جای بسی تأسف است که کسانی در کسوت محقق، پژوهشگر، تحلیلگر تاریخ و یا حقوقدان بدون مراجعه به داده های تاریخی انکار ناپذیر موجود، از روی تخیل و یا تصورات مورد علاقه خویش دست به نگارش زده و یا با این و یا آن تلویزیون و یا رسانه های جمعی مصاحبه کرده ونظر شخصی خود را به عنوان تحلیل تاریخ به خورد کسانی که چندان اطلاعی از امور گذشته نداشته و یا آن ر ا مطالعه نکرده اند، می دهند و یا گاه بخشی از حقیقت را گفته و از بخش دیگر طفره رفته تا تخیل شخصی خود را بر کرسی حقیقت بنشانند. اینان از این امر مهم غافلند، که با چنین تحلیل هائی بی اطلاعی و غرض شخصی خود را آشکار کرده اند و در نهایت عرض خود می برند و زحمت ما می دارند.
از زمرۀ اینان، آقای دکتر عبد الکریم کریم لاهیجی است که در برنامه ای، مصاحبه ای تلویزیونی که از تلویزیون کانادا و در چهارچوب فیلمی مستند که شامل مصاحبه با اشخاص مختلفی است ( و اخیرا بر روی یو تیوب قرار گرفته استhttp://www.youtube.com/watch?v=nyhaH8_7BGk&feature=player_embedded )، علت شکست دولت وموقت را از جمله همکاری نکردن بنی صدر با دولت وموقت و قدرت طلبی ایشان قلمداد کرده و می گوید: صادق [قطب زاده] و بنی صدر با دولت بازرگان موافق نبودند«چون صادق قدرت خودش را می خواست. بنی صدر نیز. این افراد واقعاً هر گز با دولت بازرگان همکاری نکردند چون هر کدام به فکر آینده برای قدرت خودشان بودند. یعنی صادق و بنی صدر ابتداء اسلام گرایان را بر ضد لیبرالها و دموکراتها کمک کردند». در همین فراز کوتاه چند تحریف واقع شده است:
از این نکته که در فراز فوق مرحوم بازرگان و دولت موقت، غیر اسلام گرا معرفی شده است، فعلاً در می گذرم و به این مطلب که نهضت آزادی، بازرگان و دولت موقت لیبرال و بنی صدر و قطب زاده، کسانی که اسلام گر اها را بر ضد لیبرالها کمک رسانده، معرفی شده اند، می پردازم. برای روشن شدن نکته فوق دو سئوال زیر قابل طرحند:
۱- آیا بنی صدر و اطرافیان وی در ائتلاف نا نوشته با آقای خمینی و روحانیت دست به تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت زدند و یا نهضت آزادی و مرحوم بازرگان؟
۲- آیا بنی صدر و اطرافیانش دست به تشکیل دادگاهای انقلاب و سپاه پاسداران که بلای جان دولت موقت و ملت ایران تا به امروز شده است یا دولت موقت و آقای دکتر یزدی؟
در پاسخ به دو سئوال فوق اسناد متقن به اندازۀ کافی منتشر شده است و از همه مهمتر کتاب «شصت سال خدمت و مقاومت» مرحوم بازرگان و نوشته ها و مصاحبه های آقای دکتر یزدی گویا است که بنی صدر و اطرافیانش در بدو تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت، هیچگونه اطلاعی از چگونگی تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت نداشته اند و آقای بنی صدر حدود ۵۰-۶۰ روز بعد از ورود به ایران با پیشنهاد آقای خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمده است. علاوه بر این نه تنها بنی صدر مخالف تشکیل سپاه پاسداران انقلاب، دادگاهای انقلاب، جهاد سازندگی و… بود بلکه تا توانست از نفوذ و دخالتهای به ناحق آنها جلوگیری کرد و این مسئله اظهر من الشمس است. در این جا سئوال سومی قابل طرح است: ۳- آیا بنی صدر و اطرافیانش با دولت موقت و مرحوم بازرگان همکاری نکردند و یا اینکه مرحوم بازرگان خود از همکاری و کمک درست آنها سر باز می زد؟
در پاسخ به سئوال سوم توضیح این نکته ضرور است: بعد از تشکیل دولت موقت و مطرح شدن آقای بنی صدر در افکار عمومی تودۀ مردم، آقای خمینی، به آقای مهندس بازرگان می گوید: آیا در کابینه وزارتخانه ای برای آقای بنی صدر در نظر گرفته اید؟ آقای بازرگان از آن امتناع می کند و می گوید خیر من چنین کاری نخواهم کرد. اصل داستان که خود گویا است و نیازی به توضح بیشتر ندارد را از زبان مرحوم مهندس بازرگان نقل می کنم، مهندس بازرگان می نویسند:
