به خاطر خدمت به ملت ایران و کشور در خدمت این رژیم جبار و فاسد هستند، صف خود را از کسانی که به فکر چپاول و غارت هر چه بیشتر برای خود و فرزندانشان در داخل و خارج از کشور هستند، جدا کنند و با خود و مردم راست باشند و حقیقت را به مردم بگویند و حد اقل اجازه ندهند که شریک در دروغگویی ها، جرم و جنایت و غارت و چپاول این ملت بزرگ باشند. با برداشتن و عمل کردن به این دو گام، گام های دیگر خود آشکار خواهد شد. اگر به خود آئیم و بیندیشیم هیچ نام دیگری بر اعمالی که این رژیم در ایران مرتکب شده و می شود جز تصاحب قدرت وغارتگری نمی شود نهاد. اصولاً دین برای حکومت کردن نیامده است، بحث و موضوع قرآن حکومت نیست و در قران کریم نه ذکری از خلافت و یا رهبری به عنوان زعامت سیاسی و نه کوچکترین اشاره ای به موضوع آن کرده است، حتی هیچ اشاره ای در سنت نبوی و یا حدیث و روایت هم به آن نشده است. زیرا اختیار اداره زندگی مردم و چگونگی آن با مردم و حق مردم است و این یک امر مردمی است. اولین و بزرگترین و خطرناکترین و ویرانگر ترین غارت، غارت کردن حق حاکمیت مردم است که این رژیم مطلقه فقیه، بنام خدا و دین آن را از مردم غارت کرده است.
همۀ نکات منفی و جنایتکارانه که در مورد این رژیم گفته شده و می شود، با خسارت بسیار عظیم و سنگینی که تا به امروز بر ملت ایران وارد کرده اما نکته مثبتی که داشته این است که زیراب و فاتحه مرجعیت را خوانده است. قدرت تقلید ومرجعیت چنان بود که وقتى ملا صدرا در قرن یازدهم هجری قمری خطر تقلید را که مانع کشف و دریافت حقیقت و انوار ملکوت را گوشزد مردم مسلمان کرد (۱۸) و با آن مخالفت ورزید، از خانه و کاشانه خود آواره و هفت سال او را به کهک قم تبعید کردند. اما آقای خامنه ای که نه پیشینه رهبری و مرجعیت آقای خمینی را دارد و نه درایت و زیرکی او را و نه به قول مرحوم منتظری «صلاحیت علمی در حد مرجعیت» را و فقط با توطئه و سقیفه سازی او را بر کرسی رهبری نشاندند. وی همیشه از این مسئله رنج برده و می برد که چرا مردم مرجعیت و علمیت او را به رسمیت نمی شناسند، غافل از اینکه روشی که آقای خمینی در مورد مرجعیت در پیش گرفت و خامنه آن را دنبال کرد، ریشه مرجعیت این بلای خانمانسوز و تحمیق کننده را ویران کرد و بنا به قول آقای محسن کدیور «ابتذال مرجعیت» (۱۹) رقم زده شد. افزون بر آن خود شاهدید که رژیم در رابطه با پوشش زنان و روسری، در جبهه موسیقی و هنر، در زمینه تاریخ و میراث و تمدن گذشته، شکست خورده و علی رغم خواست این رژیم جبار و ستمگر جامعه در زمینه های ذکر شده به موفقیتهای بزرگی دست یافته است و این ها دست آورد کمی نیست و آینده برکات خود را به ملت ایران نشان خواهد داد.
در قسمت پنجم علاوه بر این که به بعضی از داشته های بزرگ و افتخار آمیز تمدن و فرهنگ ملت ایران اشاره خواهد رفت نکاتی از تلاشهای مذبوحانه رژیم در تغییر تاریخ و فرهنگ و حذف آثاری از شاعران نامدار ایرانی از کتابهای درسی دانشآموزان و نیز بلعیدن تمامی امکانات اقتصادی کشور، آشکار و پنهان و ظاهراً قانونی و غیر قانونی و بنام شرع و دین و آن را در خدمت تبلیغات حکومت ستمگرانه خود در داخل و خارج صرف کردن خواهد آمد.
محمد جعفری ۲۰/آبان / ۱۳۹۹
نمایه و یاد داشت:
۱-https://news.gooya.com/2020/10/post-44288.php
۲-https://news.gooya.com/2020/09/–2.php
۳-آیا می دانید چرا چنین رژیمی برپاست؟ چاپ دوم، ص ۴۲۳؛
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2019/04/Aya-Midanid-2nd-Edition.pdf
۴- https://www.amnesty.org/download/Documents/MDE1323082020PERSIAN.PDF
۵- و کذلک زین لفرعون سوء عمله و صـد عـن السـبـیـل و مـا کـیـد فـرعـون الا فـى تـبـاب (غافر/ ۳۷)
۶-و الذین کذبوا بآیتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون (اعراف/۱۸۲.
