شاید این سئوال مطرح باشد که چرا وقتی شخصی از دنیا میرود، در پایان قرائت قرآن بخشی از این سوره جهت ختم قرآن در مجالس فاتحه برای حضار قرائت می شود؟ قرائت بخشی از این سوره در اینگونه مراسم، مرا بفکر فرو برد که چرا بخشی از این سوره قرائت می شود. با دقت و تفکر در اطراف مطالب و مسائل مطرح شده در این سوره، به این نتیجه رسیدم که علت اصلی یاد آوری و تنبه دادن و از غفلت بیرون آوردن زندگان است. چرا که این سوره یادآور می شود که هستی و کائنات بر میزان و عمل نظام یافته و می افزاید که انسان در هستی به کجا می رود؟ و هر عملی که از انسان سرزند، نتیجه اش را خواهد دید و اثر وضعی خودش را بر جای خواهد گذاشت و هیچ عملی بی نتیجه باقی نخواهد ماند. این سوره با نام رحمان آغاز می شود، همچنانکه رحم مادر نیز از نام خداوند مشتق شده است.
هُوَ الَّذِی یُصوِّرُکمْ فی الأَرْحَامِ کَیْف یَشاءُلا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الحْکِیمُ( آل عمران/۶)
اوست که شما را در رحمها هرگونه که خواهد صورتگری کند
ارحام جمع رَحِم: صدر الدین قونوی در ابتدای مفاتیح الغیب به حدیث قدسی استناد کرده که خداوند فرموده است:” من الله و رحمانم، رحم را آفریدم و نامش را از نام خود مشتق کردم” بنابراین رحم مادر تجلیگاه رحمت رحمانیه خداوند است.(ترجمه رشنگر قرآن کریم جعفری، ص۱۰۰) و این زیبا و برجسته ترین خلق یعنی آدمی را در رحم مادر صورتگری می کند.
رحمان صفت عمومی خداوند و همگانی است و برای تمامی مخلوقات از جن و انس و هر آنچه خلق شده و در حقیقت یادآوری می کند : بندگان من! رحمت من عام است و همه را شامل می شود. حال این شما هستید که از رحمت عام من بهره می برید و یا از آن غفلت می ورزید. و سوره با تـبـارک اسـم ربـک ذى الجلال و الاکرام و پروردگار تو چه پر برکت و دارای صفات جلال و جمال است، پایان می پذیرد. یاد آوری می شود
این سوره عروس قرآن است
در خبر از امام علی آمده که رسول خدا فرمود: لکل شیئی عروس و عروس القرآن سوره الرحمن. هر چیزی عروسی دارد و عروس قرآن سوره الرحمن است. پس این سوره عروس قرآن است. چرا عروس؟ مگر عروس چه چیزی دارد که دیگران ندارند؟ همچنانکه باغبان نهال های نو و تازه خود را هرس می کند و می آراید که زیبا و موزن باشد، و یا گلهای خود را با وجود زیبائی می آراید که زیبا و زیبا تر جلوه کند. عروس هم که در عنفوان جوانی شکفته شده و زیبا است. اما به هنگام عروسی، عروس را با آرایش و پیرایش موزون و زیبا و زیبا تر می کنند و سعی می شود که نقصانی در زیبائی و همآهنگ بودن همه اجزای عروس از صورت و ابرو و چشمان گرفته تا لباس و سایر اجزای متعلق به او پیدا نشود و همه چیز را موزون و همآهنگ می سازند تا هر چه بر زیبائیش بیفزاید. پس عروس یعنی هر چیز زیبا، موزون و هم آهنگ؟ به همین علت هر چیز زیبا و آراسته و موزون و همآهنگ را عروس می گویند: چنانکه عروسان چمن یا عروس باغ – کنایه از گلها و میوه ها و نهال های نو برآمده است و یا عروس روز که خورشید عالم افروز است و یا عروس عرب که کنایه از مکه معظمه است.