” در یکی از روزهای اول پرسیدند( یعنی آقای خمینی. ن.) وزارتی را هم برای آقای بنی صدر در نظر گرفته اید؟ گفتم بنده می ترسم به کسی که سابقۀ اداره یک مکتب خانه را ندارد وزارتخانه ای را بدهم. فرمودند من او را می شناسم و خوب است عرض کردم بنده هم از زمانی که ایشان جزو دانشجویان جبهه ملی در دانشکده حقوق بودند، آشنائی مختصر پیدا کرده ام و آنچه را که از ایشان شاخص دیده ام این است که ایشان اهل همکاری نیست و هیچ کس را قبول ندارد، و چون متقاعد نشدند اضافه کردم که اگر آقا مصلحت می دانید که به عنوان مشاور از وجود آقای بنی صدر در شورای انقلاب استفاده نمائید صاحب اختیارید ولی بنده شرعاً خود را مجاز به سپردن یک وزارتخانه به ایشان نمی بینم!…” (۱)
از همه، اینها که بگذریم گمان نمی کنم که کسی در راستگوئی، شهامت و شجاعت مرحوم بازرگان شک و شبهه ای داشته باشد که اگر به زعم خود چیزی را حق و حق خود می پنداشت، با زبان ویژۀ خود آن را بیان نکند. خوشبختانه آن مرحوم تا در قید حیات بودند، کسانی را که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته اند معرفی کرده است. آن مرحوم در سخنرانی ۲۲/۱۱/۱۳۶۰ به روشنی معترف است که «دوستان و من هم غافل از این بودیم که بعدا ًً با ما چه معامله خواهند کرد و مرا به طور موقت برای جلب اعتماد مردم ایران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا می گذارند و راه و برنامه خودشان را گام به گام دنبال خواهند کرد. مرحوم طالقانی توصیه کرده بود و فرموده بود این آقایان وفا و صفا نخواهند داشت.
ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال وظیفه شرعی و ملی خودمان می دانستیم که شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکنیم.» (۲) کاملاً روشن است که منظور مرحوم بازرگان در این بیان، اشاره به روحانیت حاکم و آقای خمینی است. ایشان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال ۶۳ به طبع رسیده است، پنج دسته کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته اند معرفی کرده اند:
۱- صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران( ۳)
۲- بعضی محافل روحانی مؤثر( ۴)
۳- بعضی محافل حزبی مؤثر( ۵)
۴- آقای خمینی( ۶)
۵- چپهای افراطی و مجاهدین( ۷)
۶- و نه تنها در کتاب خود آقای بنی صدر و دوستانش را به عنوان کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته یاد نکرده است بلکه حمایت خود را از بنی صدر در موارد مهمی به عنوان ریاست جمهوری یاد کرده است( ۸)
با وجود آنجه گفته شد، کسانی که آقای بنی صدر و یا روزنامه انقلاب اسلامی را موجب تضعیف و یا شکست دولت موقت قلمداد می کنند، به نظر می رسد که در فهم ساده دموکراسی و آزادی مشکل دارند. اگر اینها قبول دارند که دمکراسی و آزادی یعنی اینکه موافق و مخالف هر دو باشند و نظرات خودشان را هم ابراز دارند و اگر دولتی و از جمله دولت موقت با مخالفت سیاسی سقوط کرده باشد که این عین دموکراسی است. و آیا در دموکراسی های موجود تجربه شده غیر از این است که موافق و مخالف برنامه و نظرات خود را ارائه می دهند و به رأی اکثریت مردم و با اقبال جامعه و افکار عمومی دولتی کنار می رود و دولت دیگری جای او را می گیرد؟ اگر مسئله شکست دولت موقت، استعفاء و یا سقوط آن بدینگونه بود، که این تحصیل حاصل بود و ما به دموکراسی و مردم سالاری رسیده بودیم.
ازهمه کسانی که از روی غرض، نا آگاهی و یا ساده نگری می گویند: آقای بنی صدر یا روزنامه انقلاب اسلامی موجب سقوط دولت موقت شده اند، می پرسم مرحوم بازرگان چه عملی را خواست و یا شروع کرد، و آقای بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی کمک نکردند و با آن مخالفت کردند؟ اگر در زمینه آزادیها و استقلال کسی آمد و گفت که شما با فلان حرکت آزادیخواهانه و استقلال طلبانه دولت موقت مخالفت کردید، حق با اوست و من به سهم خود ازدولت بازرگان و شخص وی و همه ملت ایران عذرخواهی می کنم.
در دموکراسی و آزادی اختلاف عقیده سیاسی محترم است. ما از ابتدا با تدارک بازگشت به استبداد، بعد از پیروزی انقلاب به زعم و فهم خود که همه اسناد آن موجود می باشد مخالفت می کردیم:
ـ با تشکیل دادگاهای انقلاب و اعدامهای برق آسا مخالفت می کردیم.
ـ باهرج و مرج و مراکز تعدد قدرت مخالفت می کردیم.
ـ با شکنجه و زندان ها و انواع آن مخالفت می کردیم.