۷- فـذرنـى و مـن یـکـذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون (قلم/۴)
۸-https://www.youtube.com/watch?v=mMK4R2hbtWE
۱۰- ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم یذبح ابنائهم و یستحیى نسائهم انه کان من المفسدین (قصص/۴)
۱۱- وَنُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوٰرِثین» (قصص/۵)
۱۲-
۱۳- در سوره نساء چهار بار از کلمه مستضعفین، در سوره اعراف سه بار؛ دو بار استضعفوا، و یک بار یستضعفون، درسوره انفال یک بار مستضعفون، در سوره قصص دو بار یک بار یستضعف و بار دیگراستضعفوا و در سوره سبا سه بار استضعفوا بکار برده شده است.
۱۴- سوره سبا آیه های ۳۱و۳۲و۳۳ و قال الذین کفروا لن نومن بهذا القرآن و لا بالذى بین یدیه و لو ترى اذ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الى بعض القول یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لولا انتم لکنا مومنین * قال الذین استکبروا للذین استضعفوا انحن صددنکم عن الهدى بعد اذ جاءکم بل کنتم مجرمین * و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الیل و النهار اذ تامروننا ان نکفر بالله و نجعل له اندادا و اسروا الندامه لما راوا العذاب و جعلنا الاغلال فى اعناق الذین کفروا هل یجزون الا ما کانوا یعملون * « و ای کاش این ستمکاران را درنگری که نزد پروردگارشان [برای محاسبه اعمال] بازداشته شوند. در حالی که با یکدیگر چون و چرا می کنند. مستضعفان [و مریدان چشم و گوش بسته] به مستکبران [و پیشوایان جاه طلب خود] گویند: اگر شما نبودید قطعاً ما [نیز] مؤمن می شدیم*مستکبران [در دفاع از خود] به مستضعفان گویند: مگر ما شما را از هدایتی که بسراغتان آمد باز داشتیم؟! [نخیر ما مسئول گمراهی شما نیستیم،] بلکه شما خود کنه کار شدید» [یعنی شما خود مجرم هستید] * و مستضعفان [در رد این دفاعیه] به مستکبران گویند: چنین نیست [که خود را تبرئه می کنید] بلکه نیرنگ شب و روز شما بود [که ما را به کفر وادار کرد] زیرا به ما دستور می دادید که به خداوند کفر آریم و برای او شریک قائل شویم. و چون آن عذاب را ببینند، ندامت، نهان دارند و ما غل و زنجیر بر گردن کافران می نهیم. آیا جز به سزای آنچه می کرده اند مجازات شوند؟!»
۱۵- یونانیان و بربرها اثر: امیر مهدی بدیع، جلد ۱ و ۲، چاپ دوم ۱۳۶۴ نشر پرواز، ص ۲۰.
۱۶- یونانیان و بربرها اثر: امیر مهدی بدیع، جلد ۱ و ۲، چاپ دوم ۱۳۶۴ نشر پرواز، ص ۸۶.
۱۷- فرار از مدرسه، در بارۀ زندگی و اندیشه ابوحامد غزالی، دکتر عبدالحسین زرین کوب ، ص ۶۳؛ به نقل از: اخبار آل سلجوق، ۵۴.
۱۸- ملاصدرا تقلید خشک را مانع ظاهر شدن نور الهى و آنرا یکى از چهار حجاب مىداند: “… تا آن هنگام که سرگرم به این دانشهاى رسمى هستى نمىبینیم که درى از آن درها برویت گشاده گردد، و یا در انتظار آنکه به مقامى از مقامات اهل الله برسى آن هم تنها به مجرد تعصب و طرفدارى یکجانبه وخشک ازمذهب و تقلید، یعنى تا آن هنگام که رو بسوى پوششها و حجابات عالم تقلید داشته. و از انوار جهان ملکوت رویگردانى محال است که رازهاى قرآن بر تو متجلى، و یا شیفتگیهاى انوار حکمت و ایمان بر تو ظاهر گردد.” (ترجمه مفاتیح الغیب، صدر المتألهین شیرازى، ترجمه محمد خواجوى، ص ۵۱۱ و ۵۱۰) امروز هم هر روحانی و یا غیر روحانی که حرف حقی از زبانش جاری شود دچار مصائب بدتر از آن خواهد شد.