در حقیقت، این سوره عالم و یا کل هستی را به دو قسمت و یا دو نشئه که از هم مجزا نیستند و در طول و تداوم یکدیگر هستند، تقسیم می کند و همچنانکه عروس را زیبا و آراسته و موزون آماده می سازند، جهان هستی را هم مانند عروس زیبا و آراسته، موزون و همآهنگ می آراید و جلوه می دهد:
یکی نشئه دنیا = فانی، دنی، پست، یعنی ناپایداری
و دیگری نشئه عقبا = یا حیات جاوید، حیات سرمدی، هستی مطلق
در این سوره دنیا را و هر آنچه نیاز زندگی در دنیا است را می آراید و یک به یک بر می شمرد. و همچنین نشئه آخرت و حیات جاوید و نتیجه اعمال و رفتار در این دنیا را به نحوی که توازن و عدالت همآهنگ و موزون در آن به نمایش در می آید که هر کسی قادر شود آن را در نظر و ذهن خود مجسم کند.
از اول سوره تا آیه ۳۴ « سنفرغ لکم ایها الثقلان» عالم دنیا و آنچه را که نیاز حیات و ادامه حیات در این دنیا برای عبور از آن و رسیدن به حیات جاوید که همان متصل شدن به هستی مطلق است را به عنوان نعمتهای خداوند به انسان یادآور می شود و سپس بعد از ذکر هر نعمتی می فرماید: پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید . در این قسمت یک به یک نعمتهای خداوند را توضیح می دهد. و از آیه ۳۵ تا ۴۵ نشئه ی آخرت را می آراید که در آن جا، خرد و ریز اعمالتان در نزد خودتان و سیمایتان مجسم می شود و بدون سئوال و پرسش اعمال هر کسی از چهره اش شناخته می شود که «یـعـرف المـجـرمـون بـسـیمهم فیوخذ بالنوصى و الاقدام» (الرحمن/۴۱) از آیه ۴۸ تا ۷۷ آخر سوره متقین، نتیجه اعمال نیکوکاران و چگونگی زندگی آنان که در بهشت است را توضیح می دهد. و سوره با جاودان و پر برکت و شکوهمند بودن نام پروردگار به پایان می برد. «تـبـارک اسـم ربـک ذى الجلال و الاکرام» (الرحمن/۷۸)
از آیه ۳۱ تا آخر سوره نشئه آخرت و حیات ابدی و باقی را به تصویر کشیده و توصیف می شود و دنیا را سرای فعالیت و خلاقیت و عمل کردن، معرفی می کند و به آدمی اطمینان می دهد که هر کسی نتایج عمل خود را چه خوب و چه بد خواهد دید و هر عملی هم در اجتماع اثر وضعی خود را خواهد گذاشت و هیچ عملی چه کوچک و چه بزرگ از بین رفتنی نیست و در حیات جاوید که در طول حیات فانی است شمه ای از بهره گیری از عمل هر کسی را در نشئه دنیا و چگونگی آن را با انسانها خبر می دهد. بنابر این سوره به ما می آموزد که حیات ابدی است و جاودانه که دارای دو جلوه، دو قسمت و یا دو نشئه است.
در قسمت اول یک به یک نعمت های خداوند را توضیح می دهد: تعلیم قرآن به عنوان روش بیرون رفتن از غفلت ها، آموختن بیان، خورشید و ماه و حرکت آن از روی حساب، آسمان برافراشته، روئیدنی ها، گستردن زمین و میوه های آن، دانه های مختلف و گیاهان معطر و آنچه حیات مادی بشر لازم دارد. به منظور زیست در زیبائی و زندگی موزون و همآهنگ، میزان و عدالت وضع کرد و برنهاد. زیرا جهان بدون عدالت و میزان پلشتی و ستمگری است. این سوره بیان می کند که جهان نظامی سنجیده دارد که به نفسه بیانگر عدل است و میان او و انسان رابطۀ زور و قهر و غلبه نیست. رابطه رحمت و مودت بر قرار است. «و کتب علی نفسه الرحمه»(انعام/۱۲) و به پیامبرش می فرماید که به باورندگانش سلام برساند و بگوید که خدا رحمت را بر خود واجب کرده است «قل سلام علیکم کتب علی نفسه الرحمه »(انعام/۵۴) و اصولاً خلقت، از حب الهی و صورتی زیبا و آراسته آغاز شده است و آدمیان و هم کائنات طفیل هستی عشق او هستند و رو به سوی او دارند و خداوند و یا هستی، منبع فیاض عشق است.
عشق ساری و جاری در هستی است و هر کسی چه آگاه و چه ناآگاه، چه فرزانه و چه مست، ساخت وجودیش به نحوی است که محبوب یکتا را می جوید و سرود عاشقانه پرستش خداوند همه جا و در تمام موجودات سر داده می شود. « و ان من شى ء الا یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم (اسری/۴۴) و هیچ چیز نیست، مگر اینکه در حال ستایش و تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را در نمی یابید.»
اینکه ما نمی توانیم بدرستی آن را درک کنیم مسئله دیگری است. که جای بحث آن اینجا نیست.
بلبل به چمن، زآن گلِ رخسار نشان دید // پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت رویِ تو در پیر و جوان دید // یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
هر کس به زبانی سخن وصف تو گوید // بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
اما سوره می گوید: با خلوص در عشق و عمل است که باز در غایت القصوی به جوار قرب بیکران مغفرت او باز خواهند گشت که «انا لله و انا علیه راجعون». چیزی جز بیان این مفهوم و مقصود نیست.
سوره الرحمن حاصل بحث قرآن در باره خلقت است. و می گوید که نظام جهان بر قاعده و حساب و کتاب است. و در این جهان میزان بر قرار کرده و نهاده است و انسانها اگر بر آن میزان عمل نمایند رستگار و سعادتمند خواهند شد و زیبا و موزون خواهند زیست.
الشمس و القمر بحسبان * و النجم و الشجر یسجدان * و السماء رفعها و وضع المیزان (الرحمن/۷-۵)
آسمان بر افراشت و میزان را بنهاد یا وضع کرد. بنابر این نظام طبیعت بر میزان استوار شده است . مطابق سنن الهی بر وفق عدل وی تکوین یافته است. و ملای رومی هم در مورد میزان و جستجوی آن می گوید:
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران // به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس ترا، زو ره برد هر کس // یکی قلبی بیاراید ، تو پنداری که زر دارد
منظور این است که در این فرصتی که در اختیار داری، برای شناخت راه درست از نادرست، بایستی که میزان معیار و محک و متر داشته باشی تا قادر شوی راه را از چاه و یا حقیقت از دروغ و تزویر و ریا و دین فروشان تشخیص دهی. همچنانکه نظام خلقت بر میزان و معیار استوار است. اگر تو میزان و معیار نداشته باشی هر شیادی می تواند تو را رهبری کند و زر تقلبی را به جای زر واقعی به شما قالب کند. پس اگر از کسی راهنمائی و یا آگاهی خواستی باید به دنبال کسی بروی که خودش اولاً عامل به ضوابط و میزان باشد و نه اینکه خودش هر کاری که می خواهد می کند و به دیگران امر و نهی می کند. از بدیها، منکرات، پلشتیها و جنایات سخن می راند ولی خود با انواع و اقسام حیله ها و توجیه های مختلف دست به همان ها می زند.
از جمله میزان و معیارها این است که
در این جهان هر چه هست از جن و انس مخلوقند و هیچ مخلوقی که قدرت لایزال تلقی گردد وجود ندارد. هر کسی و هر چیز که بر زمین است فانی می شود. «کل من علیها فان»(الرحمن/۲۶). در میزان طغیان و سرکشی مکنید و وزن را به قسط و داد بپا دارید و در میزان کاهش و کم و زیاد روا مدارید. منظور از کاهش و کم و زیاد کردن در سنجش فقط وزن کردن چند کیلو جنس مختلف نیست، بلکه کاهش و کم و زیاد کردن در هر نوعی از کالا چه مادی صرف و چه گفتاری، نظری فکرِی است: از سخن گفتن، تحریف و کم و زیاد کردن سخن، قلب حقایق، برگرداند معانی کلمات و سخنان به دلخواه، جعل کردن و… همه را در بر می گیرد.
الا تطغوا فى المیزان * و اقیموا الوزن بالقسط ولا تخسروا المیزان *(الرحمن/۹-۸)
از میزان و متر هائی که هر کسی باید به آن توجه کند و با آن خود و دیگران را امتحان کند، راستی و راستی و پرهیز از دروغ است. شما بنگرید که زعمای قوم هر روز و هر شب به عنوان دین به مردم دروغ می گویند و مردم باز هم برای فهم و یا درک دینشان به آنها مراجعه می کنند و می بینید که جامعه ما در دام دروغ گرفتار آمده است. معیار دیگر وفای به عهد و پیمان است. مشاهده کنید که اینان چقدر بر عهد و پیمانهایی که با مردم می بندند، پایدار می مانند. امروز به مردم وعده و قول می دهند و فردا زیر آن می زنند.
یکی دیگر از آموزه های قرآن روش بیرون رفتن از ذهنیات مذموم، موهوم و اساطیری و از غفلت بیرون آمدن است. انسان را از غفلت بیرون می آورد که هیچ مطلقی در جهان وجود ندارد، الا او. و تو ای انسان دیر یا زود این جهان را ترک خواهی کرد، چه معتقد باشی و چه نباشی. چه درویش باشی و چه قدرتمدار. پس مواظب باش که چه می کنی. آگاه باش که تا به خود بیائی و زمانی که فکر می کنی همه چیز بر وفق مراد است و قدرت یک کاسه در ید قدرت تو است، این قدرت از دستت بیرون خواهد رفت و وزر وبالش گردنت را خواهد گرفت.
در همین سوره در نشئه آخرت: وضعیت و چگونگی ورود به دنیای دیگر و تحولی که در این دنیا اتفاق می افتد را خاطر نشان می کند. که مولانا در غزلی بسیار زیبا آن را به تصویر کشیده است. و به این سئوالها که از کجا آمده ایم؟ و به کجا میرویم؟ پاسخ داده است:
ما ز بالاییم و بالا میرویم // ما ز دریاییم و دریا می رویم
ما از آنجا و از اینجا نیستیم // ما ز بی جاییم و بی جا می رویم
«لا إله» اندر پی «إلّا الله» است // همچو«لا» ما هم به «إلّا الله» می رویم
قُل تُعالوا آیتی از جذب حق // ما به جذبه ی حق تعالی می رویم
راه حق تنگ است چون سُمّ الخیاط // ما مثالِ رشته یکتا می رویم
وقتی نخ دو لایه باشد از سوراخ سوزن نمی گذرد، عبور از راه حق هم با تعلقات دنیوی نمی گذرد. و بایستی از همۀ تعلقات رها شوی تا امکان ملاقات خداوند دست دهد.
خوانده ای انا الیه راجعون // تا بدانی که کجا ها می رویم
ای کُه هستیّ ما ، ره را مبند // ما به کوه قاف و عنقا می رویم
یا در غزلی دیگر با مثال دیگر همان را توضیح می دهد
هر نفس آوازعشق می رسد از چپّ و راست // ما به فلک می رویم، عزم تماشا کراست؟
ما نه فلک بوده ایم، یارِ ملک بوده ایم // باز همان جا رویم جمله، که آن شهرِ ماست؟
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون تریم // زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا! عالم خاک از کجا ! // بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید این چه جاست؟
بختِ جوان یارِ ما، دادنِ جان کارِ ما // قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
وقتی مولوی می گوید: «دادن جان کارِ ماست » یعنی اینکه ما جز هستی او هویتی نداریم و باید هویت خود را از او بگیرم و تمامی هویتهای دیگر خود را رها کنیم این بدان معنا نیست که کار و کوشش را رها کنیم بلکه بدین معنا است که از چیزها هویت نخواهیم و فکر نکنیم که هویت ما از ثروت، قدرت، و داشته های بیشتر است . نه! ما از او سرچشمه گرفته ایم و هر چه هست اوست « و نفخ فیه من الروحی» و او انسان را به بهترین صورت در عرصه خلقت نمایان ساخت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» و به بنی آدم کرامت بخشید «و کرمنا بنی آدم» و از چنین خلقتی به خود تبریک گفت:«تبارک الله احسن الخالقین» پس خدا مردمان را بر نهاد (فطرت) خود آفرید« فطره الله التی فطر الناس علیها»(روم/۳۰) و در این آفرینش تغییر و تبدیلی نیست«لا تبدیل لخلق الله»(روم/۳۰) و چون انسان بر فطرت خداوند آفریده شده و روحش را در او دمیده است، از جنس خود او است.
لاجرم وقتی اجل کسی را قبض و روح می کند، در واقع جان تازه ای به او می بخشد و او از نو متولد می شود و به هستی خود و اصل اصلِ خود که از آنجا سرشمه گرفته است باز می گردد. روزی مولوی از جائی با یارانش رد می شد. تشییع جنازه ای دید که مردم به سر و روی وخود می زنند، و شیون و ناله سر می دهند. بلافاصله گفت:
مرگ اگر مرد است آید پیش من // تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی برم بی رنگ و بو // او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
در حقیقت مرگ آینه عمل انسان از نیک و بد است که با مردن عمل انسان، در آن به نمایش گذاشته می شود، و انسان به عیان آن را مشاهده می کند. و این آینه چنان دقیق و ظریف است که وقتی انسان آن را مشاهد می کند، به خود می گوید: ای خدای من ذره ای از آن کم و زیاد نشده است. هر چه کرده ام در آن ثبت است.
چون جان تو می ستانی، چون شکر است مردن // با تو ز جان شیرین، شیرین تر است مردن
بردار این طبق را ، زیرا خلیل حق را // باغ و است و آب حیوان گر آذر است مردن
این سر نشان مردن، و آن سر نشان زادن // زآن سر کسی نمی رد، نی زین سر است مرد ن
چون زین قفس برستی، در گلشن است مسکن // چون این صدف شکستی، چون گوهر است مردن
مرگ آینه ست و حسنت در آینه در آمد // آینه بر بگوید: «خوش منظر» است مردن
گر مؤمنی و شیرین، هم مؤمن است مرگت // ور کافری و تلخی، هم کافر است مردن
گر یوسفیّ و خوبی، آینه ات چنان است // ورنی در آن نمایش هم مضطر است مردن
نه تنها مولوی بلکه همۀ پیامبران، قرآن و عرفا به انسان گوشزد می کنند که مرگ آینه کردار و عمل انسان است. عطار هم به ما می گوید: در وقتی که این جهان را ترک می کنی با کردار و عمل خویش همراه و بدان که آینۀ عملت در پیشت عیان است.
به نیکی و بدی در کارِ خویشی // همه آینۀ کردارِ خویشی
اگر نیک است و گر بد، کار و کردار // شود در پیش روی تو پدیدار
این سوره بیان می کند که آن روز و آن نشئه روزی است که در آن روز فرمان از آنِ هستی مطلق یعنی خداوند است و هیچ کسی را جای امر و نهی نیست «یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله »(انفطار/۱۹) وهر کسی با عمل خودش محشور می شود و در آن روز از هیچ جن و انسی از عملشان پرسیده نمی شود. «فیومئذا لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان» (الرحمن/۳۹). و تبهکاران از سیمایشان شناخته می شوند، « یـعـرف المـجـرمـون بـسـیمهم فیوخذ بالنوصى و الاقدام»(الرحمن/۴۱). در این قسمت وضعیت تبه کاران که در نتیجه عملشان حاصل شده است را بیان می کند. و سپس در قسمت آخر نتیجه عمل مؤمنان را بر می شمرد و یاد آور می شود که مگر پاداش احسان و نیکی جز احسان و نیکی است؟ « هـل جـزاء الاحـسـان الا الاحـسان»(الرحمن/۶۰).
و باز همچنانکه در بالا آمد هستی از رحمت و لطف سرچشمه گرفته که رحمت را خداوند بر خود واجب کرده است «و کتب علی نفسه الرحمه» و به پیامبرش می فرماید که به باورندگانش سلام برساند و بگوید که خدا رحمت را بر خود واجب کرده است «قل سلام علیکم کتب علی نفسه الرحمه ». بنابراین، عاشقی فقط نزد عاشق نیست نزد معشوق هم هست. «من احب لقاء الله، احب الله لقائه» و راه دوستی از عمل بسوی دوست می گذرد و در اینصورت دوست هم پیوند دوستی و حب دارد «ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (آل عمران/۳۱) . اما عاشق باید راه وصول به معشوق را طی کند و این راه تنها از عمل بر می خیزد که «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» (انشقاق/۶) تا به منزل « یُحبّهُم وَ یُحبونه » برسد و مطلوب او طالب او گردد و خداوند او را صدا زند که ای انسان والای مطمئن «یا ایتها النفس المطمئنه- ارجعی الی ربک راضیه مرضیه- فادخلی فی عبادی- وادخلی جنّتی» فجر/۳۰-۲۷) به جنت ما باز آی که آنچه در جستجوی آن بوده ای اکنون برایت آماده و مهیا است.
محمد جعفری ۱۶/آبان/۱۳۹۶