ـ با سلب آزادیهای فردی و اجتماعی مخالفت می کردیم.
ـ با خلق و تأسیس ارگانهای جدیدالولاده بعنوان پایه های استبداد جدید و استقرار دیکتاتوری مخالفت می کردیم.
ـ در زمینه دخالتهای بی مورد آقای خمینی و دستگاه روحانیت مخالفت می کردیم.
– به توجه نکردن به موقع، به خواسته های به حق ملت،چه از جانب روحانیت و چه از جانب دولت موقت، انتقاد می کردیم.
اگر اینها موجب تضعیف دولت موقت و یا سقوط آن شده است حق با آنها است.
به جاست این نکته را تذکر دهم که غالبا ًمردم آقای بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی را یکی می دانند. همانگونه که همه مستحضرند روزنامه با همت و کوشش آقای بنی صدر و همکارانش و به نام ایشان تأسیس شد، اما هر کسی در روزنامه مستقل از آقای بنی صدر کار می کرد و نظرات درست و یا غلط خود را ابراز می داشت و به غیر از مقالاتی که آقای بنی صدر شخصا ً نوشته اند، مابقی مطالب به مسئولیت روزنامه بود و نه آقای بنی صدر، به همین علت استقلال در کار، روح آقای بنی صدرهم از بسیاری از مطالب درج شده در روزنامه خبر نداشت ولی شاید مخاطب یا مخاطبینی فکر می کرده اند که مطلب را آقای بنی صدر نوشته و یا به اشاره ایشان بوده است.
۲- انقلاب اسلامی و انتقاد به بنی صدر؟
اینجانب محمد جعفری، بعنوان مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوره ریاست جمهوری بنی صدر، نه تنها معتقد نبوده و نیستم که آقای بنی صدر معصوم و مبری از خطا است، بلکه حتی قبل و بعد از آن نیزچنین اعتقادی در مورد ایشان و هیچ کس دیگری در تمام طول عمر در عمل و نظر ندشته ام. ممکن است کس و یا کسانی نسبت به بعضی از اعمال وی در دوران ریاست جمهوری نظر و انتقادی داشته باشند و حق هم به جانب آنها باشد، همچنانکه اینجانب در کتابهای پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد و تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱۳۶۰ آنچه در تجربه و عمل به نظرم رسیده و نیز روش نادرست اعمال خودمان را انتقاد کرده ام. اما مسئله قابل ذکر و تعمق این است، آگر کس و یا کسانی داده هائی دارند که آقای بنی صدر در دوران ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا:
۱- در راه غیر آزادی و استقلال کشور گام نهاده،
۲ – جلو آزادی های فردی و اجتمای را سد کرده،
۳- مانع آزادی مطبوعات شده و آنها را سانسور کرده،
۴- دستور توقیف روزنامه ها و مطبوعات را داده،
۵ – مانع دخالت مردم در شرکت در سرنوشت خویش شده،
۶- مانع تحقق حقوق فردی و اجتماعی شده،
۷- خواهان شکنجه کردن و زندانیهای بی رویه و بی حساب و کتاب مردم، گردیده،
۸- خواهان اعدام مردم به عناوین مختلف در دادگاه ها، برای تحکیم قدرت خود شده،
۹- در جبهه های نبرد، از جوانان و نو جوانان پاک و معصوم، بعنوان مین شکن استفاده کرده،
۱۰- دین را وسیله تحمیق مردم قرار داده و از آن استفاده ابزاری کرده است.
و… به من اطلاع بدهند، تا نه تنها ازآنها، بلکه از تمامی ملت ایران عذر خواهم خواست و از درگاه خداوند نیز طلب توبه و مغفرت می کنم و اگر دیدند آقای بنی صدر، ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا را به منظور دفاع و ایستادگی در برابر مسائل فوق از دست داد، آنوقت به من وسایر مسئولین روزنامه انقلاب اسلامی حق خواهند داد که در حد توان و استعداد و امکانات موجود، در تحقق اهداف روزنامه عمل کرده و محتوای روزنامه در طول حیاتش – با قبول کمبود ها و خطا ها و ندانم کاریها – بیانگر کوشش در تحقق اهدافی است که در فوق بدان ها اشاره رفت.
البته ممکن است که دیگران، نکاتی را که در خور انتقاد باشد، در فکر و ذهن خود داشته باشند که اگر چنین است، بر آنها است که هم نکات مورد نظر خود را در اختیار اینجانب قرار بدهند و هم خود می توانند به نقد آن ها بپردازند و جامعه را از آن ها مطلع بگردانند. اما به نظر من اگر نکات مهم و درخوری وجود داشت بیش از همه جمهوری اسلامی به جای دروغ بافی، قلب حقاق، فحش و بدو بیراه گفتن آن ها را در معرض افکار عمومی قرار داده و در طول سی سال گذشته، آشکار گشته بود.
محمد جعفری لندن ۳ شهریور ۱۳۸۸
یادداشت ها: